واضح آرشیو وب فارسی:فارس: سارا جلوداریان از چهل روز فراغ استادش نوشت
مشفق کاشانی عشق حسین (ع) را شناخت و کوچه کوچه «صلای غم» سرداد
سارا جلوداریان به مناسبت چهلمین روز درگذشت زنده یاد مشفق کاشانی از وی به عنوان شاعری یاد کرد که از کودکی پای دار قالی مادر و پای دسته زنجیرزنان هیات ابوالفضل (ع) در معیت پدر هنر را شناخت و بیت بیت «سرود زندگی» را نواخت.
به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس، سارا جلوداریان از شاعران برجسته کشورمان است که زنده یاد مشفق کاشانی بر کتاب او مقدمه نوشت، او جزو معدود شاعران خوش شانسی است که عباس کی منش مشهور به مشفق کاشانی در ابتدای مجموعه وی با عنوان «هر جادهای به منزل مجنون نمیرسد» مقدمهای نوشته است.
جلوداریان با انتشار چندین مجموعه شعر چهرهای شناخته شده است ضمن اینکه از همشهریان زنده یاد مشفق کاشانی شمرده می شود که به مناسبت چهلمین روز درگذشت این شاعر پیشکسوت در یادداشتی از وی یاد کرده است. شرح این مطلب در ذیل می آید. « بسم الله النور » شمس از تبریز می آید به سرگردانیات مولوی از بلخ می آید به دست افشانیات شخصیتهای ستودنی، شاهکارهای ماندنی، پدیده های انکارناشدنی و ... عباراتی از این دست ذهن آدمی را به سمت و سویی آرمانی و آسمانی سوق می دهند گویی در بند بند این الفاظ رازی ناگفتنی و گنجی نایافتنی ماوا گزیده است. انسانهای عالی مقام و نیکو مرام مصداق همان گنجها و رازهای عظیم اند که وجودشان مایه ی برکت و منزلت حیات است و در فقدانشان چه می توان کرد جز سکوت و صبوری ! و اینک پیشقراول ادب و اخلاق، قافله سالار غزل نو و پیر اندیشه و علم، استاد مشفق کاشانی ما را با انبوهی از حسرتها و ای کاش ها واگذارده و به ملکوت گره خورده است. عباس کی منش، زادهی خاک پاک ایران زمین و پروردهی خطهی دارالمومنین، شهر کویری کاشان بود. او در خانوادهای اهل اصالت و دیانت متولد شد. از همان نخست، پای دار قالی مادر و زمزمههای شاعرانهاش، پای دستهی زنجیرزنان هیات ابوالفضل (ع) در معیت پدر: هنر را شناخت و بیت بیت «سرود زندگی» را نواخت. عشق حسین (ع) را شناخت و کوچه کوچه «صلای غم» سرداد. شعر را شناخت و جرعه جرعه «شراب آفتاب» را نوشید. سپس آرام آرام در چنین بستر پاکی بالید و قد کشید و علم آموخت و تجربه اندوخت. آنگاه شغل شریف انبیا الهی، معلمی را برگزید و در «خلوت انس» منزل گزید. و نهایتا روح لطیفش از «آینه خیال» به حقیقت کمال رسید. در همان دوران، استاد سخن به خیل مشتاقان و ارادتمندان پیر جماران پیوست و احساس نابش را به قلوب عاشقان و سالکان انقلاب تقدیم نمود و قلمش را چونان «آذرخش» بر تن تاریک شب فرود آورد. هنگامهی جنگ، با دیگر هم قطارانش عازم جبههها شد و برای رزم آوران و دلدادگان این سرزمین اهورایی اشعار حماسی خواند و شرح «هفت بند التهاب» خویش را بر کتیبه های هشت ساله ی دفاع مقدس چه ماهرانه و بی ادعا حک کرد. او «شب همه شب» نخفت تا عاقبت «راز مستان» را بر پردهی روزگاران، عیان نمود و هم او بود که «سیرنگ» وار بر فراز «کهکشان آبی» جولان داد و «اوج پرواز» را بنا نهاد. مشفق کاشانی، حدود 90 سال شکوهمندانه زیست و سرافرازانه رفت. حکایتش حکایت همان سرو رشیدی است که هرگز نزد فرومایگان کمر خم نکرد. هرگز با عیاری و قلم فروشی ارتزاق ننمود. با همه سر سازش داشت و ذاتش از آزردن، بری بود. در رفتار و گفتارش، نسبت به پیر و جوان، بزرگ و کوچک، زن و مرد احترام و اعتدال موج می زد. در مراودات، مرد تفاخر نه ! که باب تفاهم بود و در عین حال متشخص و با جذبه. لبخندی داشت پرمعنا که خبر از رنجهای گران و زخمهای نا رفیقان می داد ولی همواره گذشت و مهرورزی را سفارش می کرد. اکنون که او سفر کرده، بدا به حال ما اگر که شاگردان ناخلفی باشیم ! مبادا شعر را به نفع شعار مصادره کنیم و چهرهی صداقت بخراشیم ! مبادا به حریم یکدیگر حرمت نگذاریم و ریاکارانه در صدد تخریب و تحقیر همدیگر برآئیم ! مبادا خوشامدگوی غبارها باشیم و دلهای با صفایمان را میزبان عداوتها و حسادتها کنیم! استاد مشفق رفت و عزیمتش تلخ است اما تا دنیا دنیاست نامش و آثارش بر پیشانی شعر و ادب این مرز و بوم خواهد درخشید و سند افتخاری ست برای ما و آیندگان. «شور او خدایی بود، نغمه آسمانی بود کز سروش غیب آمد، آفرین ز یزدانش» با ذکر فاتحهای میسپاریمش به حضرت دوست که هرچه هست از اوست. انتهای پیام/
93/12/09 - 09:09
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 113]