واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
ظهور و سقوط يك گروه تروريستي نويسنده: فيونو لاهاليگان مترجم: مازيار فكريارشاد نگاهي به فيلمنامة «عقده بادرماينهوف» آلمان، سالهاي1970. بمبگذاريهاي مرگبار، تهديد تروريسم و ترس از دشمن، بنيادهاي آسيبپذير دموكراسي در آلمان را به لرزه انداخته است. گروهي از جوانان راديكال نسل نازيها به رهبري آندراس بادر و اولريك ماينهوف نبردي خونين عليه كساني به راه انداختهاند كه آنها را چهره جديد فاشيسم ميدانند؛ امپرياليسم آمريكا كه تحت حمايت دولت آلمان و كساني است كه بسياري از آنها در گذشته نازي بودهاند. آنها دستة ارتش سرخ RAF را شكل دادهاند كه با نام بادر ماينهوف نيز شناخته ميشود. هدف اين جوانان خلق جامعهاي انسانيتر است، اما با اعمال شيوههاي غيرانساني نه تنها بر وحشت و كشتار دامن ميزنند، بلكه انسانيت خود را نيز از دست ميدهند. RAF تا يك دهه از بانفوذترين گروههاي چپگراي آلمان است و با بمبگذاري، تيراندازي و حتي هواپيماربايي سراسر آلمان غربي را در رعب و وحشت فرو ميبرد. مردي كه آنها را درك ميكند، خود، شكارچي آنهاست؛ هورست هرولد رئيسپليس آلمان. درحاليكه اين مرد در نهايت اين تروريستهاي جوان را به دام مياندازد، اما خود ميداند اين تنها جزء كوچكي از كلّ داستان است. عقده بادرماينهوف فيلمي التقاطي و تركيبي از مطالعات سياسي، رسانه و ديوانگي است. شاه ايران به برلين ميرود و اعتراض صلحآميز دانشجويان عدالتطلب آلماني عليه سياستهاي ستمگرانة او و ارتباطش با آمريكا، توسط گروهي از طرفدارانش و با كمك پليس آلمان، به خاك و خون كشيده ميشود. سازمانهاي دانشجويي به مخالفت جدّي با حضور شاه در آلمان و برخورد خشن پليس با معترضان ميپردازند. پس از اين حادثه گوه تروريستي بادرماينهوف شكل ميگيرد. فيلم عقده بادر ماينهوف به سلسله وقايعي ميپردازد كه آلمان را در دهة1970 لرزاند. فيلم به روند شكلگيري گروه تروريستي و چپگراي بادرماينهوف و همچنين سقوط و فروپاشي آن ميپردازد. بنيانگذاران گروه، گروهي روشنفكر جوان و عدالتطلب بودند كه در اعتراض به سلطهگري آمريكا و حاميانش در جهان، به مشي تروريستي روي آورده و عاقبت در زندان خودكشي كردند. اما تأثير هرچند منفي و ناخوشايند اين گروه روي حوادث سياسي آلمان و اروپا در اواخر دهة960 و اوايل دهة1970 انكار ناپذير است. هرچند كه بدنامي، حاصل فعاليتهاي ترورسيتي آنان در تاريخ معاصر بود. گروه RAF (بادرماينهوف) از بطن جنبش دانشجويي آلمان در اواخر دهة60 پديد آمد؛ زمانيكه نسل جوان پس از جنگ جهاني دوم آلمان به خيابانها آمدند و عليه سياستهاي سلطهگرانة آمريكا و حمايتهاي دولت آلمان غربي از اين جريان به اعتراضهايي گاه خشونتبار دست زدند. آنان كه از جنگ ويتنام و فلسطين به خشم آمده بودند، به حمايت از مردم اين دو كشور پرداختند. برند آيشينگر تهيهكننده و نويسنده فيلمنامة فيلم، در نگارش فيلمنامه با نويسنده كتاب عقده بادرماينهوف همكاري نزديكي داشته است. اين دو همراه با اولي ادل كارگردان فيلم، در مراحل نگارش فيلمنامه با دو چالش بزرگ دست و پنجه نرم كردند. نخست بايد بخش وسيعي از حوادث رخ داده در يك دهه را كه گروه بادرماينهوف در آن نقش داشتند در قالب يك فيلم بلند سينمايي مورد اشاره قرار ميدادند. در اين مرحله بايد تعداد پرشماري شخصيت با شخصيت پردازي و ديالوگهاي مشخص در فيلمنامه تعبيه ميشد. گروه قابلتوجهي از اين شخصيتها حضوري كوتاه و گذرا اما تأثيرگذار بر كلّيت داستان داشتند و تعدادي از اين شخصيتهاي پرشمار قابليت همدليبرانگيزي و همذاتپنداري در ذهن تماشاگر را نداشتند. اما آيشينگر كه تجربة نگارش فيلمنامهاي پرشخصيت را در فيلم سقوط نيز داشت، به خوبي از پس اين كار برآمد. قصة ظهور و سقوط اين گروه چپگراي تروريستي دو نقطة اصلي آغاز و پايان دارد؛ اعتراضات خونين دانشجويي عليه حضور شاه ايران در آلمان به سال1967 و پاييز آلمان در يك دهة بعد؛ ربودن هواپيماي لوفتهانزا كه با يك درگيري خونين پايان يافت و همزمان ربودن و هتل هانس مارتين اشلير، غول صنعتي آلمان توسط بادرماينهوف كه فرجام تلخي براي جامعة آلمان و رهبران گروه داشته كه پس از اين حوادث، در زندان دست به خودكشي زدند. فيلمنامه حول محور سه شخصيت اصلي فيلم ميچرخد كه البته حضوري كوتاه در فيلم دارند؛ اولريكه ماينهوف روزنامهنگار چپگرا، آندرياس بادر دانشجوي جوان تندرو و گودرون انزلين كه از سران گروه تروريستي بادرماينهوف به شمار ميرفتند. فيلم در مقام اثري كه به تاريخ معاصر آلمان ميپردازد، فيلمي موفق به شمار ميرود. فيلمنامه به طور جدبي ميكوشد تا از فعاليتهاي گروه هواداري نكند و البته در اين ميان نقش راوي صادق و بيطرف تاريخ را نيز ايفاء نميكند. روند تدريجي گسترش فيلمنامه رو به سوي محكوم كردن اعمال تروريستي گروه دارد و از سوي ديگر روند سقوط تدريجي اعضاي هستة اصلي گروه را نيز به تصوير ميكشد. پايان تلخ و نافرجام داستان فيلم به پايان يك دوره تاريخي، به آلمان غربي سابق گره ميخورد و لحني محكومكننده دارد. منبع: screen international نشريه فيلم نگار؛ شماره82
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 418]