واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: بابك، سعدي، راهآهن و زن بابا!
نویسنده : اولاد آدم
لابد ميگوييد اي اولاد آدم تو را چه به بخالت؟ اصلاً تو را چه به دخالت؟ اصلاً چون دخلت نيست، آهستهتر! به تو چه كه بين 7 تا 15 ميليون نفر در هيچ بانك اطلاعاتي در اين مملكت اثري از آنها نيست! (در آن مملكت را نميدانم)! به تو چه كه 7 هزار ميليارد تومان پول يا مفت نفت را بابكجان فرستاده به 4 كشور خارجي؟ به تو چه كه يك نفر را 15 ماه است دستگير كردهاند و هنوز حساب دخل و خرجش را درنياوردهاند، آن وقت ميخواهند با آن 15 ميليون كه اصلاً اسم و رسمشان را نميدانند چگونه تا كنند؟ تو برو فكر دخل خودت را بكن. يك دو ريالي ته جيبت باشد، صاحبخانه و دوست و نارفيق ميفهمند و برايش نقشه ميكشند. يكبار بخواهي بروي در زير اين برفي كه نميآيد ، بستني بخوري، وكيل و وزير ميفهمند تا چه برسد به عيال مربوطه! اين سيستم اطلاعات و اخبار ما، آنچنان دقيق است كه اينچنين نادقيق است! براي همه خوب است و براي ما زن بابا!
مگر نشنيدهاي كه سعدي عليهالرحمه فرموده؛ پارسازادهاي (شما بخوانيد اولاد آدم) را نعمت بيكران از تركه عمان به دست افتاد. فسق و فجور آغاز كرد و مبذري پيشه گرفت. فيالجمله نماند از ساير معاصي منكري كه نكرد و مسكري كه نخورد. باري به نصيحتش گفتم: اي فرزند، دخل آب روان است و عيش آسيا گردان يعني خرج فراوان كردن مسلم كسي (شما بخوانيد بابكجان) را باشدكه دخل معين دارد.
چو دخلت نيست، خرج آهستهتر كن/كه مى گويند ملاحان سرودى/اگر باران به كوهستان نبارد/به سالى دجله گردد، خشك رودى
عقل و ادب پيش گير و لهو و لعب بگذار كه چون نعمت سپري شود سختي بري و پشيماني خوري. پسر از لذت ناي و نوش، اين سخن در گوش نياورد و بر قول من اعتراض كرد و گفت: راحت عاجل به تشويش محنت آجل منغص كردن خلاف رأي خردمندان (شما بخوانيد دولت تدبير و اميد) است.
خداوندان كام و نيكبختى/چرا سختى خورند از بيم سختى ؟/ برو شادى كن اى يار دل افروز/غم فردا نشايد خورد امروز
فكيف مرا كه در صدر مروت نشسته باشم و عقد فتوت بسته و ذكر انعام در افواه عوام (شما بخوانيد بيچاره مردم) افتاده.
هر كه علم شد به سخا و كرم/بند نشايد كه نهد بر درم/نام نكويى چو برون شد بكوى/در نتوانى ببندى بروى
ديدم نصيحت مرا نمىپذيرد، و دم گرم در آهن سرد او بىاثر است، ترك مناصحت (شما بخوانيد مذاكره) او گرفتم و روي از مصاحبت بگردانيدم و قول حكما به كار بستم كه گفتهاند: بلغ ما عليك، فان لم يقبلوا ما عليك.
گر چه دانى كه نشنوند بگوى/هرچه دانى ز نيك و پند/زود باشد كه خيره سر بينى/به دو پاى اوفتاده اندر بند/دست بر دست مى زند كه دريغ/نشنيدم حديث دانشمند (شما بخوانيد طيبنيا، نه نعمتزاده، نه زنگنه)
تا پس از مدتي آنچه انديشه من بود از نكبت حالش بصورت بديدم كه پاره پاره بهم برميدوخت و لقمه لقمه همي اندوخت (شما بخوانيد درآمدهاي زير دو ونيم ميليون تومان). دلم از ضعف حالش بهم آمد و مروت نديدم در چنان حالي ريش درويش به ملامت خراشيدن و نمك پاشيدن، پس با دل خود گفتم:
حريف سفله اندر پاى مستى/نينديشد ز روز تنگدستى/درخت اندر بهاران برفشاند/زمستان لاجرم، بى برگ ماند.
بلي! سعدي ذكر حال ما را چند قرن پيش ميدانسته و ما بارها از كنار آن ويراژ دادهايم و رفتهايم و آخ هم نگفتهايم! انگار مجسمه بوده كه بردارندش و لام تا كام ما چيزي نگوييم. انگار آلودگي هوا بوده كه هر چه وزيده، ما گفته باشيم بوز تا جانت در بيايد! انگار اصلاً هر چي! انگار بازي فوتبال است. فوتبال؟ بلي. مگر نشنيدهايد كه در صورت سقوط راهآهن به ليگ دسته يك فوتبال، كسي پاسخگوي افت 8 ميلياردي «باشگاه بابك زنجاني» نيست؟ نتايج ضعيف راهآهن باعث شده اين تيم گزينه اول سقوط به ليگ دسته يك فوتبال باشد. اگر اين اتفاق رخ دهد، 8 ميليارد از ارزش اين باشگاه كاسته ميشود، زياني كه دودش به چشم بيتالمال ميرود، اما چه كسي مسئول اين زيان است؟
منبع : روزنامه جوان
تاریخ انتشار: ۲۵ بهمن ۱۳۹۳ - ۱۶:۵۱
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 45]