واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی: سینمایجهان - ترجمه: علی حسینی معتبرترین جایزه سالانه سینمای جهان به برگزیدگان اهدا شد تا اسکار هفتاد و نهم هم بهترینهایش را بشناسد. آنچه درباره اسکار بیش از خود مراسم جذاب است، حواشی اسکار است. یکی از این حاشیههای سالانه هم میزگردی است که مجله نیوزویک با نامزدهای رشتههای مختلف برگزار میکند و ستارگان و فیلمسازان درباره همهچیز، از جمله مسايل زندگی خصوصیشان صحبت میکنند. از میان حرفهای شش نامزد دریافت جایزه بهترین بازیگری امسال،بخشی از حرفهای بازیگران درباره کودکی و زندگی خصوصیشـان را برای تماشاخانه این هفته انتخاب کردهایم؛ حرفهایی که خواندنشان در وقتهای دیگر سال خیلی ممکن نیست. براد پیت یادم هست دزدکی رفته بودم فیلم «تب یکشنبه شب» را تماشا کنم و خیلی هم روی من تأثیر گذاشته بود، ولی خب امکان کار وجود نداشت. قبل از این که بازیگر شوم راننده بودم. باور نمیکنید؟ دقیقا یعنی اینکه آدمها را اینطرف و آن طرف میبردم. فارست ویتاکر موقعی که من بچه بودم، تعداد بازیگران سیاهپوست خیلی زیاد نبود، بنابراین بازیگر شدن چیزی نبود که یک سیاه پوست بتواند به شکل جدی دنبالش باشد. اولین بازیگری که بر من تأثیر گذاشت، سیدنی پوآتیه بود. آن زمان پدر و مادرم به من میگفتند درس بخوانم. ده سال از فعالیتم در زمینه بازیگری میگذشت ولی آنها هنوز هم سعی میکردند من را به مدرسه برگردانند! از راه بازیگری پول زیادی درنمیآوردم و بعضی وقتها واقعا با تلاش و تقلا زندگی خودم را میچرخاندم، ولی در هرحال میگفتم: «نه، مامان! من همین کار را دوست دارم.» از طرفی، دو دل هم بودم و این باعث میشد به سختی بتوانم در گفتوگوی با آنها از خودم دفاع کنم. پنه لوپه کروز یک روز با پدرم رفته بودم تا قدم بزنیم. داشتیم راهمان را میرفتیم که ناگهان یک نفر سرش را از توی ماشینش بیرون آورد و با صدای بلند به من بد و بیراه گفت. 16 سالم بود كه در اولین فیلمم بازی کردم. در مورد بازیام در آن فیلم چیزی به پدر و مادرم نگفته بودم و فیلمنامه را هم از آنها پنهان میکردم. وقتی فیلم نمایش داده شد، پدر و مادرم با مادربزرگم به دیدن فیلم رفتند و من پنهان شدم. با این حال، آن فیلم خوب بود و تأثیر خیلی خوبی بر حرفه من گذاشت. لئوناردو دی کاپریو هفت سالم بود که سعی کردم برای خودم یک کارگزار استخدام کنم. طبیعی است که شکست خوردم. هیچکس من را با آن قیافه عجیب و غریب و موهای عجیب و غریبتر دوست نداشت. همه چیز برایم با فیلم «زندگی این پسر» شروع شد؛ یعنی موقعی که16 سالم بود و از آن موقع بود که شروع کردم به پیداکردن فیلمهای معتبر. یادم میآید فیلم «شرق بهشت» جیمز دین را تماشا کردم و با خودم گفتم: «نمیدونستم میشه اینقدر خوب بازی کرد.» هلن میرن پدر و مادر من کاملا مخالف بازیگر شدن من بودند؛ به همین خاطر، سه سال درس معلمی خواندم. مساله این بود که معلم خیلی خیلی بدی بودم. در 22 سالگی، به میل خودم بازیگری حرفهای را شروع کردم. خیلی از معلمی بهتر بود. کیت بلانشت من از یک جهت آدم خوششانسی بودهام. من در مدرسه بچه قدبلندی بودم و اطرافیانم به راحتی نمیتوانستند بفهمند من دخترم یا پسر. من همیشه خودم را جای پسرها جا میزدم. وقتی دانشجوی هنرهای زیبا بودم، یک سالی مرخصی گرفتم و رفتم مسافرت. دو هزار و پانصد دلار استرالیایی داشتم که اصلا پول نبود؛ البته من با همین پول یک سال در سفر بودم که خب طبیعی بود. مثلا سر از یک خوابگاه در استانبول ترکیه درآوردم که آب از سقفش چکه میکرد. قاهره هم یکی از جاهایی بود که رفته بودم. پولم کاملا تهکشیده بود؛ یک روز با یک اسکاتلندی آشنا شدم که کارش چاپ اسکناس و پاسپورت بود. به من گفت میخواهی صاحب پنج دلار مصری شوی؟ کاری که باید میکردم این بود که در یک فیلم مشتزنی به عنوان سیاهی لشکر بازی کنم. من هم قبول کردم. تازه فلافل مجانی هم میدادند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 366]