محبوبترینها
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
سه برند برتر کلید و پریز خارجی، لگراند، ویکو و اشنایدر
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1826165917
از تدریس معارف محمدرضا گلزار تا كلاسهای شیمی سروش صحت!!!
واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: اما چون آن موقع موهایم خیلی بلند بود و لباسهایم هم مدل خاص خودش بود. خانوادهها خیلی اعتماد نداشتند و با خودشان میگفتند: «این یارو كیه كه میاد... همه بازیگرها و آدم معروفهایی که یک روز معلم بودند «درس معلم ار بود زمزمه محبتی، جمعه به مکتب آورد طفل گریز پا را» این شعر واقعا مصداق کامل این پرونده است. پرونده را حتما تا ته بخوانید کاملا متوجه این موضوع میشوید. البته قرار نبود ما براساس این شعر پرونده دربیاوریم، بلکه قرار بود به مناسبت روز معلم به سراغ بازیگراها و آدم معروفهایی برویم که روزگار دبیر و معلم بودند، آدمهایی که قطعا پیش از حرف زدن با آنها میشد حدس زد با توجه به خلق و خویشان شیوههای متنوع و متفاوتی را در درس دادن به بچههای مردم برای خود ابداع کرده اند. شیوههایی که حتی سر سختترین و سرتقترین بچهها را رام میکند و درس خوان. ای کاش دنیای بازیگری کمی به آنها فرصت میداد تا باز هم سری به کلاسهای درس بزنند. سروش صحت سالها معلم شیمی بوده و آلان هم گه گداری این درس را تردیس میكندمن خیلی معلم باحالی هستمباورتان میشود، بازیگر طنز و خوشخنده، كه این روزها فیلمنامهنویس پركاری شده و گهگاهی هم كارگردانی میكند یکروزی معلم شیمی بوده، سروش صحت همان معلم است، معلمی كه خیلی خوب بلد بوده چطور تدریس كند و چطور شاگردهایش را هم بخنداند و هم به درس علاقهمند كند، البته باید گفت كه به این خندههایش نگاه نكنید، چون خدا نكند كه او جدی شود و بخواهد شما را كه شاگرد بازیگوشی هستید دعوا كند! آن وقت باید به دنبال یك سوراخ بگردید و قایم شوید و قول بدهید كه درس را گوش میدهید. قرار ما با او در فرهنگسرای ارسباران بود، همان جایی كه خودش كلاس فیلمنامه نویسی دارد، گرچه او بازیگر شده و باید خیلی راحت در مقابل مردم قرار بگیرد، اما راضی كردن او برای اینكه ژست معلمی بگیرد و یا پای تخته كلاسی در این فرهنگسرا بایستد، پروسه خاص خودش را داشت. در آخر هم مجبور شدیم از شاگردان یك كلاس بخواهیم برای لحظاتی از اتاق درس خارج شوند تا این آقای معلم ما بتواند راحت عكس بگیرد. یادم هست كه برای پرونده عید همشهری جوان گفتید، اگر بازیگر نمیشدید، معلم میشدید. چرا؟بله، من تدریس كردن را چه خصوصی چه عمومی دوست دارم. انتقال چیزهایی كه میدانم به دیگران برایم لذتبخش است. چه شد كه معلم شدید؟در آن زمان من به دنبال یك كار میگشتم كه از طریقش پول درآورم، تدریس خصوصی كاری بود كه به آن فكر كردم و عملی هم شد. این اتفاق در چه سالی افتاد؟فكر میكنم 74 یا 75 بود كه تا سال 79 هم تدریس خصوصی داشتم. یعنی نزدیك به 10 سال پیش. شما شیمیخواندید و همان را هم تدریس كردید؟بله لیسانس من شیمی بوده و فوق لیسانسم هم آلودگی و حفاظت محیط زیست و دریاست. اما دوست داشتم شیمی را تدریس كنم. تدریس كردن كار لذت بخشی هست؟برای من خیلی زیاد. چون اصولا درس دادن را دوست دارم و فكر میكنم كه خیلی هم معلم خوبی هستم. خودم اینطوری فكر میكنم، مثلا درباره نویسندگی یا بازیگری نمیدانم در آن خوب هستم یا نه؟! اما در معلمی میدانم كه خیلی خوبم. خیلی راحت و خوب میتوانم به بچهها درس دهم و با آنها ارتباط برقرار كنم. همیشه از اینكه معلم خوبی بودید، میگویید... توضیح دهید، خوب یعنی چی؟شوخ و شنگ و باحال. دوست دارم كه كلاس شیرین باشد، از هر روشی استفاده كنم تا كلاس افت نكند، سر كلاس خیلی پرانرژی هستم. هم میتوانستم نكتهها را خوب منتقل كنم و هم به بچهها خوش میگذشت و خوب هم سركلاس یاد میگرفتند. اینكه میگویم بچهها منظورم همه شاگردانم است، وگرنه همانطور كه گفتم كلاسهای من خصوصی بود، البته كلاسهای 3-4 نفره هم داشتم. چرا در مدرسه تدریس نكردید؟برای اینكه معلم خصوصی بودم! پولش بیشتر بود. در آن زمان آموزش و پرورش خیلی سخت استخدام میكرد و من هم هنوز سربازی نرفته بودم. داشتم فوق لیسانس میخواندم و درسم تمام نشده بود. كلی مراسم داشت. پس در حقیقت با تدریس خرج تحصیلتان را بدست میآوردید؟آنقدر رمانتیكش نكنید! با تحصیل پول در میآوردم خوب هم در میآوردم. همین كافی بود. چرا با این همه علاقه تدریس را ادامه ندادید؟كار بازیگری و نوشتن خیلی درگیرم كرد، تا مدتها در كنار بازیگری و نوشتن تدریس هم میكردم اما بعد از مدتی فرصتش را نداشتم و مجبور شدم تا یكی از آنهارا كنار بگذارم كه تدریس را كنار گذاشتم. حالا چرا شیمی؟شیمی درس بسیار شیرینی است. من كلاس اول و دوم دبیرستان هیچ چیزی از شیمی نمیفهمیدم یعنی مثل یك نادان تمام عیار بودم. مخصوصا در كلاس دوم نظری. اما سال سوم پیشرفت كردم و در سال چهارم كه عالی شده بودم. این همه تحول! چطور ممكن است؟با معلم خوبی كه من را علاقهمند كرد. من در زندگیام فقط یك درس را تكماده كردم كه آن هم شیمی سال دوم بوده. برای همین شیمی سال دوم را خیلی خوب بلد بودم، درس بدهم چون میدانستم كه كجاهایش برای شاگرد گیر دارد و مشكل ایجاد میكند. اسم معلمی كه باعث شد شما در درس شیمی موفق شوید را به یاد دارید؟دو نفر بودند. یكی آقای مهدویان بود و یكی آقای كیانوَش. با شاگردهایتان در ارتباط هستید؟گاهی وقتها با بعضی از آنها در ارتباطم. به كنكوریها هم درس میدادید؟ابتدای كارم سال اول، دوم، سوم و چهارم دبیرستان را تدریس میكردم اما در سالهای آخر هم به كنكوریها شیمی یاد میدادم. از درصد قبولی این پشت كنكوریها در دانشگاه خبر داشتید؟اكثر قبول شدهاند. همیشه هم نتیجه كار شاگردهای كنكوریام را پیگیری میكردم تا ببینم قبول شدهاند یا نه؟! بگذارید یك چیز جالب برایتان بگویم، امروز یكشنبه است، روز جمعه (یعنی همین دو روز پیش) جایی دعوت بودم كه آقای مهندسی بسیار خوش تیپ(!) جلو آمد و به من گفت: «من شاگرد تو بودم و الان مهندس شركت نفت شدم». بهش گفتم: «در دانشگاه چه چیزی خواندی؟» گفت: «شیمی!» خیلی احساس خوبی بود. سن كمتان باعث نمیشد كه بچهها از شما حساب نبردند؟نه، سنم خیلی هم كم نبود. اما چون آن موقع موهایم خیلی بلند بود و لباسهایم هم مدل خاص خودش بود. خانوادهها خیلی اعتماد نداشتند و با خودشان میگفتند: «این یارو كیه كه میاد به بچههای ما شیمی یاد میده»، مخصوصا كه از داخل اتاق صدای خنده و ریسه رفتن از داخل اتاق میآمد! ولی خب اصرار شاگردها باعث میشد تا بمانم و تدریس كنم. بعداز اینكه نمرهها میآمد، خیالشان خیلی راحت میشد، چون واقعا نبود كه من بخواهم شیمی یاد بدهم و كسی باشد كه نمره خوبی از شیمی نگرفته باشد. به خاطر دارید كه اولین شاگردتان چطور شما را پیدا كرد؟اولین شاگردم ماجرای جالبی داشت. شاید خود آقای قلمچی هم احتمالا این را نداند، آقای قلمچی اینقدر شناخته شده نبود، یك آموزشگاه خیلی جمع و جور در ستارخان داشت، كه همانجا هم خودش تدریس میكرد. اصلا این موسسه قلمچی امروزی وجود نداشت، فكر میكنم كه در روزنامه خواندم كه كسی را برای معلم خصوصی میخواهند. تماس گرفتم و رفتم پیش خود آقای قلمچی، ایشان هم برای همان دفعه اول و البته آخر، دختر خانمی را به عنوان شاگرد به من معرفی كرد كه كلاس اول دبیرستان بود. من دو جلسه به او درس دادم. پول را به آقای قلمچی داده بودند ایشان هم پورسانت خودشان را برداشتند و پول من را داد. و اینطوری شاگردانتان زیاد شدند؟نه. فقط و فقط همین یكبار را از طرف ایشان برای تدریس رفتم. چند وقت بعد از آن تدریس یكی از آشناهایم گفت «مگر تو شیمی تدریس میكنی؟» با اینكه من فقط دو جلسه به آن دختر خانم درس داده بودم اما گفتم: «من خیلی هم عالی این كار را میكنم.» از من خواست تا به دخترش كه كنكوری و كلاس چهارم دبیرستان بود شیمی را تدریس كنم. آن دخترخانم چند دوست دیگرش را هم معرفی كرد و این رشته شكل گرفت. اما همان دو جلسه باعث شده بود كه من بتوانم این كار را ادامه دهم. در شیمی یك مبحثی داریم به اسم chain reaction یعنی واكنش زنجیرهای. این تدریس هم زنجیرهای پیش رفت. شیمی درس تفهیمی است، ریاضی خاصی كه ندارد...خیلی كم. الان كسی از اطرافیان یا آشنایان از شما نخواستهاند كه به فرزندشان شیمی تدریس كنید؟چند وقت پیش، (خیلی سال پیش) صاحبخانهمان از من خواست كه به دخترش شیمی یاد بدهم كه این آخرین كلاسهایی بود كه داشتم. فكر میكنم الان دیگر یادم رفته باید دوباره كار و تمرین كنم. برای درس دادن آدم باید درس بخواند، معلمها یك جملهای دارند كه همیشه آن را به كار میبرند مادرم و پدرم همیشه میگفتند، معلم یك شب از شاگرد جلوتر است. چیزی را كه شاگرد یاد میگیرد، معلم شب قبلش آن را خوانده تا بخواهد آن را تدریس كند. چون من پدر و مادرم هر دو معلم بودند این را خیلی خوب میفهمم. خاطره خاصی از دوران تدریس دارید؟خاطره كه زیاد داریم. مثلا من به پاشا پاشاپور درس میدادم كه قهرمان شمشیربازی ایران بود. وقتی درس را متوجه نمیشد من عصبانی میشدم، میگفت: «این را دوباره درس بده!» وقتی میگفتم: «نمیتوانم، باید گوش میدادی» با زور دست من را میگرفت و با تهدید میخواست كه دوباره درس بدهم و من با ترس این كار را میكردم! (خنده) میدانم كه شاگرد هنرمند هم داشتید، از خاطرات درس دادن به آنها بگویید؟آره ولی نوشتنی نیست! به هر حال خوش میگذرد. سر كلاس عصبانی هم میشدید؟بله. چطور؟خیلی جدی، برای اینكه من الان هم مشغول تدریس بازیگری، فیلمنامهنویسی هستم. در رادیو هم طنز در رسانه درس میدهم. كسی را در این دوران تنبیه كردید؟بله، سر كلاس شوخی و خندهمان را داریم اما اگر تمرینشان را انجام ندهند عصبانی میشوم و آنها را تنبیه میكنم. تنبیه بدنی؟نه! تنبیه بدنی چیه؟! رابطه خوب با بچهها این هست كه هم شوخی كنید، هم كارتان را انجام دهید و اجازه دلخوری متقابل هم باشد. این تدریسها با آنچه قبلا درس میدادید، متفاوت است؟معلمی، معلمی است. ولی تدریس جمعی...تدریس جمعی باحالیهای خودش را دارد، به من خوش میگذرد، معلمی را دوست دارم. شما هم مثل سایر دبیرها عاشق درسی هستید كه تدریس میكنید؟بستگی دارد كلاس چطور باشد، اگر ارتباط خوبی برقرار شود، لذت دارد وگرنه اجباری میشود. مثلا آن زمان كه شیمی درس میدادم، نزدیك فصل امتحانات از 6 صبح تا 12 شب كلاس داشتم! تكرار این ماجرا آدم را خسته میكند اما اگر كلاسهای متنوع با درسهای مختلف باشد فرق میكند، چون شما میدانید كه با آدمهای مختلف، روحیات گوناگون، استراتژیهای متفاوت در ارتباط هستید و خوش میگذرد. البته الان به نسبت سالهای قبل انرژی كمتری دارم مثلا كلاس فیلمنامهنویسی من شنبهها دوبار پشتسر هم است و بعد از كلاس دوم واقعا احساس خستگی میكنم. چون خیلی زیاد صحبت میكنم و انرژی میگذارم. دورانی كه شاگرد بودید چه ذهنیتی از معلمها داشتید؟بعضی از معلمها را خیلی دوست داشتم. آقای مهدوی من را به شیمی، آقای نوروزیان به فیزیك و آقای مهربد به ریاضی علاقهمند كردند. مثلا ما معلمی داشتیم به نام آقای مرعشی كه برای انشا بود اما من به این درس حس خاصی نداشتم. معلم خوب این هست كه شما را به حوزهای علاقهمند كند. شاگردهایتان را به خاطر دارید؟بله همه آنها؟نه خوب چون چهرهشان تغییر كرده اما اگر آدرس دهند، میشناسم. مثلا همان مهندسی كه گفتم دیدمش تا فامیلیاش را گفت، خودم تمام آدرسهایش را دادم، یادم آمد كه كجا زندگی میكرد، خانوادهاش چطور بودند و... الان كه به روز معلم نزدیك میشویم، حس خاصی دارید؟نه ************** کتایون ریاحی و معلمی در20سالگیکتایون ریاحی هم سابقه تدریس در مدرسه را دارد، او که حالا مدتی است از بازیگری کناره گرفته، دو سال قبل مصاحبه مفصلی انجام داد. او درآن گفت وگو از همه چیز گفت از جمله شغلهایی که پیش از بازیگری به آنها مشغول بوده است. او در همان گفت وگو گفت که در سن بیست سالگی معلمی را تجربه کرده :«حس ماجرا جویانه ای داشتم ازو اصلا به خاطر همین حس بود که دوست داشتم کار کنم، فکر کنم 16 سالم بود که کار کردن را همزمان با درس خواندن شروع کردم. در آن سالها کارهای متفاوتی آنجام دادم، مثل حضور افتخاری در انجمن حمایت از معلولین، یا کار در یک کارگاه تولید لباس و همچنین تدریس در مدرسه. بیست سالم بود که معلم حق التدریس آموزس و پروش بودم و در مقطع راهنمایی تدریس میکردم. آنهم با شاگردهایی که فاصله سنیشان با من خیلی زیاد نبود.» ********** آقای سوپر استار و تدریس معارفسال گذشته همین موقعها بود که با محمد رضا گلزار گفت وگویی انجام دادم که او در این گفت وگو حرفهای متفاوتی زد، حرفهایی که شاید تا به حال نزده بود. حرفهایی درباره روحیات و اعتقادات مذهبیاش. بحثمان از ارادت او و پدرش به حضرت امام رضا و انتخاب نام محمدرضا برای او شروع شد و به قسمت ختم شد. حرفهایی او درباره قسمت مثل معلم دینیها بود: «قسمت آدم هر چی باشه، همون میشه، هرچند که انسان دارای اراده است، اما اراده انسان در طول اراده خداوند است و همه چیز در نهایت به اون بالا بر میگرده.» هنوز کلامش تمام نشده بود که وسط حرفهایش پریدم و گفتم چقدر مثل معلم دینیها حرف میزنی که بلافاصله گفت: «مگر نمیدونستی معارف درس میدادم. من حدود سه سال کارم این بود و در کلاسهای آموزش کنکور معرف و بینش اسلامی تدریس میکردم.» ************** آیا میدانستید كه سید جواد هاشمی از 17 سالگی معلم بوده و دینی و قرآن درس میداده استهمه از سر و كولم بالا میرفتندسید جوادهاشمی را حتما خیلی خوب میشناسید، همان بازیگری همیشه مثبت كه چهرهاش پر است از مهربانی، حالا بدانید كه او روزگاری معلم بوده و حتی یكبار هم این مهربانیها را كنار گذاشته و شاگردش را كتك زده. اما این نتبیه باعث شده تا او بتواند دوست خوبی برای دانشآموزش شود و برای همیشه تنبیه را كنار بگذارد. سید جواد جالب است بدانید زمانی كه فقط 17سال داشت وارد آموزش و پروش شد و به قول خودش آن زمان هنوز هم یك مو در صورتش در نیامده بود: «همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی من فعالیت ام را در انجمن اسلامی دانشآموزان شروع كردم. یك معلم تربیتی داشتیم كه تمام امور مدرسه را به من سپرد. سر صف برای بچهها صحبت میكردم و از همان جا هم خوب حرف زدن را یاد گرفتم. یك روز آقای جواهریپور كه بعدها مدیر كل آموزش و پرورش تهران شد به مدرسه آمد و سخنرانی من برای بچهها را دید. همان جا به من گفت تو همین الان هم میتوانی معلم شوی و این اتفاق افتاد.»او به عنوان معلم دینی و قران از همان سال در مدرسه «وحدت» واقع در محله شاهژور كارش را شروع كرد: «اولین بار كه به مدرسه رفتم پسر تقریبا درشت هیكلی كنارم آمد و گفت: «خیلی گنده ای، كلاس ما میآیی؟ همه گندهها كلاس ما هستند». رفتم ابلاغم را به مدیر نشان دادم. مدیر به من گفت: «واقعا میخواهی تدریس كنی؟ خیلی كوچكی!» حتی مدیر به منطقه زنگ زد و گفت حداقل كسی را بفرستید كه یك قد و قوارهای داشته باشد(خنده).» كلاسهای جوادهاشمی اینطور كه خودش تعریف میكند از آن كلاسهایی است كه بچهها نه تنها خسته نمیشدند بلكه كلی با معلم و كلاسشان هم حال میكردند: «بچهها با من خیلی رفیق بودند، آنقدر كه وقتی جبهه رفتم همه گریه میكردند و وقتی برمیگشتم همه از سر و كولم بالا میرفتند. از كلاس لذت میبردند. شاید چون كلاس درس را نمایشی میكردم.»شاید تصور كنید كه او چون معلمی باحال بوده، هیچ وقت دست روی كسی بلند نكرده، اما انگار آنطوریكه خودش میگوید یكبار این اتفاق افتاده: «یك بار بیشتر شاگردی را تنبیه نكردم كه هنوز هم از خودم كه این كار را كردم، ناراحتم. همان سالهای اول تدریس در همان كلاس زیر زمینی كه دینی یاد میدادم. آن كلاس در زیر زمین بود و از بالا یك سوراخ داشت كه میشد پایین را دید و همه چیز را زیر نظر داشت. به بچهها گفته بودم در درس دینی تقلب نكنید، هركس تقلب كند خودش میداند و خدای خودش. از كلاس بیرون رفتم و از آن سوراخ بچهها را زیر نظر داشتم. یكی از بچهها تقلب كرد رفتم و یك سیلی زیر گوشش زدم. به من گفت: «آقا معلم از كجا فهمیدید كه من تقلب كردم؟!» گفتم: «به من الهام شد». اما بعد از این كارم خیلی ناراحت شدم. از او غذرخواهی كردم و گفتم: «كار تو بد بود اما كار من بدتر بود!» اسم آن پسر شهرام لك بود از اینكه یك معلم از او معذرت خواهی كرده تاثیر گرفت و بچه بسیار خوبی شد. حتی بعدها با من به جبهه آمد.»سید جواد جز معلمهایی است كه با شاگردانش هنوز در ارتباط است: «با خیلی از شاگردانم در تماسم. بعضی از آنها 35-40 ساله هستند. كه تفاوت سنی چندانی با من نداشتند. چون من در كانون حر برای بزرگسالان هم تدریس میكردم. مثلا من 20 ساله بودم كه شاگرد 18 ساله داشته ام. شاگردان هنری هم تربیت كرده ام مثل علی لهراسبی، علی سلیمانی یا امیرحسین مدرس.» *************** محمد رضا شریفی نیا سالها معلم كلاس اول دبستان بودهبه كلاس اولیها دیكته سال ششم میگفتم محمدرضا شریفینیا را در حال تدریس به كودكان دبستانی تصور كنید، به نظر میرسد خیلی خوب بتواند این كار را بكند، اما اینكه چطور بتواند آنها را با خود همراه كند هم باید ماجرایی داشته باشد. این بازیگر امروزی یا همان آچار فرانسه سینمای ایران روزی معلم خوبی بوده، آنقدر كه توانسته مدرسهای كه در آن تدریس میكرده را با آموزش خاصی كه میداده نمونه كند: «سال آخر دبیرستان بودم و نزدیك به گرفتن دیپلم كه از طرف همان مدارس ملی كه در آنجا درس میخواندم، دعوت به تدریس شدم. من هم رفتم و زیر نظر مرحوم نیرزاده معلم كلاس اول دبستان شدم. سبك خیلی خاصی را در تدریس پایه ریزی كرده بودم كه با نمایش درس میدادم. خیلی هم سر و صدا كرد و جزو مدارس نمونه كشور شدیم. هر سال، كنكوری برای كلاس اول برگزار میشد، كه تعداد زیادی آدم میآمدند و ما مجبور بودیم از بین آنها 40 نفر را انتخاب كنیم. نوع ارتباط و تربیتی كه با بچهها داشتیم فوق العاده بود.»شریفی نیا از آن سالهایی كه به بچههای كلاس اولی درس میداده با خوبی یاد میكند و با قاطعیت میگوید كه بهترین روش آموزشی را برای شاگردهایش به كار میگرفته: «فكر میكنم خیلی تخصصی آموزش میدادم. شاید بر هیچ یك از كارهایی كه كردم صحه نگذارم بجز آموزشی كه به كلاس اولیها میدادم. مطمئنم كه بهترین شیوه آموزشی را برای كلاس اولیها داشتم. به بچهها دیكته سال ششم میگفتم و امتحان نهایی از آنها میگرفتم. و حق هم نداشتند از 20 كمتر بگیرند، چون میگفتم من درسم را داده ام، شما هم كه آدمهای كم هوشی نیستید پس نباید اشتباه كنید، كسی هم كه قرار بود تنبیه شود، تنبیهاش این بود كه مشق ننویسد، نه اینكه جریمه شود. یعنی اگر خلافی میكرد جریمهاش این بود كه با سواد نشود.» اما این همه روش منحصر به فرد شریفی نیا برای آموزش كلاس اولیها نبوده: «ما قصهای داشتیم پسری به نام «اكبر» كه از روستا به شهر میآید و با آدمها برخورد میكند. در طول سال این قصه را تعریف میكردیم و هر دفعه درسمان (حروف الفبا، ریاضی، علوم اجتماعی، تعلیمات اخلاق، قرآن) را یك جوری به داستان ربط میدادیم. مثلا یك روز با لباس محلی و یك طبق بر روی سر كه پر بود از لبو وارد كلاس میشدم و شعر میخواندم و به آنها «لام» درس میدادم و ریاضیات و درس اخلاق را هم در آن میگنجاندم. كلاسهای من هم به شكل دایره برگزار میشد یعنی همه دور هم مینشستیم و یكدیگر را میدیدیم و نمایش اجرا میكردیم. هر كدام به نحوی در ماجرا شریك میشدند.»او هم مثل خیلی از معلمها همچنان با شاگردهای قدیمیاش در ارتباط است: «از شاگردهایم هم چنان خبر دارم. بچههای آن دوران دور هم جمع میشوند و میآیند و همدیگر را میبینیم. همهشان تحصیل كردهاند و آدمهای موفقی در كارشان شدهاند. از همان دورانی كه درمدرسه با بچهها بودیم استفاده كردیم و با توجه به نیاز كودكان شروع به نوشتن كتاب كردم. كتابهایی كه مینوشتم را برای آنها میخواندم و نظراتشان را میپرسیدم، تكمیلاش میكردم و بعد چاپش میكردم.» ***************** زهرا سعیدی یکی از بازیگرانی است که به مدت 22 سال دبیر بوده و زبان انگلیسی تدریس میکردهاز بچگی معلم بودم!مدتی پیش او را در سریال حضرت یوسف دیدید، عمهای كه یوسف را بزرگ میكرد و نگران او بود. زهرا سعیدی بازیگری است كه شاید كمتر كسی بداند او سالهای بسیاری به شغل دبیری مشغول بوده. اتفاقی كه از كودكی همراهش بوده و آن را ادامه داده است. تا آنجا كه از علاقهاش به بازیگری گذشته. با این هنرمند به مناسبت روز معلم خاطرات دوران دبیریش را ورق زدیم. چطور شد كه شغل دبیری را انتخاب كردید؟(خنده) حقیقت به خاطر دل مادرم! (خنده) ایشان دوست داشتند كه من معلم شوم به خاطر همین بازیگری را مدتی كنار گذاشتم و دنبال رشته دیگری رفتم كه در نهایت معلم شدم. پس در حین بازیگری آن را كنار گذاشتید و دبیر شدید؟ بله برای چه مقطعی تدریس میكردید؟دبیرستان چه درسی؟زبان انگلیسی یعنی تحصیلات آكادمیك آن را داشتید؟بله من در دانشگاه شیراز درس خواندم با توجه به اینكه دبیر آموزش و پرورش شدن سخت است، برای شما چطور آن مدرسهای كه میخواستید پیشنهاد شد؟من در دانشگاه رشته زبان انگلیسی قبول شدم، ابتدا به عنوان دانشجو برای كلاسهای دوره راهنمایی تدریس میكردم بعد مدركم را گرفتم و آن دوره تدریس جز سابقه من محسوب شد، اتفاقا آموزش و پرورش خیلی استقبال میكرد و مثل الان نبود، تشویق میكردند، كمك هزینه میدادند و راحت استخدام میشدیم. چه سالی استخدام شدید؟ من ورودی 56 بودم و از همان زمان جز سابقه خدمتم حساب شد. آن زمان چه مدت بود كه كار بازیگری را شروع كرده بودید؟ بعد از گرفتن دیپلم به صورت قراردادی در اداره فرهنگ و هنر استان فارس استخدام شده بودم و قراردادی كار میكردم. در همان جا هم تدریس کردید یا اینکه برای این کار به تهران آمدید؟هم فارس و هم تهران نام مدارسی كه تدریس كردید را به خاطر دارید؟دبیرستان عترت و طاهرین. كدام منطقه؟ عترت منطقه 9 بود و طاهرین منطقه 11 الان وقتی به آن سالهای دبیری نگاه میكنید چه احساسی دارید؟خیلی حال و هوای مدرسه را دوست داشتم و از همان دوران ابتدایی شاگرد داشتم! (خنده) بچههایی كه درسشان ضعیف بود را میآوردند كه من به آنها درس یاد بدهم. این حالت معلمی را از همان كودكی داشتم و همیشه كلاس تقویتی دوستانم را خودم برگزار میكردم و عشق به دبیری ادامه داشت، خاطرات خوبی از دوران تدریسم دارم. هم معلم پسرها بودم و هم دخترها. در مدت دانشجویی راهنمایی برای پسران تدریس میكردم. با شاگردهایتان در ارتباط هستید؟بعضیهایشان. آقای مهندسی هست كه الان در شیراز كار میكند و مهندس برق و الكترونیك هست، با چند نفر از شاگردان دخترم هم در ارتباط هستم. اینكه در زمان دانشجویی تدریس میكردید پس فاصله سنی كمی با شاگردانتان داشتید. خیلی كم. سال اولی كه مشغول تدریس شدم و سر كلاس رفتم پسرانی شاگرد من بودند كه قدشان از من بلندتر بود! این برایتان سخت نبود؟هیجانش را بیشتر میكرد. هیجان از چه بابت؟ اینكه بتوانید در هر وضعیتی درست رفتار كنید، برنامه ریزی داشته باشید. شاگردهای اول من بچههای روستا بودند كه برای فرار از بزرگی با سن بیشتر به مدرسه آمده بودند. برایم خیلی جالب بود كاری كنم كه درس برایشان جالب شود نه اینكه برای فرار از سربازی به سراغ آن آمده باشند، میخواستم چیزی یاد بگیرند. شیوه تدریس خاصی داشتید؟- كلا آموزش زبان انگلیسی بر اساس همان روشهایی كه در تدریس استادان آمریكایی و انگلیسی دیده میشود، صورت میگیرد. كلاسهای شاد، فعال و... بچهها باید هنگام كلاس فعال باشند و زمان بین آنها تقسیم شود. بچهها هنگام كلاس من راحت بودند و گاهی از اتمام آن ناراحت میشدند. چند سال تدریس كردید؟ 23 سال بعد از آن بازنشست شدید؟بله پیش آمد شاگردها را تنبیه كرده باشید؟ تنبیه را یادم نمیآید، اما تشویق تا دلتان بخواهد! از سالی اولی كه معلم شدم مدادهایی بود كه 2 ریال قیمت داشت و من به بچههایی كه موفقیت داشتند و پیشرفت میكردند، اینها را هدیه میدادم. بعضی از بچهها هنوز آن مدادها را نگه داشتهاند و به من میگویند. در آن 23 سال بازی نكردید؟نه پیش آمد در دوره بازیگری شاگردها را به طور اتفاقی ببینید و بشناسید؟ میدیدمشان اما آنها من را میشناسند و آشنایی میدهند. گاهی با پدر مادرهای آنها برخورد میكنم كه خودشان را معرفی میكنند كه والدین چه بچههایی بودند. شغل دبیری مشكلات خودش را دارد و زحمات آنگونه كه باید دیده نمیشود، چقدر این موضوع شما را اذیت میكرد؟خیلی اما خب میگویند به دنیا لبخند بزن حتی اگر دنیا جوابی به تو نداد. ما در آموزش و پرورش تقریبا گمنام بودیم. بهترین معلمها الزامی نداشت مسئولین آنها را ببینند، كسانیكه اهل اعتراض بودند دیده میشدند ولی معمولا معلمها عده كثیری هستند و كسی نیست زحمت آنها را ارزش واقعی بنهد و زحماتشان نادیده گرفته میشود. خاطراتی از دوران تدریستان دارید؟خاطرات كه خیلی زیاد است اما در دوران دانشجویی كه تدریس میكردم پسری بود به نام خداداد لاچینی كه از عشایر فارس بود، خیلی با استعداد بود. ما در مدرسه تئاتر گذاشتیم و نقش شازده كوچولو را بازی كرد. بعدها معلم زبان انگلیسی شد و در روستایی در جهرم تدریس میكرد تا اینكه سیل در جهرم اتفاق افتاد و ایشان فوت كردند. الان نقش دبیر به شما پیشنهاد میشود؟ بله، زیاد بازی در نقش دبیری سخت است یا آسان؟ آسان، چون خودم هستم و مشكلی ندارم. ***************** مهران رجبی، گرافیك درس میدهد؛ آن هم خیلی جدی و اساسیپسگردنی هم میزنم مرد خوشخنده و خوشمشرب سریالهای مختلف، سالهاست دارد گرافیك درس میدهد. باور كردنش سخت است كه مهران رجبی با شمایل معلمی در كلاسی قدم بزند و نطق بچهها را بكشد. چند سال است كه معلمید؟من 18 سال سابقه تدریس دارم. درسی كه میدهید به درسی كه در دانشگاه خواندید ربط دارد؟فوقلیسانس گرافیك دانشگاه تربیت مدرس دارم و به رشتهام مربوط میشود. تدریس در هنرستان را هم خودم انتخاب كردم چون اهل كرج هستم و در آنجا رشته من زیاد مدرس نداشت. به همراه یكی دو نفر از دوستانم سعی كردیم این رشته را در هنرستان فارابی كرج پایهگذاری كنیم. شاگردانتان وقتی میبینند معلمشان یك بازیگر معروف است چه واكنشی نشان میدهند؟بچهها خیلی به من لطف دارند. شانه به شانه معلمشان راه میروند و مرتب عكس میگیرند و احترام زیادی برایم قائل هستند. شما در كلاستان جدی هستید یا دنبالهرو شخصیتی كه در فیلمهایتان دارید هستید و زیاد شوخی میكنید؟كاملا جدی هستم چون اگر جدی نباشم نمیتوانم كلاس را اداره كنم و اگر هم بچهها نمره پایینی بیاورند بهانه خوبی است كه بگویند معلممان زیاد شوخی میكند و درس را جدی نمیگیرد. اینكه بازیگر هستید، چقدر روی حرفشنوی بچهها تاثیر گذاشته؟ایمان به یادگیری در بچهها بیشتر میشود چون با یك آدم معروفی روبهرو هستند كه هم بازیگری میكند هم تدریس. این خودش كلی به بچهها انگیزه میدهد. تا به حال شاگردانتان را تنبیه هم كردهاید؟بله، بعضی اوقات پسگردنی میزنم. شما كه این روزها سرتان حسابی شلوغ است. چرا هنوز این كار را ادامه میدهید. مگر چی دارد؟معلمی خیلی كار سختی است و مسؤولیت اخروی زیادی دارد. اگر كم بگذارد عذاب وجدان میگیرد، از طرفی از لحاظ مالی هم چندان مناسب نیست.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 757]
صفحات پیشنهادی
از تدریس معارف محمدرضا گلزار تا كلاسهای شیمی سروش صحت!!!
از تدریس معارف محمدرضا گلزار تا كلاسهای شیمی سروش صحت!!!
از تدریس معارف محمدرضا گلزار تا كلاسهای شیمی سروش صحت!!!
جزئیات جدید از مرگ بازیگر «مختارنامه»
جزئیات جدید از مرگ بازیگر «مختارنامه» · از تدریس معارف محمدرضا گلزار تا كلاسهای شیمی سروش صحت!!! نشاط و سرزندگي لازمه همت و تلاش مضاعف و کار در زندانهاست . ...
جزئیات جدید از مرگ بازیگر «مختارنامه» · از تدریس معارف محمدرضا گلزار تا كلاسهای شیمی سروش صحت!!! نشاط و سرزندگي لازمه همت و تلاش مضاعف و کار در زندانهاست . ...
مراسم قرعهكشي مخاطبان «پاياننامه» برگزار ميشود
از تدریس معارف محمدرضا گلزار تا كلاسهای شیمی سروش صحت!!! حجت الاسلام والمسلمین آقای حاج شیخ محسن غرویان · تفاوت برنج سفيد با برنج قهوه اي ...
از تدریس معارف محمدرضا گلزار تا كلاسهای شیمی سروش صحت!!! حجت الاسلام والمسلمین آقای حاج شیخ محسن غرویان · تفاوت برنج سفيد با برنج قهوه اي ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها