واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: چهره خشن زندگيسريال ستايش را ميتوان در رديف سريالهايي قرار داد که مخاطب اصلي آن مردم هستند.
بيترديد از نگاه تماشاگر شيفته تلويزيون که بيشتر وقت آزادش را صرف تماشاي انواع برنامههاي تلويزيوني ميکند و هيچ فيلم و سريالي را هم از دست نميدهد، «ستايش» هم مثل بقيه سريالها جالب و ديدني است.اين سريال نتوانسته مورد توجه تماشاگري قرار گيرد که جور ديگري به مجموعههاي تلويزيوني مينگرد و توقعش از آنها بيش از روايت ساده و معمولي سرگذشت آدمهاست. ستايش قدرت جذب چنين تماشاگري را ندارد.مجموعه ستايش پس از گذراندن چند قسمت نه چندان جالب در ادامه، وضعيت نسبتاً بهتري پيدا کرده، اما مشکلات اصلياش همچنان باقي است که مهمترين آنها فيلمنامه مجموعه است که کم دقت، احتمالاً با عجله و نيز با کمترين تمايل به نوآوري نوشته شده است. فيلمنامهنويس در شرح و توصيف حوادث و بيان مطالب و منظورها، آسانترين و دم دستترين گزينهها را انتخاب کرده است. در نتيجه مجموعه پر است از صحنههايي که در آنها همه چيز به شکلي مستقيم و کاملاً ابتدايي بيان ميشود. ناگفته نماند که در اين شيوه قصهپردازي نه حس کنجکاوي تماشاگر برانگيخته ميشود و نه تخيلش به کار ميافتد. براي روشن شدن موضوع خوب است مثالي هم آورده شود.در صحنهاي از سريال، انيس (سيما تيرانداز) بعد از آن که مطمئن ميشود مواد مخدر مورد نظرش در کاميون طاهر (مهدي پاکدل) گذاشته شده، خودش را به تلفن عمومي ميرساند. گوشي را برميدارد، شمارهاي را ميگيرد و ميپرسد: «ستاد مبارزه با مواد مخدر؟» و بعد که جواب مثبت ميشنود درباره مواد مخدري که در کاميون طاهر گذاشته، گزارش دقيق و مفصلي ميدهد و آخر سر هم گوشي را سر جايش ميگذارد و از اتاقک تلفن عمومي بيرون ميآيد و ...مجموعه خيلي چيزهايش يادآور فيلمهاي دهه 40 است. پيداست اين شباهتها اتفاقي به وجود نيامدهاند. در تيتراژ پاياني سريال از 2 سينماگر قديمي، ايرج قادري و اصغر هاشمي به خاطر همكاريشان در ساخت مجموعه قدرداني شده استدر حالي که ميشد با يک نماي متوسط چند ثانيهاي بدون کلام از انيس در اتاقک تلفن عمومي، همه چيز را بيان کرد. به همين ترتيب صحنههايي که قرار بوده تماشاگر را تحت تأثير قرار دهند به دليل نگاه سطحي و معمولي فيلمنامهنويس به موضوع ـ و شايد هم به دليل محدود بودن دامنه تخيلي ـ سرد و بياثر شدهاند.مشکل ديگر مجموعه آن است که بيشتر صحنههايش در حقيقت چاپ برگردان صحنههايي است از فيلمها و سريالهايي که پيش از اين ساخته و نمايش داده شدهاند. طوري که با ديدن آنها بلافاصله نمونههاي قبلي را به خاطر ميآوريم، مثل صحنه افتادن سيني از دست انيس.اين صحنه افتادن سيني مثل صحنه انداختن سيب و انار و هندوانه توي حوض وسط حياط، ديگر زيادي مستعمل و پوسيده شده، چرا که از 30 سال پيش به اين طرف سالي ده دوازده بار اين صحنه سرنوشتساز را لابهلاي فيلمها و سريالها، با حرکت عادي يا با حرکت کند و آهسته نشانمان دادهاند.
آيا واقعاً فيلمنامهنويسها نميتوانند وحشت و نگراني و واکنشهاي حسي شخصيتها را به شکل و شيوه ديگري نشان بدهند!؟با اين همه در موارد قابل شمارشي که فيلمنامهنويس به جاي استفاده از حافظه بصرياش از تخيلش کمک گرفته، زمينه مناسب براي خلق صحنههاي خوب و تازه فراهم آمده است. مثل صحنه مرگ همسر نادري (زهرا سعيدي) در تاکسي فوقالعاده بود يا صحنه در بيمارستان. آنجا که ستايش با ترديد ليوان آبي به حشمت فردوس تعارف ميکند، اما فردوس دست او را پس ميزند و با گفتن جملهاي کوتاه تمام وجود ستايش را درهم ميشکند. در مجموعه، جملههايي را از زبان شخصيتها ميشنويم که يا بيتوجه و نسنجيده نوشته شدهاند يا براي تماشاگر نامفهومند. مثال: حشمت فردوس درباره دختري که براي پسرش در نظر گرفته: «... دختر خيلي خوبيه... دو ساله تو نخشم (!)».صحنهاي از مجموعه، حشمت فردوس خطاب به همسرش: «خانم بيا و ببين دردونه حسن کبابي تون چي کرده!...».که تماشاگر بايد سن و سالي را پشت سر گذاشته باشد تا به منظور فردوس پي ببرد و به خاطر آورد در سالهاي 1340 تا 1342 يکي از شخصيتهاي برنامه صبح جمعه راديو ايران، دردونه حسن کبابي ناميده ميشد که اگر اشتباه نشود مرحوم منوچهر نوذري موقعي که خيلي جوان بود اين نقش را گويندگي ميکرد. مجموعه 2 شخصيت فعال و ويرانگر دارد. حشمت فردوس و انيس که در پرداخت هر دوي آنها زيادهروياي شده است. تمايل خيلي شديد و غيرعادي فردوس براي داشتن نوه پسر، همچنين شيوه به رخ کشيدن مال و منالش آن هم به دفعات و نقشههاي شيطاني و در حقيقت ابلهانهاي که انيس براي طرد طاهر از جمع خانواده و بعد هم از ميان برداشتن او ميکشد و... چيزهايي هستند که نهتنها در ذهن تماشاگر جا نميافتند که به نظرش غير واقعي ميآيند؛ به خصوص انيس که قرار بوده زني خودخواه و حسود باشد در عمل تبديل شده به زني نادان و تهي مغز که نقشههايش از جنس نقشههايي است که ملکه بدجنس و سنگدل قصه «سفيد برفي و هفت کوتوله» براي از بين بردن سفيد برفي ميکشيد. با اين همه حشمت فردوس با تمام زيادهرويهايي که در شخصيتپردازي شده، به دليل خصوصيات مردم پسندش و همچنين بازي عالي داريوش ارجمند، جاي بزرگي در دل تماشاگر باز کرده است. پولدار کلهشقي که پيش از اين هم شبيهش را در برخي فيلمها و سريالهاي ايراني ديدهايم. شخصيتي که پرهيجان و با عجله صحبت ميکند و لابهلاي حرفهايش ضربالمثل، شبه ضربالمثل يا اصطلاحي هم ميآورد. ماشين بنز دارد.
هم به کلهپاچه علاقه دارد و هم به ورزش باستاني ـ احتمالاً ميان اين دو بايد رابطهاي وجود داشته باشد ـ يکي دو تا تکيه کلام هم دارد که نيازي به تکرار آنها نيست. چيزهايي که مدتهاست از مکالمات ما ايرانيها کنار گذاشته شدهاند و بندرت گفته و شنيده ميشوند. چيزهايي که در فيلمهاي ايراني دهه 1340 مورد مصرفشان خيلي بالا بود و جزو جدانشدني ديالوگهاي همان فيلمها به حساب ميآمدند. به احتمال زياد، کارگردان و تهيهکننده و فيلمنامهنويس به طور جمعي به اين نتيجه رسيدهاند که حشمت فردوس با توجه به اين که از اهالي ميدان ترهبار است و به نسل پيش از انقلاب هم تعلق دارد، بهتر است بلند و لهجهدار و قلدرانه صحبت کند. به اين ترتيب متوجه ميشويد انتخاب ارجمند براي ايفاي اين نقش چقدر هوشمندانه بوده است!از ديدگاه روانشناختي هم به طور معمول، رابطه مستقيمي وجود دارد ميان طرز حرف زدن آدمها و حرفهاي که به آن مشغولند؛ هرچند در زمينه سريالسازي خلافش هم ثابت شده. مثلاً در سريال «رسم شيدايي» ـ که اکبر خواجويي ساخته بود ـ محمدعلي کشاورز هم مثل داريوش ارجمند نقش يکي از کلهگندههاي ميدان ترهبار را بازي ميکرد و کيا و بيايي هم داشت. با اين همه آدم ساکت و سر به زيري بود. خيلي هم عادي و آرام حرف ميزد، طوري که صدايش تا پايان سريال از حد استاندارد بالاتر نرفت.سريال ستايش پر است از حوادث غالباً غمبار با ضربههاي عاطفي آشنا. حوادثي که پي در پي و به سرعت اتفاق ميافتند، ميزانسن صحنههاي مجموعه و همچنين مختصات شکلي و نمايشي موقعيتها و حوادثش خيلي ساده و معمولي است. مثل همان فيلمها در مجموعه ستايش هم رويارويي نيکي و بدي کاملاً روشن و آشکار صورت گرفته و مثل همان فيلمها... خلاصه، مجموعه خيلي چيزهايش يادآور فيلمهاي دهه 40 است. پيداست اين شباهتها اتفاقي به وجود نيامدهاند. در تيتراژ پاياني سريال از 2 سينماگر قديمي، ايرج قادري و اصغر هاشمي به خاطر همکاريشان در ساخت مجموعه قدرداني شده است. با اين حساب ميشود نتيجه گرفت بجز فيلمنامهنويس، 2 چهره ياد شده هم در به وجود آمدن شباهتهايي که به آنها اشاره شد، نقش اساسي داشتهاند.بخش سينما و تلويزيون تبيان منبع : محمودرضا جغتايي / جامجم
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 338]