واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
فاميلهاي خارجكي ما نويسنده:نفيسه مرشدزاده داستان از اينتجا شروع ميشود كه شما ميبينيد همة اطرافيانتان اسمهاي جديد خارجكي را ميگويند، طرفدارش هستند يا ازش متنفرند؛ حتي باهم سر خوب يا بد بودن آنها دعوايشان ميشود. بعد ميرويد وبلاگ بخوانيد، ميبينيد مردم در وبلاگهايشان همديگر را به همان اسمها تشبيه ميكنند يا با همان اسمها به هم فحش ميدهند. قسمت عجيبش هم اينكه وقتي آنها دارند باهم درباره چيزي حرف ميزنند و اسم يكي از اين خارجكيها را ميگويند همهشان حرف هم را ميفهمند ولي اگر شما بگوييد اينكه الآن گفتي يعنيچه؟ مجبورند براي شما نيمساعت حرف بزنند تا آن مفهومي كه بين خودشان با يك كلمه معلوم ميشد جا بيفتد چون آن كلمه جادويي (ساوير يا ميشل يا جك يا بن يا...) يك كاراكتر ساخته و پرداختة كامل بوده است كه ميتوانسته راحت همة مفهومي را كه ميخواهند، برساند؛ ثمل يك زبان جديد. آنها به جمعيت جهان اضافه ميشوند؛ كاراكترهاي سريالهاي آمريكايي يا انگليسي را ميگويم. آنها آنقدر خوب ساخته و پرداخته شدهاند و آنقدر طولاني همراه آدمها ميمانند كه به آدم واقعياي تبديل ميشوند كه حتي ميداني اگر الآن در اين موقعيت قرار ميگرفت چه كار ميكرد؟ چيزي كه حتي درمورد دوستها و فاميلهاي دورتر خودت شايد نداني. شايد نداني پسرداييات اگر در جايي قرار ميگرفت كه قرار بود بين خوردن يك ناهار خوب يا يك بليت استخر درجه يك، يكي را انتخاب كند كدام را برميداشت ولي اين را درمورد كاراكتر سريال ميداني و ميتواني انتخاب او را حدس بزني. آنها فاميلهاي مردم ميشوند اين كاراكترهاي كامل پرداخت شده در دنيايي كه مرتباً هم روابط آدمها كم و كمتر ميشود و فاميل از هم دورتر با زمان حضور طولاني در خانهها و شخصيتهاي كامل و واقعيشان، خويشاوند آدمهاي تنهاي امروز ميشوند. اين اتفاقي است كه درمورد فيلمها كمتر ميافتد يا دست كم ممكن است فقط درمورد فاميل نزديكي كه آدم سالها با او زندگي ميكرد ميشد شكل بگيرد. وقتي زواياي پنهان و دروني يك آدم را ميداني، ناخودآگاه او را درك ميكني؛ بخصوص كه حالا هفتهاي يك شب هم تلپ شود در خانهتان. اين قوم و خويشهاي مهجازي روزبهروز در جهان مهمتر خواهند شد. بعد حالا ما دلمان ميخواهد فاميل مجازي ايران داشته باشيم. چكار بايد بكنيم؟ خوشمان نميايد ساوير و جك فاميلمان باشند. يعني كسي پيدا نميشود كاري به اين خوبي بسازد كه ما هم چند تا ايراني به فاميلهاي مردم جهان اضافه كنيم يا حداقل به خودمان؟ آدمهاي خيلي از سريالهاي ايراني اينقدر كمجان و يك لايهاند كه زنده نميشوند و راه نميافتند توي زندگي آدم براي خودشان جا باز كنند. عيب و هنرشان تك بعدي است. بعضيها هم كه شخصيتپردازي خوبي دارند مثل كارهاي رسام و بيرنگ يا مرضيه برومند، عيبشان اين است كه يا كوتاهند و زود تمام ميشوند يا درامشان به اندازه كافي پيچيده و بزرگ نيست كه كاراكترها در موقعيت انتخابهاي خطير و بزرگ يا اتفاقات خاص قرار بگيرند تا شخصيتشان آنطور كه هست جا بيفتد و قوام بيايد. طرح داستان سريالهاي ايراني اينقدر كمرمق است كه همين چندقسمت كه ميخواهند پخش كنند آخرش به پتپت ميافتد، چه برسد به اينكه بخواهند چند سيزن از آن را پخش كنند ولي خب، آرزو بر جوانان عيب نيست. خدا را چه ديدي؛ شايد هم يك وقتي شد چون ما واقعاً دلمان فاميل ايراني مجازي ميخواهد. منبع:نشريه همشهري جوان؛ ش245 /ن
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 295]