تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 23 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام رضا (ع):معناى گفته كسى كه بسم اللّه‏ مى‏گويد، يعنى نشانى از نشانه‏هاى خداوند را بر خود مى‏...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1815254021




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

شخصيت مرموز ابليس (2)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
شخصيت مرموز ابليس (2)
شخصيت مرموز ابليس (2)     2ـ سير العباد   حکيم ابوالمجد مجدودبن آدم سنايي بنا به تعبير علّامه دهخدا، شاعر عالي مقدار و عارف بلند مقام قرن ششم و از استادان مسلّم شعر فارسي است. ولادت او اواسط يا اوايل نيمه دوم قرن پنجم در غزنين اتفاق افتاده و به عادت زمان، به دستگاه غزنويان راه يافته، مدتي بعد، آنگاه که واله و شيدا شده، دست از جهان و جهانيان شسته است. سال وفات وي به قول تقي الدّين کاشي 545 و آرامگاهش در غزنين زيارتگاه صاحبدلان است. منظومه سيرالعباد الي المعاد بر وزن حديقه الحقيقه از آثار قابل توجه و پايدار اوست. در اين مثنوي مانند معراج نامه هاي ديگر «فرشته راهنمايي در منتهاي يأس و گرفتاري و حيراني، که ناشي از اسارت در زندان عالم کبيرو صغير است، بر سنايي ظاهر مي گردد، نفس عاقله انساني است. اين نفس عاقله، خود نوري است مجرد و از گوهر فرشتگان، به همين سبب داراي همان صفات عقول و از جمله عقل فعال است. نفس عاقله به صورت پيري نوراني بر سالک ظاهر شده است. اين فرشته راهنما يا نفس عاقله سپس درباره اصل آسماني خود و اسارتش در جهان خاک و ماده به فرمان پدر از بهر مصلحتي، سخن مي گويد. سخني که بي صوت و حرف است و سرانجام از سالک دعوت مي کند که براي آن که خود و او را از غم مشتي بهيمه و دد رها سازد و از دام خاک رها گردد، بال او گيرد و پاي او باشد. و سالک مي پذيرد و به همراهي او عزم سفر به عالم روحاني مي کند. اين سفر از عالم جسم و خاک شروع مي شود و سوي افلاک و عقل کل ادامه مي يابد. و در عالم عقل کل، با فرشتگان و يا عقل هاي روحاني ديدار مي افتد.»(پورنامداران، 1383، ص324) سفر در معيّت پير شروع مي شود و مراحل سفر که گذشتن از موانع عالم صغير و کبير است پشت سر گذاشته مي شود تا به عالم فرشتگان مي رسد و عقل کل و کروبيان را ديدار مي کند. آن گاه در پرده هاي ديگر عالم علوي مي گردد و سالکان طريقت و ارباب توحيد و عبوديّت را که به حق واصل شده اند، ديدار مي کند و در آن ميان نوري مي بيند که چون ماهي بر فلک رونده است و ديگران در مقابل او راه مي گشايند. سالک مي خواهد که در ميان آنها درآيد اما عاشقي از عاشقان پيش مي آيد خاموش اما فصيح به او مي گويد که چون هنوز تو را از صورت جدا نکرده اند، بايد به عالم سفلي برگردي، زيرا در اين جا به همّت آمده اي نه به حقيقت. آن گاه عاشق به سالک مي گويد که در آن جهان تو بايد تحت رهبري و راهنمايي پيري قرار بگيري تا او تو را به اصل خويش برساند و بعد مي گويد آن راهنما همان نور است که مي بيني».(پورنامداريان، 1383، ص399) آنچه در اين منظومه قابل تأمّل است اينکه سنايي، به پيشينه واقعه خلقت شيطان از نور و آدم از گل عميقاً وقوف دارد و شيطان را که از ملائک مقرّب بوده و بعد به دليل جاه طلبي و غرور، از فرمان الهي سرپيچيده، با خشم و خشونت ياد مي کند. رمزهايي که براي شيطان برگزيده همه از جانوران حرام گوشت و غالباً پست و کثيف هستند. به نظر مي رسد اگر حکيم سنايي حيواناتي پست تر از نمادهايي که براي اعوان و انصار شيطان انتخاب کرده، مي شناخت به يقين از وجود آنها در تمثيلات خود استفاده مي کرد تا هر چه بيشتر رذالت و پتيارگي و پستي شيطان را به خوانندگان خود بشناساند. اگر گاهي به او قالب مردمي مي بخشد، در صدد القاي اين راز در اذهان است که ابليس، سابقه اي درخشان در نزد پروردگار خود داشته و بعدها دچار اين حالت غير عادي و غير طبيعي گرديده و از خود چهره اي منفور عرضه داشته است. در توصيف عالم صغير رمزهايي ديده مي شود، به عنوان مثال: موش نماد و رمز حرص، افعي رمز حسد و... اما آنچه مد نظرما است در مورد ديو يا ابليس است که اين موجود نيز با رمز و نماد بيان مي شود. در آنجا که حکيم سنايي با ذکر ابيات به شرح مطالب مي پردازد: گه دد و ديو سگ سوار شدي گاه کژدم طبيب مار شدي دد و ديو رمز و نمادي از صفات نفس حيواني است. قوت خيالي که صفت ديوان است و قوت خشم که صفت سگان است. گاهي اين قوت خيالي، طبيب قوت عصبي مي گشت و گاهي قوت خشم طبيب قوت خيالي مي شد. خود به خود نقش ديو مي کردند پس ز بيمش غريو مي کردند در اين بيت نيز «ديو» نمادي از صفت نفس و حرص است. در بيتي مي فرمايد: حجره پر ز ديو هفت سري شش سو چار بخش و پنج دري مي بينم که سنايي حجره اي را رمز و نمادي از بدن دانسته است و ديو هفت سر نمادي است از روح حيواني و هفت اخلاق ذميمه. ديو که گاهي مرادف ابليس و شيطان است، نمادي براي اخلاق ذميمه در نظر گرفته شده است زيرا روح حيواني و اخلاق ذميمه گمراه کنندگان انسان هستند. خامه نقش حرص و کينه و کام جان ديو و دد و بهيمه و دام نفس حيواني چون قلم است که بدو اين نقش ها پديد مي آيد. همچنان که او جان آدمي است، جان همه شياطين و بهايم و سباع و وحوش است و آنچه خاص انسان است نفس ناطقه است. گله شير و گور مي ديدم جوق ديو و ستور مي ديدم در خويشتن صفت درندگي مي ديدم، چون شيران و صفت چرندگي، چون گوران. و صفات تخليط و تلبيس و زرق چون ديوان. گر نخواهي همي مغاکي را بند برنه سه ديو خاکي را اگر اين عالم مغاکي را نمي خواهي، تدبير تو آن است که آن سه ديو خاکي را بند بر نهي تا از مغاک برهي. دم او قوت نفس ديوان بود دم او دام عمر حيوان بود يعني دم کشيدن (آن نهنگ) هوي و شهوت، خورش ديوان بود. يعني نفس طبيعي، و نهايت سپري آن نهنگ هوي و شهوت، سبب زندگاني نفس حيواني بود. اندرو جاودان ديونگار و اندرو کوه کوه کژدم و مار در اين دره آتشين جاودان ديدم که ايشان ديوان را در دل مي نگاشتند. و همچنين در او کوه کوه کژدم و مار ديدم. هر چهي بود صد هزار درو دد و ديو و ستور مردم رو در زير آن کوه، آتشي صد هزار چاه ديدم، و در هر چاهي صد هزار ديو و دد و ستور، که به حسب ظاهر و صورت مردم بودند. سنايي پس از مقدّمه اي که خطاب آن با باد است باد را بريد مي خواند زيرا سخن گوينده به سمع شنونده مي رساند و در عين حال مرادش از باد همان روح است. در اين منظومه از هبوط نفس انساني از عالم علوي به سفلي سخن به ميان مي آورد. بعد از آن به شرح نفس ناميه و نفس حيواني و نتايج آن ها مي پردازد و قواي آنها را شرح مي دهد و صفات و ذميمه ناشي از آنها را بازگو مي کند و سرانجام به خود مي آيد که در چنگال اين قوا و صفات زشت اسير است. نفس اسير پس از اين آگاهي به دنبال راهبر و راهنما مي گردد تا اينکه روزي در ميان تاريکي، پيرمردي لطيف و نوراني را مي بيند که مثال نفس عاقله و عقل مستفاد است. اين پير او را دعوت مي کند که به سوي شهر قدم بردارد و نفس نباتي و حيواني و صفات ذميمه اي را که ناشي از قواي آن هاست ترک کند. «سپس سفر در معيّت پير شروع مي شود و مراحل سفر که گذشتن از موانع عالم صغير و کبير است، پشت سرگذاشته مي شود تا به عالم فرشتگان مي رسد و عقل کل و کرّوبيان را ديدار مي کند».(پورنامداران، 1383، ص399) رمزها يا نمادهايي که سنايي در اين مثنوي به کار برده عموماً نشانه هايي از ذمايم و رذايل اخلاقي، صفات قبيح و پليد انساني و خلقيات و سکنات حيواني است. سنايي با به کارگيري اين رمزها، خصايل رذيله و صفات بهميه انسان را مورد نکوهش قرار داده است. منشاء اين خصايل و صفات، ديوان و شياطين هستند که در جان و روان آدمي حلول کرده و او را به هر کاري که اراده کنند وا مي دارند. ديو يا ابليس که سنايي توصيف مي کند موجودي است که به حسب ظاهر به صورت مردمان است اما به حسب باطن جز ديو و دد و ستور نيست که در صد هزار چاه، و در هر چاه به صورت گروههاي صد هزار نفري، در کوههاي آتشين زندگي مي کنند. سنايي بدن انسان را به حجره تشبيه مي کند که در آن ديو هفت سر با خصلت حيواني و هفت اخلاق ذميمه سکونت دارد و اين، به معني حضور شيطان در نفس و روان آدمي است. وي نفس را جان آدمي مي پندارد که جان، مرکز همه شياطين، بهايم، سباع و و حوش است و اين نفس حيواني همانند قلمي است پديد آورنده نقش هاي بي شمار از خصوصيّات دروني و جسماني ديوان و شياطين... . حکيم سنايي پس از سرودن اين نظم آبدار که يک اثر عرفاني و تعليمي است در ابيات پاياني اين گونه از قوت طبع خود ياد مي کند: تا خرد گوهر سخن سفته است بخداي، ارچنين سخن گفته است 3ـ بهشت گمشده   جان ميلتون، شاعر پرآوازه انگليسي (1608-1674م) خالق اثر فناناپذير (بهشت گمشده) از حيث عظمت مقام در عرصه ادبيّات جهان، همتاي هومر و شکسپير، دانته، فردوسي و مولانا... شمرده مي شود. سرودن منظومه عظيم بهشت گمشده در12000بيت کار آساني نيست و ميلتون براي سهولت امر و پديد آوردن فضاي بيشتر جهت ارائه يافته ها و انديشه هاي خود، در اين منظومه چندان در بند قافيه نبوده و همين اقدام متبحّرانه و متهوّرانه، ذهن شاعر را از اسارت قافيه رها ساخته و شاعر با راحتي بيشتر و چرخش در فضاي گشاده اوزان شعري، چنان اديبانه و داهيانه جولان داده که براي وي شهرتي عالمگير فراهم آورده است. جان ميلتون که 65 سال و 11ماه زيست، اواخر عمر نابينا شد و با همه اين احوال، تفکّرات شاعرانه خود را ديکته مي کرد و اطرافيان به نگارش آنها مي پرداختند. بهشت گمشده، يکي از شاهکارهاي کم نظير ادبيّات کلاسيک انگلستان به شمار مي رود. در اين اثر ارجمند، شاعر با به کارگيري کلمات بسيار، صدها تابلوي ديدني خلق مي کند که خواننده نه با چشم سر، که با چشم دل، به نظاره مي نشيند و از زيبايي کلامي ميلتون محظوظ مي شود. به عنوان نمونه در جايي که شاعر در حين وصف کردن فرارسيدن شب در باغ عدن مي باشد، مي نويسد: «بلبل نغمه شکوه آميز و عاشقانه خود را تکرار مي کرد و سکوتي مسحر کننده در اطراف گسترده شده بود»(ميلتون، 1383، ص130) تجسّم اين صحنه خيال پرور، اين احساس را برمي انگيزد که در شبي بسيار زيبا که اندک اندک دامن مي گسترد و بهشت جاودان الهي در سکوتي آرام بخش و دلفريب فرو مي رود، در ميان درختان پر گل و ريحان، بلبلي عاشق پيشه، نغمه شکوه آميز عاشقانه اش را به آرامي تکرار مي کند و روح در نشئه اي آسماني غرق جلال و جمال محبوب ازلي و ابدي مي گردد. شاتوبريان شاعري بلندمرتبه از ديار فرنگ، به دنبال همان بيت نغمه پردازي بلبل و سيطره سکوت جادويي مي نويسد: آيا به راستي مي توان به خود جرأت داد و چيز ديگري از ميلتون درخواست نمود؟ (ميلتون، 1383، ص130) شاتوبريان، با اکتفا به اين که صرفاً از ترکيب کلّي کتاب سخن مي گويد نشان مي دهد که چگونه ميلتون با کمال هنرمندي و نبوغ، ماجراي داستان را صفحه به صفحه پيش برده است. خلاصه آن از اين قرار است: شيطان که از فرشتگان برتر جهان آفرينش است، براي خود سلطنت و حکومت ويژه اي ترتيب داده است. او در ميان درياچه اي از آتش به هوش مي آيد. به سرعت شورايي از لشکريان کيفر ديده اش تشکيل مي دهد و در حين سخنراني يادآور مي شود که پيشگويي متعلّق به دوراني قديم آمده بود که در آينده نزديک دنياي تازه اي به وجود خواهد آمد و نسل جديدي خلق خواهد شد که آفرينش آنها به دلايل شخصي صورت خواهد گرفت و اينان، جاي فرشتگاني را که رانده شده و سقوط کرده اند پر خواهند کرد و نام (بشر) براي نخستين بار در دوزخ بر زبان رانده خواهد شد. شيطان مصمّم مي شود که به جستجوي آن دنياي ناشناخته برود و آن را به نابودي کشاند و يا به فساد و ويراني سوق دهد. او از آنجا مي رود و به کشف نقاط ناشناخته دوزخ مي پردازد و در نقطه اي از مسيرش با مظهر (گناه) و مظهر (مرگ) ملاقات مي کند که دروازه هاي دوزخ را در برابر او مي گشايند. شيطان از منطقه کائوس (هرج و مرج) مي گذرد و سپس با آفرينش جديد خداي متعال مواجه مي شود. بر خورشيد فرود مي آيد و سرانجام بر روي زمين قدم مي گذارد و با آدم و حوّا در باغ عدن روبرو مي گردد. شيطان از مشاهده زيبايي و معصوميّت آنها، تحت تاثير قرار مي گيرد و با ابراز پشيماني، تأسف و رقّت قلبي که بدان مبتلا مي شود، لب به سخن مي گشايد، از طبيعت وجودي و سعادت پايدار آنان تصويري ناگفته و وصف ناپذير ابراز مي نمايد. خداي متعال که از عرش اعلي، ناظر ماجراست. با احساس ضعف بشر در برابر شيطان و سقوط مطلق وي، اعلام مي کند که اگر کسي بي درنگ خود را به عنوان منجي مهرباني براي نسل بشر معرّفي ننمايد، نسل بشر براي هميشه از دست خواهد رفت. فرشتگان عرش الهي از شدّت ترس و وحشت، سکوت اختيار مي کنند و در سکوت عرش اعلي تنها پسر آسماني (حضرت مسيح) است که جرأت مي يابد و خود را به عنوان قرباني، تقديم خداوند متعال مي کند، اين تقديمي از جانب پروردگار پذيرفته مي شود و بشر دوباره نجات مي يابد و رستگاريش تضمين مي گردد در حالي که مرتکب گناه اوليّه خود نيز نشده است. خداوند، «رافائيل» يکي از فرشتگان مقرّب را نزد آدم و حوّا مي فرستد تا آنها از ورود آن دشمن و نقشه هايي که قصد دارد عليه آنها پياده کند، آگاه سازد، پيام آور آسماني، ضمن بيان نافرماني و شورش برخي از فرشتگان که همان شيطان است، به قدرت تام الاختيار پسر آسماني نيز اشاره مي کند. شيطان غرق در غرور و حسادت، ناخشنود از اين خبر تصميم مي گيرد عليه نظام الهي به جنگ و مبارزه بپردازد. او سرانجام با لشکريان بي شمار خود شکست مي خورد و از فراز بهشت به قعر دوزخ سقوط مي کند. در جريان ديدار رافائيل با آدم و حوّا شرح چگونگي خلقت عالم هستي در مدّت شش روز و خلقت آدم بين طرفين ردّ و بدل مي شود و سپس رافائيل به آسمان عروج مي کند بعد نوبت فريب خوردن حوّا، مي رسد. او از ميوه ممنوعه مي خورد و با اين کار خود، آدم را نيز وادار به سقوط مي سازد. منبع:پايگاه نور، ش 13 /ن  





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 2270]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن