تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 15 مهر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):سزاوار است هر يك از شما در دهان و بينى زياد آب بچرخاند، چرا كه اين كار، مايه آمرزش...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1821033235




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

سودمندي هاي ادبيّات تطبيقي (2


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
سودمندي هاي ادبيّات تطبيقي (2
سودمندي هاي ادبيّات تطبيقي (2   نويسنده :**دکتر علي عشقي سردهي   تداعي آزاد و هم خواني در روياهاي بشر، از چشمگيرترين شيوه هاي نويسندگان و نگارگران سورئاليست است. دگرگوني هفت شمع درخشان کنار دريا به هفت مرد و سپس هفت درخت و يگانه و پراکنده شدن آنها همراه با نماز خواندن درختان، از سويي همچون روياهاي دقوقي است و از سويي مي تواند با تداعي آزاد در آثار سورئاليست ها همانند باشد . اين شيوه در داستان هاي عارفانه ديگر هم ديده مي شود. در داستان هاي مردمي نيز همانندهاي آن را مي توان يافت. آنچه مولوي را از اين ديدگاه فراتر از ديگران نشان مي دهد شيوه داستان پردازي، پيکربندي و تصوير سازي شايسته اي است که سازگاري بيشتري در به هم پيوستگي زنجيره پديده هاي سوررئاليستي داستان پديد مي آورد. در نوشته ها و نگاره هاي سوررئاليست ها روياهاي گونه گون بشري پديدار مي شود و در بازتاب روياها هنجار و سامان ويژه اي ديده نمي شود . نه در روزگاران و دوره هاي رخدادها هنجار و ساماني هست و نه در جاي هايي که اين رخدادها انجام مي گيرد. بنابراين درنگاه نخست،با پديده اي روبرو مي شويم که بن مايه ها، فضا، روزگار و جاي رخدادها به درستي آشکار نيست و افزون بر آن، گونه اي گنگي در پيکره ي اثر ديده مي شود و از اين روي فهم اين گونه کارها دشوارتر مي گردد. اکنون ببينيم در داستان مولوي چنين گنگي و پراکندگي هست يا خير از ديد داستان پردازي، داستان نخست با گفتار مولوي آغاز مي شود :   آن دقوقي داشت خوش ديباچه اي عاشق و صاحب کرامت خواجه اي (1925:3) و رويدادهاي داستان از ديدگاه دقوقي بازگو مي شود، به ديگر سخن گزارش داستان از زبان اول شخص انجام مي گيرد: سال و مه رفتم سفر از عشق ماه بي خبر از راه حيران اله )1975:3) در نيمه داستان، ناگهان دگرگوني ديدگاه در داستان روي مي دهد و به جاي دقوقي دوباره داستان پرداز، خود رشته سخن را به دست مي گيرد و داستان را گزارش مي کند: او عجب مي ماند يا رب حال خلق را اين پرده و اضلال چيست (2023:3) ولي دنباله داستان به شيوه نوي که داستان پرداز در پيش گرفته بازگو نمي شود و دوباره داستان به شيوه نخستين بازگو مي شود : چون نگه کردم سپس تا بنگرم که چه مي گويند آن اهل کرم يک از ايشان را نديدم در مقام رفته بودند از مقام خود تمام (2291:3) و دگرگوني دوباره پس از چند بيت: در تحير ماندم کين قوم را چون بپوشانيد حق بر چشم ما آن چنان پنهان شدند از چشم او مثل غوطه ماهيان در آب جو (2295:3) آن چنان که آشکار است در بيت نخست، گزارش از ديدگاه اول شخص ودر بيت پسين از ديدگاه سوم شخص بازگو شده است . افزون بر چندگانگي بازگو کننده داستان، تصويرهاي چشمگيري هم در داستان هست: خيره گشتم خيرگي هم خيره گشت موج حيرت عقل را از سر گذشت (1988:3) اين بيت پس از ديدن هفت شمع آسمان افروز کناره دريا گفته شده است . نازک انديشي گوينده در اين است که نخست از شگفت زدگي بازيگر داستان خويش سخن مي گويد و سپس خيرگي را به انسان زنده اي همانند مي کند که او هم شگفت زده شده است و در جايي ديگر از همين داستان مي گويد: هم شب و هم ابر و هم موج عظيم اين سه تاريکي و از غرقاب بيم تند بادي همچو عزراييل خاست موجها آشوفت اندر چپ و راست (3:2181-2182) استفاده از تصوير، بخشي از شيوه داستان پردازي مولوي است که با آن ؛شاعر به آفرينش فضايي در خور داستان مي پردازد . در اين داستان عزراييل فضاي شگفت داستان و رازناکي و گنگي داستان را افزايش مي دهد. در يک نگاه دوباره به داستان، مي توان گفت مولوي با به کارگيري داستاني با بن مايه هاي روياگونه، از شيوه ها و تصويرپردازي هايي سود جسته است که با بن مايه داستان سازگاري بسياري دارد . سخن پاياني درباره ناهمگوني کار مولوي با کارهاي سوررئاليستي، اين است که راز و رمزهاي کارهاي سوررئاليست ها با کاوش هاي انديشه به دست مي آيد و آنان خود شگفتي هاي کارشان را بازگو نمي کنند ولي مولوي چنين باوري ندارد و رازهاي داستان خويش را در سراسر داستان چند بار بازگو مي کند، چنان که در همين داستان خداوند را شگفتي ساز کردارهاي داستان مي داند و با اين سخن کردارهاي شگفت داستان را به کرداري پيش پا افتاده دگرگون مي کند که خداوند مي تواند به سادگي به انجام آن بپردازد . داستان هايي از اين دست و کاربرد شيوه هايي همچون آنچه گفته شد، در مثنوي کم نيست. داستان مردمان سبا که با همه فراواني سه تن بيشتر نبودند يکي کورِ دوربين، دو ديگر ناشنواي تيزگوش و سوم برهنه ي دراز دامن از اين گونه به شمار مي آيد. افزون بر اين داستان ها، براي برخي شيوه هاي ديگر داستان پردازي که امروزه هنوزدر ميان نويسندگان و گويندگان روزگار ما هواداراني دارد مانند رئاليسم جادويي و جريان سيال ذهن مي توان نمونه هاي چندي در مثنوي به دست آورد. در پايان اين بخش از سخن، بايد پرسيد پيامد اين گفته ها و همانندي ها چيست ؟ بي گمان پيروي نويسندگان باختر زمين از شيوه مولوي باور درستي نيست ولي اين نازک انديشي ها که در کار مولوي ديده مي شود آزادي انديشه او را براي آفرينش نگارهاي بي مانند نشان مي دهد. مولوي، گر چه در بسياري از گفته هاي خود به مغز،بيشتر مي پردازد و پوست را براي رسيدن به مغز مهم مي داند ولي براي سودمندي سخن خود و کارکرد بيشتر آن،در تلاش است تا از نيکوترين شيوه و چهارچوب داستان پردازي بهره گيرد. گونه هاي ديگري از همانندي در ديگر کارهاي شاعران و نويسندگان ايراني مي توان يافت .از آنجا که تاکنون از همانندي شيوه داستان پردازي سخن گفتيم باز هم به نمونه هايي مي پردازيم که همانندي آن در شيوه پرداخت داستان است ولي اين بار از نظامي و آوردن نمونه همانندي از «ارنست همينگوي».بدون هيچ گونه گزارشي نخست نمونه ها را بازگو مي کنيم. نمونه نخست ازليلي و مجنون نظامي: چون يک به يک اين سخن فرو گفت در گفتن اين سخن فروخفت در خواب چنان نمود بختش کزخاک بر اوج شد درختش مرغي بپريدي از سر شاخ رفتي سوي او به طبع گستاخ گوهر ز دهن فرونشاندي بر تارک تاج او نشاندي بيننده ز خواب چون در آمد صبح از افق فلک برآمد چون صبح ز روي تازه رويي مي کرد نشاط مهرجويي زان خواب نشاط در گرفته زان مرغ چو مرغ پرگرفته در عشق که وصل تنگ يابست شادي به خيال يا به خوابست روزي و چه روز عالم افروز روشن همه چشم از آن چنان روز صبحش زبهشت بر دميده بادش نفس مسيح ديده ... آن روز نشسته بود بر کوه گردش دد و دام گشته انبوه ازپرده دشت سوي آن سنگ گردي برخاست توتيا رنگ از برقع آن چنان غباري رخساره نمود شهسواري (ليلي و مجنون نظامي،2776-2761) و نمونه دوم از پيرمرد و درياي همينگوي : چيزي نگذشت که به خواب رفت و خواب افريقا را ديد، زماني که پسر بچه بود،و ساحل هاي دراز و طلايي را، و ساحل هاي سفيد، چنان سفيد که چشم را مي زد، و پرتگاه هاي بلند. و کوه هاي بزرگ قهوه اي . اکنون هر شب در ساحل زندگي مي کرد و در خواب هاي غرّش امواج را مي شنيد و قايق هاي بومي را مي ديد که در ميان امواج پيش مي آمدند.بوي قير و چوب بلوط عرشه کشتي را در خواب مي شنيد،و بوي افريقا را که با نسيم صبح دم از خشکي مي آمد هميشه وقتي که بوي نسيم صبح را مي شنيد بيدار مي شد و لباس مي پوشيد و مي رفت پسر را بيدار کند. ولي امشب بوي نسيم ساحلي خيلي زود آمد و او در خواب خود مي دانست که هنوز زود است و همچنان خواب مي ديد، و قلّه هاي سفيد جزيره ها را ديد که از ميان دريا برآمده بودند و سپس خواب بندرگاه و لنگر گاه هاي جزاير قناري را ديد . ديگر نه خواب توفان را مي ديد و نه خواب زن را، ونه رويدادهاي بزرگ راونه ماهي هاي بزرگ را، و نه زور آزمايي را، و نه خواب همسرش را . اکنون فقط خواب جاها را مي ديد،و خواب شيرها را در ساحل. شيرها در نور شبانگاه مانند بچه گربه بازي مي کردند و او دوستشان مي داشت، چنان که پسر را دوست مي داشت . پسر را هرگز در خواب نمي ديد. يکباره بيدار شد، از در باز ماه را نگاه کرد و شلوارش را باز کرد و پوشيد." (1) نشان دادن ناهمگوني هاي نظامي و همينگوي،بسيار ساده تر از آشکار کردن همگوني کار آنهاست . سخن نظامي در پيکر شعر داستاني کهن سروده شده است و همينگوي نويسنده نوگراي سده بيستم است که در چهارچوب داستان سخن مي گويد. شيوه همينگوي کوتاهي سخن است و تنها از آنچه بايسته است گفتگو مي کند. قيد و صفت در سخن او کمتر به کار گرفته مي شود . از پيرايه هاي سخنوري سود نمي جويد داستان هاي او آن چنان گزارش مي شود که گويي نويسنده اي ندارد، به هواداري از هيچ کس نمي پردازد،با کينه از کسي سخن نمي گويد. نه تنها گزارش همه کردارها و گفته هاي بازيگران داستان هاي خود را بازگو نمي کند بلکه از آشکار کردن خواسته ها، ترس ها و فراز و فرودهاي دروني و رواني بازيگران داستان هاي خود هم به سختي دوري مي کند .و نظامي با به کارگيري پيرايه هاي ادبي، توصيف هاي بسيار، بلندي سخن، گزارش بسياري از خواسته ها و ترس هاي دروني و کردارها و گفته ها در آن سوي جهان داستان پردازي، در برابر همينگوي ايستاده است . کوتاهي سخن در نوشته هاي همينگوي تنها يک شيوه نيست که در نگارش داستان به کار گرفته شود ،بلکه پايه و ستوني است که در ساختار داستان جاي مي گيرد و پيوند بخش هاي گوناگون داستان را انجام مي دهد. گاه؛ خود شيوه ساز هم مي شود،به ديگر سخن،گاه همينگوي براي کوتاهي سخن شگردهاي ديگري مي آفريند تا هم از زياده گويي دوري کند، هم بايسته هاي داستان را باز گويد و داده هاي سودمند را در دسترس خواننده بگذارد گونه اي از اين شگردها را در نمونه ياد شده از پيرمرد و دريا مي توان ديد. در پايان يک روز دلسردکننده پيرمرد ماهيگير مي خوابد تا در آغاز روز ديگر دوباره به دريا برود و شايد با دست پر به خانه باز گردد. رويدادهاي ديگر داستان، در روز ديگري که مي آيد،دنبال مي شود ولي نويسنده با آوردن رويدادي مياني که ما را با گذشته و خوي پيرمرد آشنا مي کند شام و روز پس از آن را هم به يکديگر پيوند مي زند . در اين پيوند گسستگي نيست و سخن نويسنده پس از به پايان رساندن روز گسسته نشده بلکه داستان با گزارش خواب شام به بامداد پس از آن پيوند خورده است و آشنايي هاي خواننده با پيرمرد، همسرش ،شکار شيرها،افريقا و روزگار جواني پيرمرد بيشتر شده است. نويسنده مي توانست آن چنان که در کارهاي ديگران بسيار ديده مي شود پس از ماجراهاي روز گذشته،آن بخش داستان را به پايان برد و بخش پسين را با روشن شدن آسمان و بيدار شدن پير مرد آغاز کند ولي به جاي آن،با گزارش خواب پيرمرد ،هم شب را به روز پيوند داد و هم ما را با گذشته پيرمرد آشناتر کرد. در داستان هاي کهن فارسي اين شيوه ها کاربرد چنداني ندارد. بخشي به پايان مي رسد و بخش ديگر آغاز مي شود. گاه واژه هايي ميانجي پيوند مي شود مانند" از آن سوي" و در کارهاي نظامي واژه "چون"در آغاز بسياري از بخش ها ديده مي شود: چون راه ديار دوست بستند بر جوي بريده پل شکستند (ليلي و مجنون- 998/40) مجنون چو شنيد پند خويشان از تلخي پند شد پريشان (همان-1059/46) چون رايت عشق آن جهانگير شد چون مه ليلي آسمان گير (همان -1153/46) گاهي واژه ميانجي به کار گرفته نمي شود و گوينده با وصف شب و روز بخشي را به پايان مي رساند يا آغاز مي کند : شبگير که چرخ لاجوردي آراست کبوديي به زردي (همان -1976/79) و گاه،هم واژه ي ميانجي و هم وصف شب و روز به کار گرفته مي شود: چون صبح به فال نيک روزي بر زد علم جهان فروزي (همان 1922/76) در نمونه ياد شده از نظامي،پيوند دو بخش داستان به گونه ديگري انجام گرفته است. مجنون با اندوه جدايي ليلي به خواب مي رود، پرنده اي در خواب مي بيند که از شاخه اي مي پرد، بامداد فرا مي رسد،مجنون که از خواب دوشين شادمان است ناگاه گرد پاي سواري را مي بيند،سوار پيغام ليلي را به مجنون مي رساند و شادي وي را دو چندان مي سازد. نظامي با گزارش خواب مجنون، شب را به روز مي پيوندد و با سخن گفتن از پرنده گونه اي پيش آگاهي مي آفريند . آنچه در هر دو کار نظامي و همينگوي هست پيوند نرم دو صحنه داستاني است . اگر از سويه بن مايه هاي ادبي، کارهاي ايرانيان را با ديگران بسنجيم در کنار کاربرد بسياري بن مايه هاي همانند،نمونه هايي در کار ايرانيان ديده مي شود که ويژه آنان است يا نمونه هاي همانندي مي بينيم که پرداخت آن، ويژه ايرانيان است . نگرش خيّام به جهان هستي و شيوه گزارش انديشه هاي فلسفي در چهار پاره هاي فشرده همراه نگاهي اندوه بار به جهان گذران که گزارنده ي اروپايي رباعي هاي نو و ناشنيده خيّام ، فيتز جرالد را هم در جهان نامدار ساخت،انديشه هاي رندانه و چندگانه حافظ با به کار بردن بسياري از پيرايه هاي ادبي همراه سخناني چند پهلو که گوته آلماني را شيفته خود ساخت، سخنان شورآفرين مولانا که بدون بهره گيري از هر گونه پيرايه سخن و گاه ناديده گرفتن آنچه براي آهنگ کلام بايسته است همراه آفرينش تصويرهاي بي همانند که نيکلسون را گرفتار ساخت،سخنان حماسي فردوسي که در ميان انبوه حماسه ها تنها شاهکار او بر چکاد آرمان گرايي و ميهن پرستي ايستاده است و تنها هنر داستان سرايي او آن چنان بوده است که به "هومر ايران"نامبردار شده است، همه و همه نمونه هايي از کارهاي درخشاني است که براي تازگي ها و هنرمندي هاي به کار رفته در آنها ،از سوي فرهنگ دوستان آنسوي مرزها پذيرفته شده است . بخشي از اين نوجويي ها، از آنِ بن مايه هاي ويژه ادبيّات فارسي است که در کارهاي ديگران آن چنان کاربرد ندارد مانند نوشته هاي عرفاني و حماسي و بخشي ديگر از آنِ پيکره و چهارچوب سخن فارسي است که با نوآوري و هنرمندي گويندگان ايراني جامه هستي يافته است کتابنامه 1ـ آيسخولوس(اشيل)،ايرانيان، کامياب،خليلي،تهران، سروش چاپ اول،1356. 2ـ پيرنيا، حسن،تاريخ ايران قديم از آغاز تا انقراض ساسانيان، تهران، کتابخانه خيّام،1355. 3ـ دوستخواه ،جليل ، حماسه ي ايران يادماني از فراسوي هزاره ها(مادر سياوش)،آگاه،1380. 4ـ گولپينارلي،عبدالباقي،نثر و شرح مثنوي شريف،ترجمه توفيق -ه- سبحاني ،تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي ،1372. 5ـ محجوب، محمد جعفر، ادبيّات عاميانه ي ايران،تهران،نشر چشمه ،1381. 6ـ مير صادقي، جمال ومير صادقي،ميمنت ،واژ ه نامه هنر داستان نويسي، تهران،کتاب مهناز،1377. 7ـ نظامي،ليلي و مجنون،برات زنجاني، تهران،دانشگاه تهران،1369. 8ـ نولدکه،تئودور،حماسه ملّي ايران، بزرگ علوي،تهران،انتشارات نگاه،1379. 9ـ همينگوي،ارنست، پيرمرد و دريا،نجف دريا بندري،تهران،خوارزمي،1372. استاديار دانشگاه آزاد اسلامي سبزوار ** منبع:نشريه پايگاه نور ،شماره 14 /ن  
#فرهنگ و هنر#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 472]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن