تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 3 دی 1403    احادیث و روایات:  حضرت فاطمه (س):آن گاه كه در روز قيامت برانگيخته شوم، گناهكاران امّت پيامبر اسلام را شفاعت خواهم كرد....
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1843147578




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

گریه نادر ابراهیمی به خاطر کشتن قهرمان قصه‌اش! |اخبار ایران و جهان


واضح آرشیو وب فارسی:تابناک: گریه نادر ابراهیمی به خاطر کشتن قهرمان قصه‌اش!
گاهی صبح بیدار می‌شدم و می‌دیدم گریه می‌کند؛ غصه شخصیت‌های قصه‌اش را می‌خورد. همیشه همین طور بود. گاهی با گریه به خانه می‌آمد و تصویر ناراحت کننده‌ای را که دیده بود تعریف می‌کرد. آدم‌ها و جامعه برایش مهم بودند و نمی‌توانست از هر اتفاقی به سادگی بگذرد...
کد خبر: ۴۸۹۳۵۶
تاریخ انتشار: ۱۹ فروردين ۱۳۹۴ - ۱۱:۱۱ - 08 April 2015



گریه نادر ابراهیمی به خاطر کشتن قهرمان قصه‌اش!
مردی با آثاری ماندگار در تاریخ معاصر همچون نادر ابراهیمی همواره مورد توجه بود اما اکنون در روزهایی که از زادروزش می‌گذرد، این توجه به اوج رسیده و نیم‌نگاهی به خلوت نادیده این نویسنده برجسته صورت پذیرفته است؛ نیم‌نگاهی که شاید پاسخی قابل تامل به علت موفقیت و تاثیرگذاری نوشته‌هایش برای نسل‌های مختلف باشد.

به گزارش «تابناک»؛ اینجا «اتاق خاص» نادر ابراهیمی است. روی مقواهای سفید مستطیل شکل، نوشته هایی با یک ماژیک سیاه و قرمز، برنامه‌های سالیانه نویسنده را مشخص می‌کند؛ برنامه‌هایی دقیق و منظم برای تمام کارهایی که باید در طول یک سال انجام می‌داده است. همه کارها، به ترتیب با ماژیک سیاه و خطی خوب نوشته شده و کنار هرکدام دایره‌های خالی یا پر قرمزرنگ خودنمایی می‌کند؛ دایره‌های خالی کارهای انجام نشده است و پررنگ‌ها، آن‌هایی است که انجام شده است.

گزارش کرگدن درباره این اتاق خاص، این‌گونه ادامه می‌یابد. روی مقواها، نوشته‌های دیگری هم هست: «شور، عشق، ادب، طهارت، پرهیز و کار، کار و کار.» کافی است تا یک نگاه ساده به مقواها بیندازی تا جان اتاق کاری نادر ابراهیمی، زنده و شفاف خودش را نشان دهد. اتاقی که نادر نوزده سالِ تمام، اتاق کار او بود و حالا بعد از گذشت شش سال از زمان «پروازش»  همچنان دست نخورده و بدون هیچ تغییری باقی مانده است.

واژه «پرواز» را همسر او، فرزانه منصوری، وقتی که می‌خواهد از نبودش تعریف کند، به زبان می‌آورد: «سال 68 آمدیم به این خانه و از همان زمان این اتاق، اتاق کار نادر بود. قبل‌تر که اجاره نشین بودیم هم همیشه برای خودش اتاق کار داشت. در بعضی از خانه‌ها، اتاقی مجزا و در بعضی دیگر نیز در گوشه‌ای بساطش را پهن می‌کرد. اما وقتی آمدیم به این خانه، دیگر این اتاق محل کارش شد و همین‌رو دست نخورده تا امروز باقی ماند.»

نظم کاری، از نوشته‌های روی مقواهای سفید پیداست. توی اتاق به جز سه کتابخانه کنج دیوارها، یک میز تحریریه بزرگ وسط اتاق به چشم می‌خورد که روی آن هم کتاب چیده شده است. تصور همچین نظمی این روزها که تنها خاطره حضور ابراهیمی پشت صندلی قهوه‌ای رنگ میز تحریر زنده است، کار راحتی است اما همسرش، شهادت می‌دهد که نظام این اتاق همیشه همین بوده و آن برنامه ریزی سالیانه، همیشه مو به مو اجرا می‌شده است: «ما جوان بودیم که ازدواج کردیم. نادر 27 سالش بود و من 21 سال، اما از همان اول هم منظم بود. البته شکل این نظم در طول سال‌ها عوض شد و به این دقت و برنامه‌ریزی که می‌بینید رسید، با ایت همه یادم هست که همیشه خدا کارهایش با نظم و برنامه پیش می‌رفت.»

برای نویسنده‌ای که روزنامه نگاری کرده و پروژه‌های مختلفی را پیش برده است، تصور ذهنی خلاق و پویا، خیلی دور نیست. معمولاً وقتی از ذهن خلاق حرف می‌زنیم، منظومان ایده‌های ناگهانی و بدون نظم است اما فرزانه منصوری روایت دیگری دارد: «گاهی پیش می‌آمد که ایده‌ای به ذهنش می‌رسید و سریع آن را روی ورق با دست خطی عجیب می‌نوشت اما به جز این لحظه‌ها، حتی در نوشتن هم منظم بود. وقت نوشتن، صفحه‌ها هیچ خط ‌خوردگی نداشتند، چون حتی وقتی کلمه را جا می‌انداخت یا وقتی می‌خواست یک جمله را تغییر دهد، کل صفحه را از اول می‌نوشت. آنقدر تمیز و خوش خط می‌نوشت که وقتی دست‌نویس یک کتابش به چاپخانه می‌رفت، خودش یک تا دست‌نویس خوب بود.»

با تمام این نظم، اتاق کار و ساعت کار، قانون و قاعده‌ای مخصوص نداشت و برای اهالی خانه هم دست و پاگیر نبود. بچه‌ها و بعدتر نوه‌ها، راحت به اتاق کار پدر می‌رفتند و هر زمانی که وارد اتاق می‌شدند، قلم نویسنده روی کاغذ می‌نشست و توجه‌اش به مهمان اتاق می‌رسید. برای همین است که به جز نشانه‌های حضور ابراهیمی در اتاق کار، نشانه‌های حضور بچه‌ها هم هست؛ نقاشی نوه کوچکش که با دست‌خطی بچه‌گانه نوشته: «بابا دوستت دارم»به یکی از تابخانه‌ها چسبیده است.

شاید وسواس روی 25 قلمی که هنوز روی میز است، تنها حساسیت خاص ابراهیمی بوده: «کسی نباید به قلم‌ها دست می‌زد، می‌گفت قلم باید تربیت شود. در تمام این سال‌ها فقط از این قلم استفاده می‌کرد اما هیچ‌وقت این طور نبود که از حضور ما و یا سروصدای بچه‌ها، ناراحت و عصبانی شود. وقتی به اتاقش می‌رفتیم، دست از کار می‌کشید و با ما حرف می‌زد اما شب‌ها بیشتر کار می‌کرد. معمولاً بیدار می‌ماند و تا صبح می‌نوشت. بعضی وقت‌ها بعد از کار می‌خوابید و بعضی وقت‌ها هم می‌رفت کوه یا شنا و بعد به خانه برمی‌گشت و استراحت می‌کرد.»

اولین مخاطب همه نوشته‌های نادر ابراهیمی همسرش بود که نوشته‌ها را می‌خواند و گاهی هم به نمایندگی از مخاطب‌ها، انتقادهای اساسی به متن و نوشته‌ها وارد می‌کرد؛ همان زنی که ابراهیمی در طول سال‌های زندگی مشترک، برایش چهل نامه نوشت و گاهی صبح‌ها، با گریه برایش تعریف می‌کرد که دیشب، قهرمان قصه‌اش را کشته: «گاهی صبح بیدار می‌شدم و می‌دیدم گریه می‌کند؛ غصه شخصیت‌های قصه‌اش را می‌خورد. همیشه همین طور بود. گاهی با گریه به خانه می‌آمد و تصویر ناراحت کننده‌ای را که دیده بود تعریف می‌کرد. آدم‌ها و جامعه برایش مهم بودند و نمی‌توانست از هر اتفاقی به سادگی بگذرد.»

مردی که از زندگی سخت شخصیت‌های قصه‌اش ساده نمی‌گذشت، در زندگی روزانه هم از کنار آدم‌ها ساده عبور نمی‌کرد. دقت در جزییات زندگی آدم‌ها، ایده‌های مختلف ابراهیمی برای پروژه‌های مختلف و داستان‌هایش را می‌ساخت. مثلاً می‌خواست با مجموعه «سفرهای حامی و کامی» ثابت کند که هر بچه‌ا‌ی می‌تواند موفق و خوشبخت باشد و آرامش حق هر آدمی است. تفکری که سرچشمه همه آن چیزی است که این روزها از او بر جای مانده است.

حالا میراث او در خانه‌ای در ضلع جنوبی اتوبان کردستان خاطرات او را زنده نگه داشته است. گویی هنوز پشت میز کارش نشسته و با ماژیک قرمز روی مقوای سفید می‌نویسد: «برای زنده ماندن در خاطره‌ها همین کافی است: «شور، عشق، کار، کار و کار.»













این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تابناک]
[مشاهده در: www.tabnak.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 47]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن