واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: سینمای ما- نزهت بادی: کاراکتر امین در فیلم «پرسه در مه» که شهاب حسینی نقش آن را بازی می کند، شخصیتی ازخودبریده و پریشان است که پروسه دردناکی را در مسیر خلق شاهکارش طی میکند، یک سلوک گیجکننده از خلاقیت، سکون، تزلزل و ناامیدی که تا مرز خودویرانگری و فروپاشی روحی و جسمی پیش میرود. شهاب حسینی در این نقش خیرهکننده است، طوری که اصلا نمیتوانیم در هیچ یک از قابهای فیلم از او چشم برداریم. این در حالی است که بازیگری چون لیلا حاتمی در مقابلش بازی میکند که خودش میتواند ستاره هر نما باشد و نگاه ما را از هر چیزی به سوی خود بدزدد، اما با این وجود شهاب حسینی در این فیلم کاری میکند که اجازه نمیدهد از قلمروی جذبه حضورش خارج شویم و حتی بعد از تمام شدن فیلم احساس میکنیم تکههایی از خاطرات او را با خود به خانه آوردهایم. بازی شهاب حسینی نوعی ابهام و چندگانگی دارد که برای نمایش ناآرامیهای ذهن امین عامل اساسی به حساب میآید. او در این نقش مثل خوابگردها رفتار و در مرز میان واقعیت و خیال حرکت میکند، چنان که آدم باور میکند امین در یک خواب طولانی ذهنی زندگی میکند و در حال ساختن رویایی برای گریز از مرگ است. بازی او در این فیلم بیش از هر چیزی بر چشمهایش متکی است، انگار که ذهنش را برای ما عریان کرده و اجازه داده ما هر چیزی را که در آن میگذرد، از طریق چشمهایش ببنیم و بفهمیم که او در مسیر از دست دادن خلاقیتش چه رنجی را میکشد. آن تنگ کردن چشمها، پرپر زدن پلکها و نگاههای ثابت به شدت حس سودازدگی و ...امین را به ما القا میکند. بگذارید سه نمونه از زیباترین صحنههای فیلم را که خیلی دوستشان دارم با هم مرور کنیم و ببینیم حسینی در آن چه جادویی به کار میبرد که افسون این صحنهها از سرمان نمیپرد. یکی جایی است که رویا امین را در کلبهای متروک در شمال مییابد. ظاهرا حسینی در این صحنه هیچ کار خاصی انجام نمیدهد. ما او را میبینیم که با انگشت قطعشدهاش در کلبهای خالی و ساکت به نقطهای دور خیره شده است. شاید باورش سخت باشد که همین نگاه ثابت و خیره کاری میکند که احساس میکنیم مدتهاست روح زندگی از وجود امین پر کشیده و او به عدم پیوسته است، به نیستی، نابودی و نسیان. دیگری صحنهای است که امین مثل مردهای که سالهاست از زندگی دل بریده، روی تخت بیمارستان خوابیده و دیگران در حال پایان دادن به زندگی او هستند، در حالی که او تازه به جاهای شیرین رویایش رسیده و میل به زندگی را در خود یافته است. او تنها با پلکهایش ناامیدانه میکوشد به آنها بفهماند تا دقایقی دیگر از کما بیرون خواهد آمد، اما کسی لرزش ضعیف پلکهایش را نمیبیند. نمونه آخر که یکی از حسرتبارترین صحنههای عاشقانه سینماست، جایی است که امین برای نخستین بار رویا را میبیند و در چشمهایش چنان درخششی از حس زندگی دیده میشود که آدم فکر میکند او میتواند با این عشق دنیا را فتح بکند، اما ناخودآگاه به یادمان میآید که این آخرین تصویری است که امین از این دنیا با خود میبرد و با اینکه دلمان سخت میگیرد، اما احساس میکنیم امین آدم خوشبختی بود که این فرصت را یافت تا رویای دلخواهش را در این دنیای بیرحم بسازد. در تمام مدت تماشای فیلم احساس میکردم شهاب حسینی برای بازی در این نقش به اندازه خود امین عذاب کشیده تا بتواند این شوریدگی و پریشانحالی را به ما منتقل کند. حتما بارها تا انتهای اندوه و جنون رفته و برگشته و جسم و روحش پا به پای او ویران شده است. درواقع او هم مثل امین یک پروسه دردناک را طی کرده تا برای ما رویای یک زندگی عاشقانهتر را بسازد. این یادداشت بهانهای برای قدردانی از شهاب حسینی برای بازی در فیلم «پرسه در مه» است تا بداند با وجود ظلمی که در اکران به این فیلم کردند ما بازی درخشان او را دیدیم و در رنج و لذت او شریک شدیم. از بهرام توکلی هم ممنونیم که با خلق امین و انتخاب و هدایت ظریف و ماهرانه شهاب حسینی برای آن، جواهر دیگری را به گنجینه شخصیتهای ماندگار عمرمان افزود. منبع : خبر آنلاین
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 118]