واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
تحليل کارگرداني نويسنده : حسين آرياني لبوفسکي بزرگ (برادران کوئن،1998)جوئل و ايتن کوئن متولد سنت لوئيس پارک مينه آپوليس آمريکا هستند.جوئل در انستيتوي فيلم و تلويزيون دانشگاه نيويورک و آيتن در رشته فلسفه دانشگاه پرينستن تحصيل کرده اند هر دو برادر خيلي زود پس از پايان تحصيلات دانشگاهي خود فيلم نامه نويسي را آغاز کردند.جوئل علاوه بر فيلمنامه نويسي به تدوين فيلم هاي کم بودجه،ازجمله آثار سام ريمي مشغول شد. اين دو در نگارش تمامي فيلم هايشان با يکديگر همکاري داشته اند.برادران کوئن اولين فيلم خود،تشنه خون را در سال 1984 ساختند.لبوفسکي بزرگ هفتمين فيلم برادران کوئن اولين فيلم خود،تشنه خون را در سال 1984 ساختند.لبوفسکي بزرگ هفتمين فيلم برادران کوئن است.لبوفسکي بزرگ با حرکت بوته خاري در بيابان شروع مي شود.تماشاگر فکر مي کند که با فيلمي وسترن روبه روست، بخصوص آن که شيوه نگارش کلمات عنوان بندي چنين تصويري را تقويت مي کند. بوته خاربه نوک تپه مي رسد و دوربين آن را دنبال مي کند تا اين که بوته خار از بالاي تپه به سمت لس آنجلس مدرن سرازير مي شود.لبوفسکي بزرگ هم گويي کيفيت همين بوته خار را دارد.آدم هايي را به ما معرفي مي کند که به نظر بي ادب و شلخته مي آيند، ولي در اصل صفا و صميمت و صداقت آدم هاي فيلم هاي وسترن را دارند صداقتي که در زندگي مدرن کمياب است.کابوي غريبه اي که دو بار در طول فيلم دود (جف بريجز) را ملاقات مي کند هم تجسم همان ويژگي هاي اصيل ژانر وسترن است.او دود و ويژگي هايش را ستايش و او را به چشم انداز روشن آينده اميدوار مي کند.در اين دنياي مدرن و پر آشوب که صداقت به کيميا مي ماند،پناهگاه دود و دوستانش سالن بازي بولينگ است.بازي اي که جمع صميمي و کوچک شان به آن عشق مي ورزند.بازي اي که مانند خود آن ها ساده و صادقانه است.برادران کوئن نگاهي ستايش آميز و شيفته آور را به بازي بولينگ دارند. بخشي ازعنوان بندي فيلم را به ياد بياوريم که پرتاب توپ بولينگ توسط افراد مختلف با جزئيات کامل نشان داده مي شود. مي توانيم به واکنش همراه با شعف افراد مختلف اشاره کنيم که پس از آن توپ را پرتاب مي کند با حرکت اسلوموشن بر شادي آن ها تاکيد مي شود يا نمايي را به ياد بياوريم که افراد مختلف به ترتيب و به طور موازي بازهم به صورت اسلوموشن توپ ها را پرتاب مي کنند.بازي بولينگ آن قدر براي دود دوستانش حياتي و مهم است که حتي نمي توانند خطا کردن کسي در پرتاب توپ را تحمل کنند نمونه اش واکنش خشمگينانه والتر(جان گودمن) برابر شخصي است که موقع پرتاب کردن خطا مي کند.کارگرداني برادران کوئن در لبوفسکي بزرگ درجهت تصويرکردن روان و ساده روايت است.فيلم در کارگرداني هرگز جلوه گرايانه نمي شود.استفاده بسياراندک از حرکات دوربين و ساير جلوه هاي تصويري نمونه هايي در تاييد اين مدعاست.يکي ازمعدود حرکت هاي دوربين فيلم جايي است که دود به آدم ربايان چمدان پول را تحويل نداده و در سالن بولينگ ناراحت و غمگين نشسته است و ما از نمايش دور و هاي انگل (سرپايين) دود را مي بينيم و به تدريج به او نزديک مي شويم. اين نما به خوبي درهم شکستگي و استيصال دود را منتقل مي کند.دو سکانس رويايي فيلم هم ديدني هستند.در سکانس اول،رويا وقتي آغاز مي شود که دود با ضربه اي که دود در آسمان به پرواز در آمده و زني سوار قالي پرنده از او دور مي شود.سپس توپ بولينگ بزرگي به سمت او مي آيد و او وارد يکي از سوراخ هاي توپ مي شود و در نمايي ديدني ما از نقطه نظر او از داخل توپ بولينگ در حال حرکت،بيرون را مي بينيم.دراين سکانس ما به نحو هنرمندانه اي تلفيقي از حادثه اي که براي دود رخ داده،يعني دزديده شدن قالي را با عشق بزرگ زندگي او،يعني بازي بولينگ شاهد هستيم.سکانس دوم رويا وقتي شروع مي شود که دود در خانه تهيه کننده سينما بي هوش مي شود.بعد او مقابل قفسه کفش هاي بولينگ قرار مي گيرد که تا کره ماه ادامه دارد و چشم هاي دود از تعقيب خيره مي شود. سپس او ازپله هايي که تا بي نهايت ادامه دارند پايين مي آيد وخانم هايي که تاج هايي از ميله هاي بولينگ برسردارند او را در ميان مي گيرند اين سکانس هم بازتابي از ناخودآگاه لبوفسکي در علاقه پايان ناپذير او به بازي بولينگ است.هرچند پيش درآمد اين فصل منطقي نيست و معلوم نمي شود که چرا تهيه کننده در نوشيدني او داروي بي هوش کننده ريخته و بعد دود چگونه از خانه اش گريخته و آن دويدن و فرار کردن با حرکت اسلوموشن براي چيست؟ همچنين مساله آدم ربايي در فيلم يک معماي سردستي و پيش پا افتاده است که به نحوي قابل پيش بيني حل مي شود.البته معلوم نمي شود که دود چگونه ناگهان و به طورخلق الساعه اين معما را حل مي کند؟در مجموع لبوفسکي بزرگ فيلم متوسطي از برادران کوئن است.ضربه اصلي را فيلم از صحنه هاي منفردي خورده که هرگز کليت منسجمي را شکل نمي دهند.شايد شوخي ها به طورجداگانه جذاب باشند، ولي پراکنده و بي ارتباط با داستان اصلي به نظر مي رسد.درنهايت شخصيت هاي متعدد و خطوط فرعي داستان به سرانجام درستي نمي رسند و نمي توانند خط اصلي داستان را تقويت کنند.همين مساله باعث شده که لبوفسکي بزرگ با آثار شاخص کوئن ها فاصله قابل توجهي داشته باشد.منبع:نشريه صنعت سينما،شماره 88/ج
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 674]