تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 17 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):از خرج کردن در راه طاعت خدا دریغ مکن وگرنه دو برابرش را در راه معصیت او خرج خوا...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1805429879




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

با این جاری همسایه چیکار کنم : سوال و جواب غیر آشپزی


واضح آرشیو وب فارسی:آشپز آنلاین: اینو خوب بخونین بگین جای من بودین چیکار میکردین یه جاری دارم که باهم همسایه ایم یعنی طبقه ی اول اونه طبقه  ی دوم منم  هر وقت شب دیر وقت میایم خونه صبح صبحونه نخورده زنگ میزنه کجا بودین ساعت 2 اومدین خونه یا هر وق از راه پله رد میشم  متوجه میشم داره به حرفای ما از پشت در گوش میکنه البته من اینو قبلا نمیدونستم تااین که یه روز پسر سه سالش اومده بود خونه ی ما وقتی شوهرم ایفونو زد منم درو باز کردم دیدم بچه بدو بدو اومد گوششو گذاشت رو در بعد به دختر من با اشاره می گفت هیسسسسسس ووای به روزی که بخواییم با دریل یه جایی رو سوراخ کنیم مثلا چیزی نصب کنیم اب دستش باشه میزاره زمین بدو میاد بالا با یه بهونه ای ببینه چی گرفتیم اونوقته که چند روز صدای دعواشو میاد که از برادرت یاد بگیر  ببین چه مردیه والا منم اصلا روم نمیشه رک وراست چیزی بهش بگم البته بعضی وقتا بهش تیکه میندازم ولی نمیدونم میفهمه اونو میگم یا عمدا خودشو به نفهمی میزنه چون بازم تو کار خودشه حالا اینا که گفتم خیلی کوچیکا ش بود یعنی دو سه تا از صد تارو گفتم  شما میگین چیکار کنم

ميتوني بگي :آخهييييي....تو هم مثل ما تا2 شب بيدار بودي ؟كارداشتي يا كشيك مارو ميزدي؟يا اينكه بگو تو كه ميدوني ديشب دير اومدم و خسته ام چرا صبح به اين زودي زنگ ميزني و ما رو از خواب ميپروني؟بعدش بخند وبدون اينكه جوابشو بدي بلند شو و برو.يا اينكه يكروز بحث رو به تقليد بچه ها از بزرگترا بكشون و بعد كه اون حسابي حرف زد وچونه اش گرم شد بهش بگو بچه شما گوشش رو به در ميچسبونه كه ببينه مردم از بيرون كه ميان چي مگن وچيكار ميكنن كه اين براي بچه ها خيلي بده. 

اخ آخ گقتی جاری داغ دلم تازه شد من چقدر دنبال این مبحث میگشتم ولی چیزی پیدا نکردم قربونت برم منم دور از جونت درد تو رو دارم تو رویکه هر وقت این جارو میبینم حالم بده.عزیزم جارو من که پدرمو صلواتی کرده اتفاقا دنبال این مبحث میگشتم ولی چون چیزی ندیدم گفتم عجب دوست جونا چقدر با جارو هاشون خوبن
کاری که من کردم زیاد تحویلش نمی گیرم  و محلش نمی ذارم ولی میدونم کار درستی نیست ولی اگه بدونید چه کارایی کرده
اگه اجازه بدید بگم چون واقعا منم خسته کاراشم هر وقت اسم این اعجوبه می یاد خودم و همسری بحث داریم
شهلا عزیز ببخش تو کمک خواستی ولی من بی جنبه فرصت طلب هم کمک می خوام پس دوست جونا به همفکریتون نیاز داریم
اول اینکه جارو بنده بی قیدو بنده و حسود منکه نامزدی و ازدواجم تا به الان 2بار دعوت کرده بار اول تو نامزدی کادو کریستال داد گفت کریستال گرونه منم بااجازتون کادوش انداختم انباری،سری دوم بعد از عروسی که 1.5سال گذشته بود دعوت کرد کل اثاثشو عوض کرده،مهمونی من باشم نمی یاد،سالگرد ازدواجم،و مهمونی که خانواده شوهر دعوت باشن میره اونجا تا طرف رودرباستی بیفته نیاد خونمون،من وهمسرم که به یه چیزایی اعتقاد داریم علنا مسخره میکنه،در کل بقول شهلا جون کاراش زیاده که حوصله تون سر میره و منم عین عقده شده تا حالشو بگیرم ولی واقعا نمی دونم چی کنم،
روز پاتختی من موقعیکه بهش خلعتی دادم اشک تو چشاش جمع شده بود بهم میگه به بچم نگو بهت بگه زن عمو بچه تو هم به من نگه،تو عروسیم نه خودش امد نه فامیلهای همسرمو گذاشت بیان وسط مجلس
عزیزان همفکری بداد من و شهلا جون برسید
شهلا عزیزم ببخش چون خیلی وقته دنبال این تایپکم ولی......

وا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ مگه الانم تو این زمونه این خاله زنک بازی ها هم هست ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ دیگه همه امروزی شدن کاری به کار م ندارن جاریتون جسارت نشه مال عهد دقیانوس حتما................... کسی به کسه دیگه چیکار داره ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/ به شوهرت بگو حالشو بگیره..........ببین از فامیل شوهر نترس.....
بهش رو راست بگو خودتو خلاص کن
بگو شما خودتون کار و زندگی ندارین که همش مواظب منید؟
رو راست بگو
من اوایل روم نمیشد ولی به جون همسرم قسم الان که حرف دلمو میزنم اینقدر راحت شدما که نگو تازه جاریته اصلا مهم نیست کیه....شخصیت مهمی نیست ...............

گوهر نوشته است:
اخ آخ گقتی جاری داغ دلم تازه شد من چقدر دنبال این مبحث میگشتم ولی چیزی پیدا نکردم قربونت برم منم دور از جونت درد تو رو دارم تو رویکه هر وقت این جارو میبینم حالم بده.عزیزم جارو من که پدرمو صلواتی کرده اتفاقا دنبال این مبحث میگشتم ولی چون چیزی ندیدم گفتم عجب دوست جونا چقدر با جارو هاشون خوبن
کاری که من کردم زیاد تحویلش نمی گیرم  و محلش نمی ذارم ولی میدونم کار درستی نیست ولی اگه بدونید چه کارایی کرده
اگه اجازه بدید بگم چون واقعا منم خسته کاراشم هر وقت اسم این اعجوبه می یاد خودم و همسری بحث داریم
شهلا عزیز ببخش تو کمک خواستی ولی من بی جنبه فرصت طلب هم کمک می خوام پس دوست جونا به همفکریتون نیاز داریم
اول اینکه جارو بنده بی قیدو بنده و حسود منکه نامزدی و ازدواجم تا به الان 2بار دعوت کرده بار اول تو نامزدی کادو کریستال داد گفت کریستال گرونه منم بااجازتون کادوش انداختم انباری،سری دوم بعد از عروسی که 1.5سال گذشته بود دعوت کرد کل اثاثشو عوض کرده،مهمونی من باشم نمی یاد،سالگرد ازدواجم،و مهمونی که خانواده شوهر دعوت باشن میره اونجا تا طرف رودرباستی بیفته نیاد خونمون،من وهمسرم که به یه چیزایی اعتقاد داریم علنا مسخره میکنه،در کل بقول شهلا جون کاراش زیاده که حوصله تون سر میره و منم عین عقده شده تا حالشو بگیرم ولی واقعا نمی دونم چی کنم،
روز پاتختی من موقعیکه بهش خلعتی دادم اشک تو چشاش جمع شده بود بهم میگه به بچم نگو بهت بگه زن عمو بچه تو هم به من نگه،تو عروسیم نه خودش امد نه فامیلهای همسرمو گذاشت بیان وسط مجلس
عزیزان همفکری بداد من و شهلا جون برسید
شهلا عزیزم ببخش چون خیلی وقته دنبال این تایپکم ولی......

واسه چی میگه به بچت بگو بهش گه زن عمو ؟

فاطیما جونم من تازه 1.5 ازدواج کردم بچه ندارم این رفته پشواز،اینکه نمونه کاراشه سر سفره اگه من چیزی بخوام بر مداره کنارش میزاره که من برندارم،در کل هنگ هنگم از دستش،یادم میفته چی کارایی  که باهام نکرده از دوران نامزدی تا الان،دوران نامزدی میگفت به بچه کوچیکا یه چیزی بده عروسیتو گرم کنن،عروسیت چون اول ماه کسی نمی یاد،کادو عقد با اکراه بهم داد و مثل غربیها رفت،بدرقه عروس و دوماد نه خودش امد نه گذاشت همسرش ،بیاد
خانمی همه خانواده همسرم میدونن،حتی بهش گفتن که این کارا چیه ،ولی انگار مریضه
همسرم این سری مدیونم کرده که اگر ایندفعه کاری کرد بهش نگم و همونجا بهش گوشزد کن ولی اینجوری هم که نمیشه،آخه میدونید چیه خودش زندادش همسرمه،خواهرش زندایی همسر،و الان در پی این هستن خواهر زاده رو به داداش کوچیکه پیون بدن،
خانواده همسرم میگن کوتاه بیا و ببخش ولی بخشش تا کی،همه میدونن ولی انگار ازش میترسن،وقتی با خانواده شوهرم بدون اون میریم مسافرت تا چند وقتی با اونا قهره که چرا با من می یان،
فاطیما جان اگه ببینیش باورت نمیشه همیشه با گریم و آرایش  و اعتماد به نفس بالا و همش در حال تمسخر دیگران از بچه گرفته تا...............

ول کن بابا لیاقت ندارن
حالا بذار من بگم
من و همسرم با دوستاش رفته بودیم یک شهری هوا خوری....
داداشش شوهرم زنگید گفت: کجایین ؟ ما هم گفتیم اومدیم بیرون داداشش ماهه خیلی آقاست ولی امان از زنش هم بی تربیت  هم بی ادب
حالا بگذریم رفتیم و شب شد میخواستیم جایی بخوابیم زنا رفتیم یک جا مردا هم جای دیگه
حرف حاملگی شد جلو اون همه آدم که زن بودیم گفت خانمای چاق مثل فاطیما جون دیر بچه دار میشن........من و میگی داشتم /اتیش میگرفتم تا صبح گریه کردم از حرفش و که جلو اون همه آدم آبروی منو برد بعدا به شوهرم گفتم به شدت عصبانی شد و من نذاشتم کاری کنه گفتم فقط بدون بعدا یه روز رفتیم مانتو بخره یه آقاهه بدجوری حالشو گرفت گفت خانم مانتوهای ما مشکل نداره هیکل شما پر از ایراده کمی ورزش کن و رژیم بگیر درست میشه...........اینقدر از خدا ممنون شدم که نگو ...از اون روز تا الان دیگه حرف چاق و لاغر نمیزنه
هرجا میره یه گیری به چاقی من میده.....واقعا منم عین احمق ها فقط تبسم میکنم و بعدا پیش شوهری گریه میکنم...شوهرمم خیلی دوستم داره گفت جوابشو بده ...هر کس از فامیلای من بهت حرفی زد جوابشو بده.....من تا حالا اینکارو نکردم چون خیلی بی ادبیه ولی رک و رو راست میگم به خدا امتحان کن نترس

گوهر نوشته است:
تو عروسیم نه خودش امد نه فامیلهای همسرمو گذاشت بیان وسط مجلس

از کجا فهمیدی دیگران رو یاد داده نیان وسط

عزیز همسر منم میگه جواب بده حتی این سری مدیون کرده ولی چون تا الان سکوت کردم روم نمیشه
در کل الان که نمیبینمش به همه گفتم نه منزلم دعوت میکنم نه میرم ،ولی هر وقت بطور اتفاقی میبینمش باورت میشه حالم بد میشه،
 

وای.. خدا به همه صبر بده.
من نمیدونستم همچین حالت هایی هم ممکنه پیش بیاد بین 2 تا جاری.
عزیزان اینقدر خون خودتونو کثیف نکنید !!
حیفه اعصابتونه که از جیب تون بره!
بخدا اینقدر تو زندگی ها مشکل و گرفتاری و دغدغه هست که یه نفر واقعا باید تو اوج رفاه و بیکاری باشه که بخواد تو زندگی ه این و اون سرک
بکشه و فضولی کنه.
بنظر من با همسرتون منطقی موضوع رو مطرح کنید.اما هیچوقت جبهه نگیرین که فکر نکنه شما میخواین اونو از خانواده اش دور کنین.
بهونه هم تا میتونین دست کسی ندین.
خوشبخت باشین.
 

سپیده جونم بخاطر اینکه تو عروسی  هروقت اون نبود می یومدن پیشم ولی تا اون میومد پخش میشدن،از اول تا آخر مجلس ته سالن به بهونه عکس همه رو جمع کرده بود  من بعد از عروسی فهمیدم،تو عروسی یکی از فامیلاش اون نبود چون من رفته بودن نیومد تمام کساییکه عروسی من قدم از قدم بر نداشته بودن تو اون عروسی خودشون هلاک کردن،و همش دورم بودن و اونجا فهمیدم چی میکنه این جارو

SEPIDEH* نوشته است:
گوهر نوشته است:
تو عروسیم نه خودش امد نه فامیلهای همسرمو گذاشت بیان وسط مجلس

از کجا فهمیدی دیگران رو یاد داده نیان وسط
 

[quote="nahidyy"]
ميتوني بگي :آخهييييي....تو هم مثل ما تا2 شب بيدار بودي ؟كارداشتي يا كشيك مارو ميزدي؟يا اينكه بگو تو كه ميدوني ديشب دير اومدم و خسته ام چرا صبح به اين زودي زنگ ميزني و ما رو از خواب ميپروني؟بعدش بخند وبدون اينكه جوابشو بدي بلند شو و برو.يا اينكه يكروز بحث رو به تقليد بچه ها از بزرگترا بكشون و بعد كه اون حسابي حرف زد وچونه اش گرم شد بهش بگو بچه شما گوشش رو به در ميچسبونه كه ببينه مردم از بيرون كه ميان چي مگن وچيكار ميكنن كه اين براي بچه ها خيلي بده.                                             عزیزم نمیدونی اخه این زنه چه تحفه اییه یهبار عین اینو که میگی راجع به گوش کردن بچه اش  بگم بهش گفتم میدونی چی گفت نه بابا این کجا دیده اینارو یاد بگیره یه روز اومده بودن کنتور گازو ببینن مرده خیلی لفتش داد منم گوشمو چسبوندم به در ببینم رفته یانه نمیدونستم به پررویی این زنه بخندم یا زارزار گریه کنم

 با ناهید موافقم خیلی راحت میتونی حرفتو بهش بزنی حتما لازم نیست که دعوا و داد و بیداد کنین با هم.... با لبخند و خیلی راحتم میشه خیلیییییییییییی حرفا رو زد... بعدشم اگه حالت بیمارگونه داشت و اصلا قابل کنترل نبود که پیشنهاد میدم محل زندگیتونو عوض کنین تازه یه چیزی میاد در خونتونو میزنه باز نکن بزار انقدر بیاد بره تا خسته بشه

یه  ضرب المثل ترکی هست میگه لباس دوتا حوو میره تو یه کمد اما لباس دوتا جاری عمرا بره تو یه کمد






این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: آشپز آنلاین]
[مشاهده در: www.ashpazonline.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 2579]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن