واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: جام جم آنلاين: رویکرد اخیر رسانه ملی به تولید کمی فیلم تلویزیونی به نوعی کیفیت این آثار را به خصوص به واسطه تعجیل در روند تولید زیر سئوال برده و حضور سینماگران در این رسانه هم نتوانسته کیفیت آثار را ارتقاء دهد. به گزارش مهر، چندی پیش وقتی در مطلبی به تعاملات سینما و سیما بخصوص در رویکرد جدید تلویزیون به تولید تله فیلم پرداختیم، هنوز پخش گسترده این فیلمها در رسانه ملی آغاز نشده بود و طبعاً آنچه مطرح شد به عنوان پیشفرضهایی ارائه شد که میتوانست به قطعیت نرسد. اما امروز که سومین ماه پائیز را به پایان میرسانیم، تله فیلم بدل به عضو ثابت عصرهای جمعه شبکه اول و مناسبتهای تقویمی و غیرتقویمی سایر شبکهها شده و طبیعتاً آنچه مطرح میشود نه فرضیه بلکه انعکاس بازخورد پخش این آثار در رسانه ملی و ارزیابی آنهاست. مهمترین مسئله ای که درباره رویکرد جدید تلویزیون مطرح شد، ارتقاء سطح کیفی آثار تلویزیونی به واسطه حضور سینماگران در تلویزیون بود که در شکل ایده آل خود باعث بالا بردن سطح سلیقه مخاطب تلویزیونی و در وجه مقابل می توانست فرهنگ سهل الوصول و از تولید به مصرف رسانه ملی را فراگیر کرده و به این آثار تسری دهد. امروز با پخش گسترده این آثار به نظر می آید این نگرانی اصلی ترین معضلی است که گریبان فیلم های تلویزیونی را گرفته و به جای در اختیار گرفتن وسواس و سلیقه سینمایی و انعکاس آن در تلویزیون، به نوعی علیه خود عمل و از کارگردانان حرفهای سینما هم حضور کم مایه و ضعیف ثبت کرده است. به عنوان مثال کافی است حضور کارگردانانی چون سیروس الوند در "ستارههای سوخته" ، ابراهیم شیبانی در "گزارش یک اعدام"، محمدرضا آهنج در "سکوت"، کامران قدکچیان در "اسکن"، کاظم معصومی در "پریش" و... را با ضعیفترین فیلم سینمایی کارنامهشان مقایسه کنیم تا این فرضیه به اثبات برسد که حضور گسترده فیلمسازان سینمایی در عرصه تلویزیون نتوانسته به ارتقاء سطح کیفی تولیدات این رسانه بینجامد. وقتی کار به بررسی و تحلیل کیفی تله فیلمهای کارگردانان جوان و تازهکار می افتد، از آنجا که ملاکی برای قیاس این آثار در مجموعه کارهایشان وجود ندارد، به جای اینکه به نتیجهای بهتر منجر شود تأسفبارتر می شود. فیلمهایی که از همه وجوه فنی، ساختاری، تصویری، روایی، بازی و... لطمه دیده و در واقع نقطه قوت برای دفاع ندارند. پس نقطه مثبت رویکرد رسانه ملی در ساخت تله فیلم کجاست؟ واقعیت این است که متأسفانه ویژگی سهل الوصول بودن آثار تلویزیونی آنچنان پتانسیل قوی دارد که به نوعی همه خلاقیت، وسواس، دقت نظر و... فیلمسازان را در سایه قرار داده و نتیجه کار هم چیزی میشود که کارگردان آن را توجیه، تهیهکننده انتقاد و بازیگر اعتراض میکند و نهایتاً مخاطب تلویزیون به این نتیجه میرسد که احتمالاً اسامی عوامل را در تیتراژ اشتباه دیده است! کافی است یک بازنگری در گپ و گفتهای انجام شده با کارگردان، تهیهکننده یا فیلمنامهنویس این آثار پس از پخش از تلویزیون داشته باشیم. علاوه بر رویکردهای اشاره شده، نکته مشترک در حرف همه آنها این است که در بهترین شکل ممکن، فیلمنامه را در فرصتی حداکثر دو هفتهای و تولید را حداکثر در یک ماه به نجام رسانده و همه معتقدند اگر فرصت بیشتر برای تولید داشتند، کار از کیفیت بهتری برخوردار می شد. همه و همه این نکات یک علامت سئوال بزرگ را در ذهن ایجاد میکند که این همه تعجیل برای ساخت یک فیلم تلویزیونی از کجا میآید و بنا به کدام مصلحت است؟ می توان این رویکرد را در مورد فیلم های مناسبتی که باید در مقطع زمانی خاص مانند هفته نیروی انتظامی یا روز خاص پخش شوند، تا حدی توجیه کرد. ولی وقتی موضوع فیلمها نه مناسبتی است و نه نیاز کوتاهمدت مخاطب را برطرف می کند، این همه تعجیل از کجا می آید؟ این وجه انکارناپذیر است که تعجیل زیانی اساسی به کیفیت این فیلم ها وارد کرده و هیچ پاسخ منطقی هم برای این نقص آگاهانه وجود ندارد. آگاهانه از این وجه که با وجود روشن شدن لطمه به فیلمها از این وجه، ولی همچنان این پروسه با سهل انگاری در حال پیگیری است و مسئولان رسانه ملی هنوز به فکر آسیب شناسی این روند نیفتادهاند. همانطور که در مطلب قبل هم اشاره شد فرصت کمی که برای نقد و تحلیل و آسیبشناسی تولیدات تلویزیون وجود دارد، به نوعی فیلمسازان را به سوی بیتفاوتی نسبت به بازخورد کارشان پیش می برد. حتی نشستهای نقد و بررسی که شبکهها برای به اصطلاح تحلیل کارهای انتخابی خود برگزار میکنند، به قدری از پیش تعیینشده و غیرکاربردی است که بیشتر مواقع عوامل اصلی کار در زمان ارزیابی حداقل یکی دو کار را پشت سر گذاشته اند. قرار است این ارزیابی ها پاسخگوی نیاز امروزمان باشد یا چند سال آینده؟ با این روند به نظر می آید یک چنین ارزیابی ریشهای که باید سیستم روتین تلویزیون را مورد بازنگری قرار دهد، حداقل تا یک سال آینده عملی نشود! چرا که این رسانه برنامههای طولانیمدت خود را حداقل برای یک سال آینده طراحی و اجرا میکند و چنین نقد و نظرهای کوتاه مدتی راه به این سیستم ندارد. وجهی دیگر که در این روند رخ مینماید، همان نکتهای است که در مطلب قبل به آن اشاره کردیم. اشاعه فرهنگ فرصتطلبی و دوری از شفافیت که برخاسته از اصل حاکمیت رابطه بر ضابطه در تلویزیون است. در همه انتقادهایی که از روند تولید فیلم از سوی عوامل مطرح میشود، کارگردانان یا نقدها را میپذیرند یا توجیه میکنند. تهیهکنندگان هم معمولاً انتقاد را به بقیه عوامل وارد میکنند. در نهایت حتی اگر نقد روند بیدلیل پرسرعت تولید مطرح میشود، به قدری ملایم و غیرکاربردی است که نتیجه ندارد. چرا؟ چون فیلمساز یا تهیهکننده در اندیشه کار بعدی است که در مرحله ساخت دارد یا تولید شده و در آستانه پخش است! اینچنین است که در نهایت روندی شکل میگیرد که همه با فاصله گرفتن از انتقاد کاربردی به نوعی یکدیگر را تأیید میکنند. حکایت همان چاقویی که این بار از وجهی دیگر دسته خودش را نمیبرد!
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 288]