تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 9 دی 1403    احادیث و روایات:  امام سجاد (ع):هر كس در هيچ كارى به مردم اميد نبندد و همه كارهاى خود را به خداى عزوجل واگذارد، خداو...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1846693067




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

گفتگو با امين زندگاني به بهانه «همه‌چيز آنجاست»


واضح آرشیو وب فارسی:برترین ها:
گفتگو با امين زندگاني به بهانه «همه‌چيز آنجاست»




امين زندگاني اين روزها همچنان درگير سريال «همه‌چيز آنجاست» است.





سلامت ایران - الميرا حصارکي: امين زندگاني اين روزها همچنان درگير سريال «همه‌چيز آنجاست» است. سريالي که فيلمبرداري‌اش هنوز تمام نشده است و تا نيمه‌هاي بهمن‌ماه طول مي‌کشد. او اين‌بار هم نقش يک آدم آرام را بازي کرده است. حالا به واسطه فيزيک چهره و صورتش است يا اينکه اين آرامش در زندگي واقعي‌اش هم حضور دارد، از اين دست نقش‌ها زياد بازي کرده است. آنطور که خودش مي‌گويد يکي از مهم‌ترين دغدغه‌هايش در زندگي معمولي رسيدن به آرامش و آسايش است و تمام تلاشش هم در همين است



همه دوست دارند يک نفر ديگر باشند



 اما گاهي اوقات اتفاقات غير‌منتظره آدم را غافلگير مي‌کند و او هم از اين قاعده مستثني نيست. گپ کوتاهي با امين زندگاني زديم و از همين آرامش او پرسيديم. از حياط و لوکيشن سريال که هر کسي را ياد خانه‌هاي قديمي مي‌اندازد پرسيديم و در همين پرسش‌ها بود که متوجه شديم چقدر دوست داشته که 7 يا 8 دهه پيش به دنيا مي‌آمد و همان موقع زندگي مي‌کرد.

تا به اين جاي کار بازخورد‌ها چطور بوده؟

خدا را شکر بعد از قسمت 3 و 4 مخاطب ارتباط خوبي توانست برقرار کند. هم در برخوردهاي مثبت و هم بازخوردهايي که به ما رسيده است، متوجه شديم مردم هم سريال را دنبال مي‌کنند و هم داستانش براي آنها جذاب است. به‌نظر مي‌رسد اين سريال توانسته مردم را از سريال‌هاي ماهواره‌اي جدا کند.

شما در زندگي واقعي‌تان هم همين‌طور آرام هستيد؟

آرامش را دوست دارم، اما اينقدر نمي‌توانم آرام و خونسرد باشم. تصويري که ما از خودمان در ذهنمان داريم، آن چيزي نيست که اطرافيانمان از ما دارند. بايد اين سوال را از نزديکان و اطرافيانم بپرسيد؛ دوستان، همکاران و کساني که در زندگي شخصي با من در ارتباط هستند. اما يکي از مهم‌ترين دغدغه‌هاي زندگي من حفظ آرامش در محيط کار و خانوادگي‌ام است. از کسي خيلي سخت دلخور مي‌شوم که اصرار داشته باشد آرامشم را به هم بريزد. آن موقع به‌هيچ عنوان آدم‌ آرامي نيستم.

در اين چند وقت توانسته ايد به آرامشي که دنبالش بوديد، برسيد؟

با‌توجه به‌نوع زندگي‌اي که اين روزها بر اجتماع ما حاکم است، تلاشم را انجام داده‌ام. شايد توانسته باشم يک آرامش نسبي را براي خودم فراهم کنم، اما گاهي اوقات اين آرامش بر‌هم مي‌خورد و مسائلي ايجاد مي‌شود که همه چيز را تحت‌الشعاع قرار مي‌دهد. يک فرد نقش خيلي کوچکي در بر هم زدن اين آرامش دارد، جامعه، اتفاقات و افراد پيرامون هم مي‌توانند به اين قضيه کمک کنند و اين آرامش را از بين ببرند.

مهدي يک مرد آرام است که زندگي معمولي‌اي دارد، اما ناگهان همه چيز به هم مي‌ريزد، چقدر از اين آدم‌هاي معمولي را اطرافتان ديده‌ايد؟

خيلي زياد، فکر مي‌کنم دليل استقبال زيادي که از اين سريال شده است، همين واقعي بودن شخصيت و قصه است، حتي شخصيت‌هاي کناري که کنار داستان رشد مي‌کنند و به جذاب‌تر شدن قصه کمک مي‌کنند هم واقعي هستند. هر يک ما به ازاي خودشان را دارند. من هم جزو همين جامعه هستم و از اين آدم‌ها دور نيستم. چه شخصيت مهدي و چه ساير شخصيت‌ها همه براي من به‌عنوان کسي که درگير کار هستم، قابل لمس است. حالا اينکه مخاطب چقدر مي‌تواند اين حس را داشته باشد را نمي‌دانم. هر‌چند در برخورد با مردم احساس مي‌کنم نمونه‌هاي ما به ازايي که در اين سريال حضور دارند را از نزديک مي‌بينند يا زندگي با آنها را تجربه کرده اند.

حضور يک همسر فداکار مانند نقشي که الهام حميدي بازي مي‌کند، در زندگي واقعي چقدر لازم است؟

در زندگي واقعي همراه بودن همان حلقه گمشده بين ارتباط آدم‌هاست. فقط هم نبايد زن و شوهر با هم همراه باشند تا زندگي خوبي داشته باشند. يک دختر اگر با پدر و مادرش همراه باشد، مي‌تواند خيلي محيط خوبي را فراهم کند. اگر هارموني خوبي وجود نداشته باشد و همراه خوبي براي پدر و مادرش نباشد، زندگي به جهنم تبديل مي‌شود. يک شريک و يک دوست لازم است.

 همه آدم‌ها در سطح جامعه از راننده تاکسي گرفته تا عابران پياده که کنار هم راه مي‌روند، اگر همراه همديگر باشند جامعه از هرج‌و‌مرج و نامنظمي دور مي‌شود و اگر اين‌طور نباشد، درست عکس اين قضيه اتفاق مي‌افتد. قوانين به‌وجود آمده‌اند تا آدم‌ها کنار همديگر و همراه هم باشند. برخي قوانين نوشته‌شده در هر کشوري وجود دارد که بايد رعايت شود؛ از قوانين قضايي گرفته تا قوانين رانندگي. حتي قوانين نا‌نوشته‌اي هم وجود دارد که به بخش مسئوليت‌پذير هر فرد باز‌مي‌گردد. اگر من به عنوان يک بازيگر، نقش اجتماعي‌اي که دارم را از همان ابتداي صبح که چشمانم را باز مي‌کنم، رعايت کنم همه چيز درست مي‌شود.

اول به‌عنوان يک بنده خدا، بعد به‌عنوان يک همسر، بعد از آن به‌عنوان فرزند، پدر، همشهري يا شهروند و ... اگر تمايل به همراهي و همکاري را در خودم تقويت کنم، به‌طور قطع به سمت خوبي حرکت مي‌کنيم. شايد نبايد اين‌طور گفت که گذشته چراغ راه آينده است. در گذشته فرهنگ متفاوتي وجود داشت، هر خانه اتاق خواب‌هاي زيادي داشت و يک پذيرايي. هر‌کسي اتاق و محيط خودش را داشت و مهمان‌ها در سالن پذيرايي مي‌نشستند. همه با هم زندگي و سال‌ها خاطرات خوشي را براي هم ايجاد مي‌کردند. در گذشته عيد‌هاي نوروز همه پر بود از عکس‌هاي يادگاري شلوغ، اما حالا مي‌بينيم که افراد از تعداد انگشتان يک دست تجاوز نمي‌کند. در بسياري موارد آدم‌ها به زوج رسيده‌اند و تعدادي هم به فرديت. همين نکته باعث شده تصميم بگيريم نقش ديگري را بازي کنيم. در جامعه ما همه دوست دارند بازيگر شوند و فکر مي‌کنند اتفاق عجيبي افتاده است. همه دوست دارند يک نفر ديگر باشند.


همه دوست دارند يک نفر ديگر باشند



دوست دارند همسرشان رفتار و اخلاق متفاوتي را داشت. پدر و مادرشان ويژگي‌ها و امکانات ديگري را داشت، اما هيچ‌کس دوست ندارد خود واقعي‌اش را قبول کند و بپذيرد و همين عدم همراهي را به‌دنبال دارد. اين‌طور مي‌شود که در حال ورود به جامعه‌اي هستيم که مشکلات اقتصادي بخش عمده‌اي از آن است، اما آدم‌ها با هم غريبه شده‌اند. جمع‌هاي خانوادگي خيلي شکل نمي‌گيرد و مسائل فردي آدم‌ها هر روز بيشتر از قبل مي‌شود و در نهايت باعث مي‌شود آدم‌ها احساس تنهايي بيشتري داشته باشند.

وقتي قصه اوليه سريال را خوانديد و لوکيشن‌هاي سريال را ديديد، چقدر براي خاطرات خوش کودکي‌تان دلتنگ شديد؟

بارها و بارها اين اتفاق براي من افتاده است. نه به واسطه اين سريال، سريال‌هاي زيادي اين خاطرات را براي من پر‌رنگ کرده‌اند. به‌خاطر مي‌آورم اولين باري که بغض کردم و حسرت خوردم که چرا من 60، 70 يا 80 سال پيش زندگي نمي‌کردم، 14 ساله بودم و تصادفا سر از لوکيشن «هزار دستان» در‌آوردم. وقتي دکور آن سال‌ها را ديدم و با خيابان لاله‌زار آن موقع آشنا شدم غصه خوردم. احساس مي‌کردم که من متعلق به آن دوران هستم، آن موقع را با همان روابطي که بين مردم وجود داشت را دوست داشتم.

به ارتباطات عميقي که آن زمان وجود داشت غبطه مي‌خوردم. هميشه دنبال اين بودم که نقشي در سريالي بازي کنم که در همان دوران مي‌گذرد. به‌همين دليل بازي در سريال «مردي با خاطراتي براي تمام فصول» را قبول کردم. احساس مي‌کردم ما چقدر زندگي اجتماعي زيبايي داشتيم و چقدر اين تهاجم فرهنگي، منم، منم کردن‌ها و اعتماد به نفس‌هاي کاذب در دوره حال بيشتر شده است. اين سريال تمام ويژگي‌هاي خوب دوران خوش را دارد. ما چه ساختمان‌هايي را از دست داديم و به جاي آنها برج‌هاي چند طبقه ساختيم. با اين اتفاق معماري روابط انساني هم از دستمان رفت و حالا به کجا رسيده‌ايم. زندگي ما به جايي رسيده است که وقتي به پاگرد آپارتماني مي‌رسيم هيچ حسي نداريم. تابوتي که اسمش خانه است و به مکاني براي خواب تبديل شده است. اينقدر که آدم‌ها در جامعه امروزي مشغول هستند و خانه مکاني براي خواب و جايي براي خوردن شام شده است. همان‌طور که خانه‌هاي بزرگمان به آپارتمان‌هاي کوچک و معماري روابطمان هم به رابطه‌هاي سرد و تنهايي تبديل شده است.

به‌جايي مي‌رسيم که افق ديد کوتاهي پيدا کرده‌ايم و در نتيجه گذشته برايمان اهميت چنداني ندارد. ما در ارتباط با گذشته آگاهي داريم و مي‌دانيم چه ارزش‌هايي داريم. مي‌دانيم که پدر و مادر‌هايمان تکرار نمي‌شوند. مي‌دانيم که روابط خانوادگي‌مان که دچار خصومت شده است ديگر جبران‌پذير نيست. مي‌توانيم گذشت کنيم، اما اميد واهي‌اي که به آينده داريم از آنها مي‌گذريم.







تاریخ انتشار: ۱۱ بهمن ۱۳۹۳ - ۱۴:۳۰





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: برترین ها]
[مشاهده در: www.bartarinha.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 92]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


سینما و تلویزیون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن