تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 24 دی 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):اندكى حقّ، بسيارى باطل را نابود مى كند، همچنان كه اندكى آتش، هيزم هاى فراوانى را م...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

کلینیک زخم تهران

کاشت ابرو طبیعی

پارتیشن شیشه ای اداری

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

تور بالی نوروز 1404

سوالات لو رفته آیین نامه اصلی

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی

تعمیر سرووموتور

تحصیل پزشکی در چین

مجله سلامت و پزشکی

تریلی چادری

خرید یوسی

ساندویچ پانل

ویزای ایتالیا

مهاجرت به استرالیا

میز کنفرانس

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1852833740




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

روایت زنانی گمگشته در داستان‌های خیالی


واضح آرشیو وب فارسی:الف: روایت زنانی گمگشته در داستان‌های خیالی

تاریخ انتشار : سه شنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۳ ساعت ۱۵:۱۸
سامان‌سرای لویزان از نگاه آنان که به زندگی در خیابان عادت ندارند و زندگی خانوادگی و در خانه بودن را تجربه کرده‌اند، مأمن و پناه است. جای گرمی در سرمای زمستان، غذای گرم، پزشک و مددکار مقیم، استفاده از لباس و وسایل بهداشتی و امکان استحمام و...؛ همگی امکاناتی است که برای زنانی که جا و مکان مشخصی نداشته‌اند، باید نعمتی محسوب شود.(در همین زمینه: سامان‌سرای لویزان؛ اولین مرکز شبانه‌روزی نگه‌داری از زنان آسیب‌دیده؛ از خدمات مشاوره و مددکاری تا حیاطی با وسایل ورزشی)به گزارش مهرخانه، اما جالب آنجاست که زنان ساکن در آن، به دلیل عادت نداشتن نسبت به زندگی این‌چنینی، سامان‌سرا را به‌مثابه زندانی برای خود دیده و هر دم در پی آزادی و رهایی در خیابان هستند. حال اگر از آن‌ها بپرسید مقصد نهایی‌شان کجاست، نمی‌دانند. نکته‌ای که لازم است ذکر شود، آن است که برای بررسی دلایل عدم تطابق برخی از این زنان با سامان‌سرا و فضای آن، باید بررسی و تحقیقات کامل و عمیقی انجام شود تا نقطه‌ضعف مرکز ازنظر آنان نیز شناخته‌شده و روی آن کار شود؛ چراکه معمولاً چنین فضاهایی باید آن‌چنان مورد استقبال افراد دارای مشکل و خصوصاً بی‌خانمان قرار گیرد، که نیازی به گشت‌های شهری برای جمع‌آوری و انتقالشان نبوده و خود برای حضور و استفاده از خدماتشان داوطلب باشند.برخورد با افراد جدید به‌مثابه ناجیدر لحظه اول حضور در بخش و میان زنان ساکن در سامان‌سرا تقریباً چند نفری در هر سالن به استقبال افراد جدید می‌آیند. در لحظه ابتدایی ورودمان به سالن، یک خانم جوان و پریشان به سمت من آمد که نامش مریم است. مانند سایر مددجویان یک پیراهن و شلوار یاسی به تن دارد. می‌پرسد: "شما برای بازدید اومدید؟ هیچ‌کس به من اهمیت نمی‌ده، دوماهه شوهر و بچه من اسیر شدن. کار من شب و روز شده گریه."یکی از مددکاران بخش به او توضیح می‌دهد که باید حُکم‌ات بیاید و به ما گفت بچه او را به بهزیستی تحویل داده‌ایم. هنوز حرف مددکار تمام نشده بود که یک‌باره خانم تنومند و قدبلندی که صدایش کمی زمخت بود، میان کلام ما آمد. نامش الهه است، داستان‌اش را از متولد آمریکابودن شروع می‌کند: "خانم من اصلاً مال اینجا نیستم. آمریکا به دنیا اومدم. بعداً تو بچگی آوردنم اینجا تو یه روستایی گذاشتن و رفتن. من می‌خوام از اینجا برم بیرون. من با بقیه فرق دارم. تو رو خدا یه کاری واسه ما بکنید. مگه نیومدید به حرف‌های ما گوش بدید؟"از صحبت خانم نهاوندی با مددکارانش متوجه می‌شوم که امروز با یکی از پرسنل دعوا کرده و او را نیز کتک زده است. مددجویان همه، به‌ویژه خانم نهاوندی را دوره کرده‌اند و مرتب از او می‌پرسند: "پس من کی می‌رم؟ کی قراره برم؟ و..." مددکار دیگری که همراه ما بود، می‌گوید: این‌ها چون در خیابان رها بوده‌اند، این مرکز را به چشم یک زندان می‌بینند. خانم نهاوندی هر روز ساعت ۱۰ تا ۱۲ به بخش می‌آید و با مددجویان صحبت می‌کند. این موضوع مربوط به امروز نیست. یک خانم جوان تازه از حمام آمده است؛ این را از کلاه حمامش می‌فهمم. به من گفت: "من ۱۵ روزه اینجام، به من گفتن ۲۱ روز بشه میرم، به نظرتون به قولشون عمل می‌کنن؟" تاریخی که او می‌گوید نشان می‌دهد جزو افراد بازپروری است؛ بازپروری۲۱ روز تا یک ماه طول می‌کشد و به‌جای متادون با داروهای اعصاب و روان انجام می‌شود. به او می‌گویم: "نگران نباش حتماً خوب بشی اجازه می‌دن که بری."همهمه‌ است و صدا به صدا نمی‌رسد. همه خانم نهاوندی را دوره کرده‌اند. اکثر مددجویان فکر می‌کنند ما بازرس هستیم؛ بنابراین سعی می‌کنند با گزارش از وضعیت خود و آنجا، شرایط رهایی خود را تسهیل کنند.به گفته مسئول مرکز، الهه یک فرد دوجنسیتی است. بخشی از جراحی‌ها را انجام داده است، اما به دلیل مصرف شیشه دچار جنون شدید است. نگهداری او در این مرکز بسیار سخت است، تمام اقدامات مرکز در خصوص بستری در بیمارستان درگرو نظر قاضی و قرار است او به بیمارستان رازی فرستاده شود.فضا مملو است از بوی سیگار. بر روی یکی از تخت‌ها، زنی دراز کشیده که کمر خود را با چادر بسته است. خانم نهاوندی می‌گوید: "این مددجو تازه زایمان کرده و دیروز از بیمارستان مرخص شده است." متحیرم، سراغ کودکش را می‌گیرم. او را به بهزیستی تحویل داده‌اند و مادرش هنوز نمی‌داند؛ فکر می‌کند به دلیل زردی در بیمارستان بستری است.خانم نهاوندی دلیل تحویل کودک به بهزیستی را بیماری اعصاب و روان مادر عنوان می‌کند و می‌گوید: در خیابان باردار شده است. دیروز زمانی که کودک او را به بهزیستی تحویل دادیم، یکی از بدترین روزهای زندگی‌ام بود. تمام تلاش‌مان را کردیم تا مادر، پس از زایمان کودک را نبیند، اما یکی از قوانین بیمارستان، رومینگ مادر و نوزاد است.با خنده‌ای که سعی می‌کرد فضا را شاد کند ادامه می‌دهد: برایش کاچی پختیم و مغزهای آجیل گرفتیم تا تقویتش کنیم، اما سخت‌ترین لحظه زمانی است که او سراغ فرزندش را بگیرد، اما بچه‌ای که می‌خواهد متکدی، خیابان‌گرد و.. شود بهتر است در بهزیستی بماند.به سالن دیگر می‌رویم؛ خانمی تقریباً ۵۰ساله به نام فوزیه پیش می‌آید که HIV مثبت است و ۶ ماهی است که در مرکز اسکان دارد. دیگر حوصله ماندن ندارد و می‌خواهد برود. خانم نهاوندی به او می‌گوید به دنبال کارهایش است، او در یک مددسرا چند مددجو را زده بوده و هیچ‌کس او را قبول نمی‌کرده است. همهمه و شلوغی، مستمر و مداوم است. مددجو در هر سنی جوان تا سالمند وجود دارد، اما تعداد سالمندان بسیار اندک است. الهه وارد سالن دوم می‌شود و با ما شروع به صحبت می‌کند. خانم نهاوندی می‌گوید: "این‌ها دوستای ما هستن و برای دیدن ما اومدن" من هم شجاع می‌شوم و می‌گویم: "ما مأمور و بازرس نیستیم"، برگه‌های خبرم را نشان می‌دهد و می‌گوید: "پس اینا چیه؟؛ اومدین به درددل ما گوش کنین دیگه." یک مددکار دیگر این‌بار ناجی من می‌شود و او را می‌برد. به پزشک داخلی می‌گویم کار شما خیلی پرخطر است و او می‌گوید: الهه آزارش کمتر از بسیاری افراد دیگر است. چندی پیش، ‌هنگام پذیرش، یکی از این مددجویان، مددکار ما را مورد ضرب و شتم قرارداد و از چندین ناحیه استخوان‌هایش را شکست.خانم نهاوندی می‌گوید برویم، به سمت در می‌آییم؛ درها را قفل کرده‌اند. در حین بازکردن قفل در، خانمی به سمت ما می‌آید و می‌گوید: "خانم نهاوندی من واسه تموم‌شدن ۲۳ روز لحظه‌شماری می‌کنم." خانم نهاوندی به او می‌گوید: "برو عاشق" و می‌خندد. در حال پایین‌آمدن از پله‌ها هستیم که او با صدای بلندتری می‌گوید: "عشق و عاشقی چها می‌کند..."خانم نهاوندی برایمان می‌گوید: همسر لیلا فوت کرده و سه فرزند بزرگ دارد. عاشق یک پسر جوانی است که او هم دوستش دارد، اما بیشتر به خاطر خودش او را می‌خواهد. لیلا دو ماه پاکی داشته و این بار سوم است که به این مرکز آمده است و باید بعد از بازپروری، به کمپ برود. تقریباً اکثر معتادین پس از گذراندن دوره بازپروری، باید برای ترک اعتیاد به کمپ بروند. شیشه، قدرت تعقل و تفکر را از زنان کارتن‌خواب گرفته استدر مصاحبه با زنان کارتن‌خواب و ساکن در سامان‌سرا، مصاحبه‌گر به جواب دقیقی نمی‌رسد. سؤالات ناکام و عقیم می‌مانند و جواب‌ها هیچ رابطه منطقی با یکدیگر پیدا نمی‌کنند. دلیل واضح و مشخص است: اکثریت این زنان سال‌هاست معتادند. ابتدا تریاک، و در مراحل بعدی شیشه. سال‌ها مصرف شیشه، عقل و هوش و حافظه‌شان را زایل کرده و مرز خیال و واقعیت از میان حرف‌هایشان مشخص نیست. از طرف دیگر سبک زندگی در خیابان و قطع ارتباط با خانواده و آشنایان، نوعی از رفتار و برخورد و حرف‌ها را می‌طلبیده که باعث شود آن‌ها بتوانند به بقای خود ادامه دهند. همه این‌ها در کنار هم، زنان کارتن‌خواب را به داستان‌گویانی تبدیل کرده است که گرچه مرز واقعیت و داستان زندگی‌شان نامشخص است و هیچ شخص سومی هم به‌منظور تأیید یا تکذیب حرف‌هایشان ظاهراً وجود خارجی ندارد، اما به‌هرحال ساعت‌ها می‌توانند برایتان از داستان‌هایشان بگویند؛ داستان‌هایی که در جهت گرفتن کمک و اعلام برائت از داشتن روابط نامشروع، اعتیاد، دزدی و... است و به این چشم، هر فرد جدید و ناآشنایی به‌مثابه ناجی برای حمایت از فرد است. حمایت چیست؟؛ آزادی از سامان‌سرا و دادن بلیطی برای برگشت به شهرشان!بعداً یکی از مددکاران مرکز برایمان می‌گوید: بارها با داستان‌هایی که در مورد خانواده‌هایشان در شهرشان تعریف کردند و اینکه می‌خواهند کنار فردی از افراد فامیل و خانواده زندگی کنند و دیگر کارتن‌خواب نخواهند بود، برایشان بلیط اتوبوس گرفتیم و فرستادیم بروند و چند هفته بعد دوباره شهرداری آنان را در خیابان پیداکرده و به سامان‌سرا آورده است!الهام یکی از همین زنان است. می‌گوید اهل گنبد است و کمی بیشتر از ۴۰ سال دارد. ۳ فرزند دارد و همسرش افغان است. چند سالی است تهران آمده و از شوهرش جداشده و فرزندانش را برادرش بزرگ کرده است. می‌گوید به‌جای مهریه، دخترانم را از شوهرم گرفته و وکالت دادم برادرم آن‌ها را بزرگ کند. حال دخترانم شوهر کرده و در همین تهران زندگی می‌کنند.الهام از دخترانش خبر ندارد. مانند پسرش که می‌گوید ۱۳ ساله است و سال‌هاست پیش پدرش بوده و از او بی‌خبر است؛ پدری که می‌گوید چند سالی است به خاطر اعتیاد و موادفروشی در زندان است. می‌گوید: "به دخترام هم کاری ندارم. نمی‌خوام دامادام سرکوفت داشتن مادر معتاد و گدا را به دخترام بزنن. برادرم شوهرشون داده." در حرف‌هایش تأکید دارد که هیچ سابقه‌ای از موادفروشی و رابطه نامشروع نداشته و ندارد. کارش به‌زعم خودش در خیابان نشستن و گرفتن دوستانه و مجانی مواد از دیگران و بگووبخند بوده است. از زندگی‌اش راضی بوده و می‌خواهد هر چه زودتر از سامان‌سرا برود. می‌گوید: "تو خیابون همش منو می‌گیرن و به بقیه کاری ندارن. چرا من؟! فقط من تو خیابونم؟ می‌خوام برم گنبد و پیش برادرم زندگی کنم. من نه دزدی کردم، نه ناموس‌فروشی و نه خانوم رئیس بودم. یک بلیط برای گنبد می‌خوام و آزادی!"حرف‌های الهام کلاف سردرگمی است که با دیدن پرونده‌اش و صحبت با مددکاری که او را می‌شناسد، کمی و فقط کمی باز می‌شود. مددکارش می‌گوید: الهام سابقه ۱۰ بار گرفتن در خیابان و آمدن به سامان‌سرا را دارد. به دلیل نداشتن اوراق هویتی، هیچ‌کدام از حرف‌هایش را نمی‌توانیم به‌صورت قطعی قبول کنیم و در هر بار هم عوض می‌شود. قبلاً گفته ۲۰ سالی است ساکن تهران است و همواره خیابان‌خواب بوده و معتاد است. در مورد زندگی خانوادگی‌اش حرف‌ها پراکنده و نامشخص است و مددکاران هم به نتیجه مشخصی نرسیده‌اند.سامان‌سرا قصه زندگی زنان کارتن‌خواب را عوض می‌کند؟ به گزارش مهرخانه، تأسیس و ایجاد مراکزی همچون سامان‌سرا و البته دیگر مراکز حمایت از زنان و دختران بی‌سرپرست و بدسرپرست و کارتن‌خواب و معتاد و... همگی در راستای کاهش حضور این زنان در خیابان، بازگرداندن آن‌ها به خانواده، پیشگیری از آسیب‌های اجتماعی برای این زنان و دیگران است.هزینه‌های مالی و زمانی و انسانی صرف‌شده اگر تنها در راستای جمع‌آوری آن‌ها باشد و رویکرد اصلاحی نداشته باشد، مراکز این‌چنینی را وارد چرخه‌ای بی‌پایان از ارایه خدمات به این زنان می‌کند؛ بدون آن‌که تغییری پایدار در زندگی آن‌ها یا چهره شهر ایجاد شود، اما درصورتی‌که رویکرد، رویکرد اصلاحی و جایگزین‌کردن زندگی در خیابان با زندگی سالم در میان خانواده باشد، در آن حالت می‌توان کارکرد مثبت و موفقی را برای این مراکز متصور بود؛ کاری که بسیار سخت، پرمسئولیت، پرخطر و زمان‌بر است، اما نتیجه آن کاهش بسیاری از آسیب‌های اجتماعی و رهایی از دور باطلی است که می‌تواند گریبان مراکز حمایتی را بگیرد. نکته‌ای که در این میان راهگشا خواهد بود، بحث توانمندسازی این زنان و ایجاد مراکزی نه صرفاً جهت نگه‌داری، بلکه به‌صورت شبه‌خانواده است؛ چراکه معمولاً این زنان ارتباطشان تا حدود زیادی با خانواده‌ها قطع ‌شده و به دلیل نداشتن اوراق هویتی، حتی پیداکردن خانواده‌هایشان مشکل است. همچنین توانمندسازی می‌تواند هم بار مالی‌شان را کاهش دهد و هم به رشد شخصیت و استقلال فکری آن‌ها کمکی کند؛ البته که اگر اعتیاد به مواد مخدر صنعتی همه توان ذهنی و عقلی آنان را زایل نکرده باشد.مسئله دیگر در این میان، اهمیت تلاش در راستای پیشگیری از افزایش زنان معتاد و خیابان‌خواب است؛ کاری که نیازمند تقویت اقتصاد و فرهنگ خانواده‌ها در کنار هم است. با توجه به بار مالی و هزینه‌های مختلف و سنگین بازپروری و نگه‌داری از این زنان و در پایان هم عدم اطمینان از بازگشت آنان به خانواده، امروزه بیش از هر وقت دیگری اهمیت بحث پیشگیری از آسیب‌های اجتماعی بر همگان مشخص‌ شده است.







این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: الف]
[مشاهده در: www.alef.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 76]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


اجتماع و خانواده

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن