واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: ققنوس در آتشنگاهي به فيلم «برف روي شيرواني داغ» ساخته محمدهادي کريميفيلم جديد محمدهادي کريمي با دو ساخته قبلي او بسيار متفاوت است. «برف روي شيرواني داغ» اثري است که متعلق به فيلمسازش است و آن را ميتوان فيلم شخصي فيلمساز دانست.
فيلم مخاطب خاص را نشانه گرفته و بر خلاف دو ساخته قبلي فيلمساز به گيشه توجه ندارد. اين ساخته را ميشود جزو آثار سينماي روشنفکري ايران به حساب آورد، گرچه آنچه او را بيش از ديگر موضوعها آزار ميدهد فضاي روشنفکرزده اثر است که در خدمت موضوع نيست و فقط اتيکتي براي شخصيتهاي داستان است. به هر روي «برف روي شيرواني داغ» اثري است که بايد ديده شود، چه آن را دوست داشته باشيم چه نه، فيلم جزو آن بخشي از سينماي ايران است که جايش در اين سينما خالي است و ساخته شدن چنين آثاري نياز سينماي ماست.اما اثر مثل اکثر آثار سينماي ايران از ضعف فيلمنامه رنج ميبرد. شخصيت ها در پرداخت ناقص ماندهاند و تنها نماينده يک نوع ديدگاه خاص هستند که بيانشان گوياي درونياتشان است، کاملا رو و بدون لايههاي دراماتيک..فيلم با مرگ شاعري که در انزوا ميزيسته آغاز ميشود فصل ابتدايي فيلم مولفههاي ژانر جنايي را دارد. طوري که مخاطب توقع برخورد با آثري را دارد که قرار است با مرگ رازآميز شاعر مواجه شود اما به يکباره مسير عوض ميکند و با استفاده از فلاش بک سعي ميکند روايتي از شاعر باشد در برخورد با اطرافيانش. شاعري که دوست دارد بدون واژهها شعر بسرايد. فيلم سعي دارد لحني شاعرانه داشته باشد فضاهاي خيس و باران زده، اجراي ميزانسن ها و دکوپاژ کارگردان رنگ ونور و فيلمبرداي کار در خدمت چنين فضايي است. اما لحن اثر با چنين فضايي همخواني ندارد و درام و نوع و چيدمان حوادث در خدمت چنين حال و هوايي نيست!فيلم با مرگ شاعري که در انزوا ميزيسته آغاز ميشود فصل ابتدايي فيلم مولفههاي ژانر جنايي را دارد. طوري که مخاطب توقع برخورد با آثري را دارد که قرار است با مرگ رازآميز شاعر مواجه شود اما به يکباره مسير عوض ميکند و با استفاده از فلاش بک سعي ميکند روايتي از شاعر باشد در برخورد با اطرافيانش.ساختار ريتميک فيلم(Ryythmic stracture) به شدت دچار اشکا ل ميشود و همين مخاطب را کمي خسته ميکند. فيلم در يک لوکيشن محدود و با تعداد معيني کاراکتر روايت ميشود. و از خانه شاعر خارج نميشود جز لحظاتي که فلاش بک زده ميشود و به گذشته و روايتي از شاعر باز ميگردد. اين رفت و آمد در ابتداي فيلم با نظم خوبي همراه است اما هر چه به انتها ميرسد. ساختار خود را گم ميکند. و بدون هيچ نظمي در ريتم و صرفا با يک بهانهي فيلم نامهاي فلاش بک زده ميشود.. ضمن آنکه در فصل پاياني يکي از شخصيتها(پريچهر) به دنبال شخصيتي ديگر(ماهان) به بيرون ميرود و دوربين بي جهت از خانه خارج ميشود خروج او و تلاشش براي بازگزداندن شخصيت ديگر، تنها براي دو فلاش بکي است که در فصل پاياني زده ميشود، که بهتر بود به گونهاي ديگر در ساختار گنجانده ميشد، تا دوربين بي جهت از لوکيشن خارج نشود. اگر فلاش بک ها در يک نظم زماني و ريتميک خوب زده ميشد و دوربين به جز آن از لوکيشن خارج نميشد، فيلم ساختار ريتميک منسجمتري پيدا ميکرد.
شخصيتي را که آنا نعمتي نقش آن را بازي ميکند(سپيده) مترجم و منتقد آثار استاد است، که رفتارش بسيار غيرعادي است. يک انسان شبه روشنفکر که اسير واژگان و علوم اجتماعي مدرن است و غرق در ايسمها و به قول خودش دوران پسامدرن است. اما هرگز از اين حال پيش نميرود و در واقع کاراکتريسياهي از گونهاي از روشنفکري است..حتي فلاش بکي که به درد و دل و گريه او نزد استاد زده ميشود به درونيات شخصيت نميرود و صرفا هماني است که ديديم. از همه پر ايرادتر آن است که اين شخصيت يک منتقد ادبي است و دستي هم در شعر دارد. چنين پرداختي از يک انسان ويران و روشنفکرزده که اسير عقدههاي دروني و لامذهبي است. کمتر به چنين آدمهايي شبيه ميماند به نظر نقدي را که کارگردان به منتقذين روشنفکرنما دارد. کمي در اين شخصيت پررنگ کرده است.شاگردان استاد نيز بيش از حد رو هستند و حرفهايشان را در کلام ميگويند در صورتي که ما با استاد و شاگردي در ادبيات و شعر طرفيم. شخصيتها کمتر درونيات خود را ارائه ميدهند و آنچنان غرق بعد از مرگ استاد و درگيرهاي محتوايي با يکديگر هستند که تحت تاثير مرگ استادشان نشدهاند شخصيت راننده آژانس و پسر خانهي استاد(ماهان) نيزبه شدت در فصول پاياني و با فلاش بک به سمت مثبت بودن پيش ميرود.گويي همه در اين ميان کارکترهاي سياه و خاکسترياند و ماهان کارکتري سفيد و مثبت است. بهتر بود رازآميز بودن شخصيت ماهان نيز تا انتها همراه اثر بود و ما همان چيزي را که استاد در رابطه با او داشت را ميديديم.
بهمن با بازي شهاب حسيني ملموستر است. اما اينبار هم در درون درام قرار نميگيرد و جز صحنهي ماقبل آخر که قرار است بالاي سر جنازه استاد گريه کند و حرفهايي بزند. شخصيتي لاقيد و بيبند وبار است. به طور کلي کارگردان از شخصيتها چيزي ارائه داده که ميخواسته با استفاده از آن حرفهايي را که دوست دارد بزند. حرفهايي که بسيار حرفهاي مهم و خوبي است.اما خوب در قصه قرار نميگيرد و گاها شعار ميشود. درگيريهاي هر شخصيت به نمايندگي ازبخشي ازاجتماع ميتواند دغدغهاي مهمتر داشته باشد. اما بيش از اين پيش نميرود.البته نبايد در اين داستان به شخصيتها زياد نزديک شد، داستان در واقع قصد دارد روايتي بدون قضاوت از استاد باشد. اما نويسنده بايد به درونيات کاراکترهايش غوطهور شود. که در پرداخت شخصيتهايش چنين رو و شعاري برخورد ننمايد.در نهايت بايد گفت که بازي بازيگرها تقريبا مقبول است. و نيز ايده اصلي کاراکترها هم ايده خوبي است.داستان خط اصلي ندارد و مضامين در اثر گم ميشود. بر خلاف آنچه که در تعريف داستان نوشته شده که داستان در مورد کشف رازهاي آخرين شعر استاد بعد از مرگ رازآميز اوست. داستان چنين مسيري ندارد و جز دو تا حدس که شعر را براي پريچهر گفته و يا پريچهر ميگويد براي ماهان چيز ديگري ندارد. مرگ رازآميز استاد نيز به دست فراموشي سپرده ميشود.داستان عشق احتمالي استاد به پريچهر، و يا رابطه مريد و مرادي شاعر با ماهان همه و همه در مسير قصه قرار نميگيرند. مسير ديگر داستان نيز ماجراي مراسم آتش زدن جسد استاد است.که آن هم در قصه پيش نميرود پيشنهاداتي که از سوي ديگران ارائه ميشود و در همان جا نيز ميماند. در مورد زن سابق استاد هم چيزي ارائه نميشود و سرزدن او و آمدنش به بالاي سر جسد نيز بي دليل و زايد است. سکانس پاياني سوختن جسد شايد گوياي آن چيزي باشد که فيلمساز ميخواهد بگويد. يک شاعر مستقل که در انزوا قرار دارد و مورد سوظن سياسي است، زندان رفته و به نظر ميرسد بي دين شده است، تحت تاثير آدم هاي اطراف اتفاقا مراحل سلوک عارفانه را ميگذراند و در رابطهاي مريد و مرادي به سلوک ميرسد.
به قول ديالوگهاي اثر جريان را سياسي نکنيد. و از سياسي بازي بپرهيزيد. شايد خط اصلي داستان ماجراي همين سلوک باشد که در شلوغي ها گم ميشود. بهتر بود اثر با ريتمي کندتر و با لحني آرام تر در فضا سازي کارگردان قرار ميگرفت و جزييات در سر جاي خود قرار ميگرفت و بيش از اين پررنگ نميشد.درفيلم ديالوگي از استاد شاعر بدين مضمون است: «شاعري که حواسش به چشم ها نباشه و از اون نتونه بخونه به ورراجي ميافته». کاش حواس فيلمساز هم به چشمان مخاطب بود. به هر حال بايد به محمد هادي کريمي تبريک گفت و از او خواست هميشه اين چنين فيلم بسازذ و هميشه بهتر شود.بخش سينما و تلويزيون تبيان منبع:سينما نگار
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 295]