تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 12 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):همیشه جاهل یا افراط گر و تجاوزکار و یا کندرو و تفریط کننده است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1837038732




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

يکه سوار نجات بخش


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
يکه سوار نجات بخش
يکه سوار نجات بخش   نويسنده: محمد مهدي اشتهاردي   مردي تنها در بيابان و زير درختي ، خوابيده بود . در حالي که دهانش باز بود ، ماري به سويش آمد وسر در دهان او گذارد تا در آن فرو رود . در همين هنگام ، مرد خردمند و نيکوکاري که سوار بر اسب بود ، از آنجا مي گذشت . اين صحنه را ديد ، پس با شتاب پيش آمد که از فرو رفتن مار در دهان خفته ، جلوگيري کند ولي تلاش او به جايي نرسيد و مار ، در گلوي مردي که خوابيده بود ، فرو رفت و در معده اش جا گرفت . سوار ، چاره اي جز اين نديد که با گرزي که در دست داشت ، چندين ضربه به پهلو و پشت آن مرد خوابيده بزند . او بيدار شد و خود را در برابر يکه سوار گرز به دستي ديد . از طرف ديگر ، ديد پهلو و پشتش زخمي شده و از آن خون مي ريزد . او از شدت ترس و وحشت ، فرار کرد ولي يکه سوار ، او را دنبال کرد . او از شدت درد و وحشت ، به زير درختي غلتيد . سيب هاي آن درخت ، از مدت ها قبل به زمين ريخته و پوسيده شده بود . سوار گرز به دست به بالين آن مرد آمد و گفت : «بايد از اين سيب هاي پوسيده بخوري و او نيز به ناچار از آنها خورد ». يکه سوار با گرز به او مي زد و او نيز در بيابان فرار مي کرد و فرياد مي زد : «مرا رها کن ، چرا مرا مي زني ؟ مگر چه ظلمي به تو کرده ام ؟ ... » ولي هم چنان سوار نيکوکار او را با گرز مي زد و مي گفت : « بايد در بيابان بدوي » و به آه و ناله و نفرين او توجه نمي کرد . بانگ مي زد کاي امير آخر چرا قصد من کردي چه کردم من تو را ؟ هر زمان مي گفت او نفرين تو اوش مي زد کاندر اين صحرا بدو آن مرد بيچاره ، غافل از آن بود که ماري در شکمش جا گرفته و سوار نيکوکار مي خواهد با اين کار ، او را نجات دهد لذا فرياد مي زد :«اي نامرد ! چرا مرا مي زني ؟ چرا به من ستم مي کني ؟ خدا تو را نابود کند ... » او همچنان در بيابان مي دويد و همين دويدن ، باعث شد آنچه درون شکمش بود ، از جمله مار را بالا آورد . وقتي او آن مار و زرداب را ديد که از دهانش بيرون ريختند ، آن گاه دلسوزي و خردمندي آن يکه سوار را دريافت و با کمال خضوع ، در برابر آن سوار نيکوکار ، ايستاد و عذرخواهي کرد و از محبت هاي او سپاسگذاري نمود و با ديدن آن مار ، آن ضربات و افت و خيز و درد و ناله ، از يادش رفت . چون بديد از خود برون آن مار را سجده آورد آن نکو کردار را سهم آن مار سياه زشت زفت چون بديد آن درها از وي برفت او وقتي دريافت که آن يکه سوار ، بسيار به او خدمت کرده و جانش را نجات داده است ، او را « جبرئيل رحمت » خواند و از او تشکر کرد . گفت : تو خود جبرئيل رحمتي يا خدايي که ولي نعمتي اي مبارک ، ساعتي که ديدي ام مرده بودم جان نو بخشيده ام اي خنک آن را که بيند روي تو يا در افتد ناگهان در کوي تو اي يکه سوار مهربان ! مثال تو ، همانند صاحب الاغ با الاغش است که در بيابان ، الاغش را دنبال مي کند تا از چنگ گرگ ، نجاتش دهد ولي الاغ ، اين دلسوزي صاحبش را نمي فهمد و از دست او مي گريزد . خر گريزد از خداوند از خري صاحبش در پي ز نيکوگوهري نزپي سود و زيان مي جويدش ليک تا گرگش ندرد يا ددش «اي سوار جوانمرد ! از اين که به تو جسارت کردم ، مرا ببخش . اينک يک سوال از تو دارم ، چرا در همان آغاز به من نگفتي که ماري به شکمت رفته و مي خواهم با اين زدن و دويدن ، استفراغ کني و از مار نجات يابي ؟! » سوار خردمند و نيکوکار در جواب گفت : گفت : گر من گفتمي رمزي از آن زهره ي تو آب گشتي آن زمان گر تو را مي گفتمي اوصاف مار ترس از جانت برآوردي دمار پس اي برادر !غافل مباش که اگر پيامبران و بزرگان ، برنامه هايي براي تو آورده اند ، آنها را رنج و درد مشمار ؛ بلکه به باطن آن برنامه ها بنگر که به نفع توست و نصيحت عاقلان را نوش داروي خود قرار بده چرا که دشمني ظاهري آنان ، موجب شادي جان تو است . دشمني عاقلان ، زين سان بود زهر ايشان ابتهاج جان بود منبع: مجله ي شادکامي و موفقيت شماره ي 66 /س  
#فرهنگ و هنر#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 504]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن