واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
اصطلاحات اسماعيليه در آثار ناصر خسرو(2) نويسنده :*دکترغلام محمد طاهري مبارکه/**مسعود رأفت نيا 1-4حجّت ناصر بارها از خود،تحت عناوين حجّت زمين خراسان (ص8ب8)و حجّت خراسان (ص10ب4)ياد کرده است و نيز حجّت مؤمنان خراسان (ص17ب9)و اغلب تنها از عنوان "حجّت" در شعر نام برده است (ص11ب17و...ص13 ب14)، تو بايد سخن خوب را از حجّت بشنوي (23ب3)، شعر حجّت را بخوان و سوي دانش راه بجوي(ص27 ب4)سقراط بر حکيمان فخر مي جويد اگر مأذون بشود و تحت رهبري حجّت در آيد (ص27ب8)، راه حق را از شعر حجّت بجوي(ص29ب16)، سخن حجّت مانند خزادکن،نرم، نيکو و با قيمت است (ص37ب5)، حجّت است که زمانه ي نامساعد را به زر و گوهر الفاظ و معني مي آرايد(ص39ب2)،سخن هاي حجّت با عقل سخته (سنجيده)گفته مي شود(ص42ب13)مي بينيم که از ميان مراتب ديگر اسماعيليان واژه حجّت بيشتر از همه به کار رفته است. ما اين واژه را تا ص101ديوان پي گرفتيم ، و در ما بقي ديوان نيز تقريباً در پايان همه اشعار اين واژه به کار برده شده است. دليل آن،اين است که يکي رتبه تشکيلاتي ناصر خسرو"حجّت"بوده است و ديگر تخلّص شعري اوست . اشعار پند و زهد بسي گفته است اين تيره چشم شاعر روشن بين آن خوانده اي ، بخوان،سخن حجّت رنگين به رنگ معني و پند اگين گر در نماز شعرش بر خواني روح الأمين کند سپست آمين حجّت به شعر زهد و مناقب جز بر جان ناصبي نزند ژوپين (90ب7-4) 1-5امام در آيين اسماعيليه"امام"داننده علم حق است و بايداين علم را از او بياموزي: تا نبيني رنج و،ناموزي زدانا علم حق کي تواني ديد بي رنج آنچه نادان آن نديد (53ب3) ناصر برخيز و به فرمان امام جهان(=مستنصر)در بحر سخن بادبان را بر کش(ص15ب18)، چون تو امام زمان(=مستنصر)را امين و يميني (ص17ب9)، راز يزدان را يکي والا و دانا خازن است که مانند ابر آب زندگاني است، او خازن علم قران يعني فرزند شير ايزد (1)است (ص54،ب7-5)اين علم از طريق اين شير ايزدي يعني وصّي به امام رسيده است پس امام راهبر توست، اگر مي خواهي بر ترجمان کتاب خداي دست يابي به امام الانام و فخر امّت"مستنصر"روي بياور، چرا که تار و تم دين از اين امام است: سوي ترجمان کتاب خداي امام الانامست و فخر الامم نکرد از بزرگان عالم جز او کسي علم و ملک سليمان بهم امام تمام جهان بو تميم که بيرون شد از دين بدوتار و تم (63ابيات 21-19) پسران علي (ع)امامان حقّند(ص66ب6)، ناصر خسرو به دل بنده امام زمان(=مستنصر)است (ص92ب14)، امّا ناصبي 72امام در دين دارد(ص98ب6)طريق سه امام(مالکي، شافعي، حنفي) مي و قيمار است و..(ص113ب3). وقتي جسمت را هنگام نماز به سوي حجاز مي گيري، روي جانت را سوي امام حق(=مستنصر)بکن (ص114ب9)، چون بر مذهب امام ميامين(=مستنصر)هستم(ص135ب18). من از موقعي که در حريم قصر،امام اللوا شدم و بر جان من نور امام زمان تافت ، از جفاي ديو فرياد رفتم؛ -ليل السرا بودم امّا شمس الضّحي شدم(ص139ب16-14)او در شعرهاي زيادي از امام تحت عناوين و صفت هاي مختلفي مانند امام زمان امّام حق ياد کرده است .البته اين جز مورادي است که ناصرصفت هاي امام را آورده است مانند: راز يزدان را يکي والا و دانا خازنست راز يزدان را گزافه من توانم گستريد ؟ (54-4) که اشاره به مستنصر دارد و براي اين موارد بايد واژه ي مستنصر را در کلّ ديوان بررسي کرد. امام به معناي پيشوا و مقتداي ديني: بحر است علم را به مثل فرقان وز بحر علم امام چو جيحونست (257-16) ونيز در اشعار زير آمده است : 457/8-493/16-12-209/18-221/11-2223/13-248/1-287/11-367/19-450/24-450/9-454/21-51-94/9-94/1-98/13-113/6-120/8-159/6-159/12-207/13-208/17 امام کردن :به معناي اقتدا کردن : گر آب روي همي بايدت قناعت را چون من به نيک و بد اندر امام بايد کرد (159-6) ودر موارد زير منظور از امام، همه جا مستنصر است : امام=مستنصر،143ب215/23ب621/18ب8 امام الانام،63ب19 امام ابن الامام ابن الامام، 364ب9 امام اللوا،139ب14 امام تمام جهان بو تميم،63ب21 امام جهان،15ب18 امام حق، 66ب181/6ب392/8ب114/8ب9 امام خلق عالم بو تميم،195ب20 اما م روزگار،151-7 امام زمان (=زمانه)، 17-92/9-139/4-139/16-143/17-211/20-242/2-251/2-446/8-474/11-7 امام عصر (ع)،172ب25 امام ميامين،135ب18 امام جلال ،371-392/19-6 وسرانجام موارد ديگري که امام را غير از مستنصر آورده است: حيدر امام تست و شبر وانگهي شبير،105ب3 سه امام (شافعي، مالکي،حنفي)،113ب3 مي و قيمار و لواطت به طريق سه امام مر ترا هر سه حلالست، هلا سربفراز خواجه امام :امام ناصبي را به صورت استهزاء به کار برده است(بايد يادآوري کرد که گاه ناصر ترک ادب شرعي کرده است و امروز اين گونه سخن ها قابل دفاع نيست ) گويد:سخن نبايد از رافضي شنودن کرد اين حديث ما را خواجه امام تلقين (237-13) (1-6)اساس و وصّي علي مان اساس است و جعفر امام نه چون تو زدشت علي جعفريم (505-16) ناصر،اساس را حضرت علي (ع)مي داند و در بيت ديگري نيز مي گويد : تا اساس تنم به پاي بود نرم جز که بر طريق اساس (439-10) ونيز اساس را همراه با مراتب ديگر فرقه اسماعيليه در يک بيت آورده است : فضل سخن کي شناسد آنکه نداند فضل اساس و امام و حجّت و مأذون (10-3) او از "وصي"هم مکرّر نام برده است: گر گفتم از رسول علي خلق را وصيست سوي شما سزاي مساوي چرا شدم؟ (139-22) سپس وصي را اين گونه توصيف مي کند: شرف خير به هنگام پديد آيد ازو چون پديد آمد تشريف علي روز غدير بر سر خلق مرو را چووصي کرد نبي اين به اندوه در افتاد ازو وان به زحير او سزابد که وصي بود نبي را در خلق... که برادرش بدوبن عم و داماد و وزير (219ب16-13) او معتقد است که نور ازلي بر دل پيامبر تابيده است و اين نور بر اولاد نبي باقي گشته است: وين نور بر اولاد نبي باقي گشته ست کز نفس پيمبر به وصي بودوصالش و امروز هم اگر بيابي اين نور را خواهي يافت: زين نور بيابي تو اگر سخت بکوشي با آنکه نيابي زهمه خلق همالش و منظور او سير درجات از پيامبر به علي(ع)و از او به امام اسماعيليه است . (درباره اين سير نگاه کنيد به ص207ادبيات 10-25) مي دانيم که به فرقه اسماعيليه اساسين و اساسيّون نيز اطلاق شده است. شايد معادل لاتيني اين کلمه هم از همين ريشه باشد و نه آن گونه که بعضي گمان کرده اند؛يعني گفته اند که مارکوپولو اولين بار کلمه "حشاشين" و"حشاشيّون"را به اروپا وارد کرد و اين نام با تغيير آوا بر فرقه اسماعيليان اطلاق شد و بعدها به معناي "آدمکش وتروريست در زبان انگليسي و ..بکار رفت. ما مي دانيم که افسانه هاي زيادي در مورد آنان بافته شده است و نمي خواهيم وارد اين مقوله شويم پس بر مي گرديم بر سرواژه اساس . اساس به اين دليل به حضرت علي(ع)اطلاق شده که وي شالوده تأويل هاي نهان دانسته شده است . اسماعيليان معتقدند که :ناطق يا پيغمبر هر عصر،برون مايه احکام آسماني و نيروهاي گوهر خرد را که مانند گنجينه سربسته اي است به جهان مي آورد،باز مي گويد و مي رود،امّا اساس که جانشين و وصي اوست مانند زمين که پهنه ظهور و کارکرد نيروهاي آسماني است درون مايه آن قوانين را با کليد تأويل و تفسير و گزارش مي گشايد و راز معرفت را به جويندگان آن مي نماياند، پس ناطق آورنده و گوينده احکام آسماني است و به عبارتي خداوند تنزيل است يعني آورنده احکامي است که بر اونازل شده است و اساس گزارشگر راستين معناهاي آن احکام و گزارش گر درون و مغز آن احکام است. اساس نماينده نفس کلّ است .که بدون آن به نماينده عقل کلّ ، يعني ناطق نمي توان دست يافت . ناصر خسرو از نفس کلّ ،عقل کلّ ، جدّ و فتح و خيال در آثار نثرش به عنوان پنج روحاني ياد کرده است(1)در مورد واژه "اساس"بايد اين نکته را هم افزود که ناصر از آنجا که مکرّر از حضرت علي(ع)به عنوان وصي ياد کرده است و نيز بارها و بارها او را با "هارون"يکي دانسته است(طبق حديث منزلت)و هارون را نيز وصي موسي(ع)مي داند: يوشع بن نون اگر چه نيز وصي بود همبر هارون نبود يوشع بن نون (491-17) وديديم که در بيتي گفت:علي مان اساس است، پس نتيجه مي گيريم که وصي در ديوان اشعار اوهم رديف با اساس است و براي درک بهتر واژه "اساس"، نه تنها مي بايد همه بسامدهاي وصي را پي گيري کرد بلکه واژه "هارون"را نيز بايد مورد مطالعه جدّي قرار داد. هارون در ص491ب492/17 ب145/2 ب 256/18ب 485/21ب 386/6ب 198/15ب450/4ب145/4ب27/18ب1آمده است و وصي در (207ب14-25/540ب491/11ب 17آمده است(2) 1-7ناطق يا رسول قرارگاه طبيعي ظهور و تجلّي نيروهاي خرد آسماني يا عقل کل ،ناطق است . او در آثار منثور خود به ويژه در "وجه دين"براي ناطق سه مرتبت قايل است؛ رسالت، وصايت و امامت و "اساس"را داراي دو مرتبت يکي وصايت يعني اساسيّت و ديگر امامت مي داند.او در شعرش عالم نطق را آورده است ولي به جاي ناطق "رسول"، "نبي"، "پيغمبر،" "احمد" و "مصطفي"را مکرّر تکرار کرده است.(عالم نطق در ص146ب1آمده است ):ناصر خسرو در قصيده 82ديوانش با مطلع: پشتم قوي به فضل خدايست و طاعتش تا در رسم مگر به رسول و شفاعتش درباره رسول،حقّ سخن را ادا کرده است.در مورد ناطق، پيش از اين، ذيل اساس توضيح داديم- امّا توضيح بيشتر در مورد رسول را بايد در بخش جداگانه بررسي کنيم. خواننده در مورد ناطق و اساس مي تواند به کتاب خوان الاخوان،ص257به بعد و نيز ص202و 203به بعد و نيز ص87ودر جامع الحکمتين ، ص242مراجعه کند،درآنجا پدر نفساني را ناطق و مادر نفساني را اساس دانسته است. پي نوشت ها: 1.نک:خوان الاخوان، ص242وص312 و نير در مورد واژه اساس نگاه کنيد به:مجله آينده تير شهريور 1358مقاله اساسين و اسماعيليون نوشته عبدالرحمن عمادي که ما در نوشتن توضيحات واژه "اساس "از آن سود برده ايم . 2.(در مورد اساس به صفحه 86 الاخوان مراجعه شود و نيز به ناطق در همين نوشتار /جامع الحکمتين ،ص 242 و نيز ص241 خوان الاخوان که مي گويند"خداوند تأويل اساس بود"بسيار مهم است. استاديار دانشگاه آزاد اسلامي واحد شهر مجلسي* مربي دانشگاه آزاد اسلامي واحد شهر مجلسي** منبع:نشريه پايگاه نور ،شماره 14 /ن
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1000]