واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نوشتاری بر جشنواره سیوسوم فیلم فجر
هیاهو برای هیچ
یک روز دیگر هم از جشنواره که نه؛ دورههمی فیلم فجر گذشت. چند روزی به پایان دورههمیمان مانده، شاید هنوز هم فرصت برای دیدن یک فیلم خوب مانده باشد. بالاخره انسان به امید زنده است و امید را نباید از او ستاند.
خبرگزاری فارس؛ گروه سینما: صف شلوغتر از همیشه است؛ همه یا سینمایی هستند و یا اهالی رسانههای سینمایی. بازار خوش و بش و احوال پرسی گرم است و فرصتی دست داده تا دیدارها تازه شود. صف شلوغ و پر سرو صدا کندتر از همیشه حرکت میکند و بیست دقیقهای طول میکشد تا وارد سالن اصلی شویم. به هر زحمت و ضرب و زوری که شده یک جای نسبتا خوب پیدا میشود تا از زاویهای مناسب فیلم را بتوان دید. فیلم به نیمههایش رسیده و اما هنوز فیلم آغاز نشده است! آرام آرام حس رخوت و خمودی و به جان رخنه میکند و امکان نشستن را سخت. اما شاید هنوز امیدی باشد. هنوز برای خارج از سالن شدن به نتیجهای قطعی نرسیدهام. زمان میگذرد و اندکی شخصیتها پا میگیرند و کارگردان فضای ذهنیاش را با بازیها و ژانگولرهای سینمایی به زور به ذهن وارد میکند. هر پلانی که میگذرد و هر سکانسی که سپری میشود، از عمق جان آرزو میکنی که ای کاش که آخرینش باشد این! اما قرار نیست تمام شود؛ مگر یک فیلم قرار است چند پایان داشته باشد؟ ده نتیجه گیری از یک موضوع؟ خوب حتما قصهای نبوده که پایانی هم بتوان برایش متصور شد. تیتراژ که بالا میآید کم مانده از خوشحالی اشک شوق در چشمها جاری شود و گونهها را خیس کنند. باورش برایم دشوار است اما فیلم بالاخره تمام شده است. فیلم که تمام میشود بلافاصله اعلام میکنند که نشست بررسی فیلم تا لحظاتی دیگر با حضور عوامل فیلم برگزار خواهد شد. از سالن که خارج میشوم گوشها را تیز میکنم تا نظرات دیگرانی که از قضا اهالی رسانه هم هستند را بشنوم. همه گفتهها به «دوست داشتم» و «دوست نداشتهام» و «فلان چیز درنیامده بود» خلاصه میشود. از شنیدن یک تحلیل درست و درمان هم ناامید میشوم. حس کنجکاوی به سالن نشست میکشاندم و میخواهم اعتماد به نفس کاذب کارگردان را از نزدیک ببینم. نشست آغاز میشود و پس از خندهپراکنیها و فروتنیهای کلیشهای و تعارفهای کشنده، نوبت به پرسش و پاسخ میرسد. کارگردان به این دولت و آن دولت تکه میاندازد و میگوید چند سال فیلم نساخته و الان میتواند تنفس کند و چه و چه. خبرنگاران هم خندههای هیستیریک میزنند و وضعیت به همین منوال ادامه پیدا میکند. ظاهرا خبرنگاران جناح موافق با آقای کارگردان نمیتوانند به سوالشان رنگ و بویی از انتقاد دهند و ترجیح میدهند خنثی باشند. جناح مخالف هم به هر دری میزند تا حرفشان را به کرسی بنشاند و کارگردان نام رسانه را که در برگه سوال میبیند لبخندی از سر تحقیر میزند و ... میتینگ فیلم که تمام شد جماعت سیاستزده آرام آرام سالن را ترک میکنند تا نوبت فیلم بعدی برسد. نشست زودتر از حد تصور تمام شد. سوالات بیشماری در ذهن داشتم تا از کارگردان اجتماعیسازمان بپرسم. میخواستم سوال کنم که چرا فیلمهای اجتماعی سینمای ایران فقط در حوالی ونک و بالاتر از آن دور میزنند؟ چرا اجتماع از منظر کارگردانان ما همان ونک بالاست و دوربینشان فقط در یک بخش شهر میچرخد؟ یا شاید این سوال که چرا تلقی کارگردان ما از جنوب شهر تهران با صدای تلق و تولوق قطار تصویر میشود؟ یا شاید هم میخواستم دوستانه به او بگوییم به خدا دیگر وقتی یک ماشیم مدل بالا وارد جنوب شهر میشود کسی دوروبر آن جمع نمیشود! اما نشست تمام شده و فرصتم را از دست دادهام. لابی برج شلوغ است و ظاهرا قرار است عوامل فیلم بیایند و روی فرش قرمز جشنواره قدم بزنند. انگار از برگزار کردن جشنواره همین قدم گذاشتن روی فرش قرمز را بلد شدهایم. از سینما گر بودن و بازیگر بودن همینش را بلد شدهایم که بیایم و جولان بدهیم و مدام عکس بیاندازیم و عکس بیاندازیم و عکس بیاندازیم تا خودمان را ارایه دهیم نه فیلممان را. در میانه شلوغیهای آزاد دهنده لابی برج میلاد، چشم میچرخانم و یکی از دوستان قدیمی را مییابیم. به سراغش میروم و بعد از یک احوال پرسی حسابی مینشینیم و با هم از جشنواره میگوییم و مدام از فیلمها غر میزنیم. با خود فکر میکنم جشنواره ما که جشنواره نیست. سال نوی سینمایی هم نیست یا حداقل خدا کند این ضایعه سال نو سینمایی نباشد. شاید بهترین اتفاق جشنواره همین فرصت دیالوگ با یک دوست قدیمی و خوردن یک چای گرم در جشنوارهای سرد باشد. بعد از دیدار با این دوست صمیمی بود که یک روز دیگر هم از جشنواره که نه؛ دوره همی فیلم فجر تمام میشود. چند روزی به پایان دورههمیمان مانده، شاید هنوز هم فرصت برای دیدن یک فیلم خوب مانده باشد. بالاخره انسان به امید زنده است و امید را نباید از او ستاند. یادداشت از حسین سلیمی انتهای پیام/
93/11/18 - 08:00
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 44]