محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1842924017
داستان برگزیده «جایزه داستان دفاع مقدس» به زبان انگلیسی ترجمه شد
واضح آرشیو وب فارسی:فارس:
داستان برگزیده «جایزه داستان دفاع مقدس» به زبان انگلیسی ترجمه شد
داستان «سایبانی از نخل خرمای وحشی» برگزیده نخستین «جایزه داستان دفاع مقدس» به زبان انگلیسی ترجمه شد.
به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس، محمدحسین ابوحمزه یکی از نویسندگان پیشکسوت ادبیات انقلاب اسلامی و دفاع مقدس خبر از ترجمه داستان «سایبانی از نخل خرمای وحشی» داده است. وی درباره این داستان میگوید: «سایبانی از نخل خرمای وحشی»، یکی از داستانهای دفاع مقدس بوده که درباره جوانان دور افتادهترین نقطه ایران یعنی سیستان و بلوچستان نوشته شده است. به گفته وی، جوانان در دعوای قدیمی، باعث دوستی، آشتی و آشنایی ملتها با هم میشدند، یعنی به نوعی از دل جنگ، دوستی و محبت بیرون میآید که با فضای امروز تقریباً نزدیکی دارد و چون ما هیچ وقت با ملتها مشکلی نداشتیم، باعث میشود که این اتفاق یعنی دوستی بین ملتها برقرار شود. ابوحمزه ادامه میدهد: این داستان برگزیده نخستین «جایزه داستان دفاع مقدس» بوده که در کتاب «گرگها میآیند» به چاپ رسیده است؛ که اکنون این داستان را به زبان انگلیسی ترجمه و به جوانان اروپا و آمریکای شمالی هدیه کردهایم، آن هم پیرو صحبت مقام معظم رهبری و نامهای که ایشان برای جوانان اروپا و آمریکای شمالی ارسال کردند. در ذیل داستان «سایبانی از نخل خرمای وحشی» را میخوانید: خورشید وسط آسمان بود. گرما بیداد میکرد. شاخههای درخت کُناری که روی قهوهخانه گِلی با سقف هلالی انداخته بود، هر چند وقت یک بار تکان میخورد. شنهای روانِ کویر تا پشت دیوارهای قهوهخانه که اولین بنای خشت و گلی آبادی بود، هجوم آورده بودند. کویر مانند کرکسی بود که بالای سر طعمه خود پرواز میکند، تا بعد از بسته شدن چشمهای طعمه به آن حمله کند؛ منتظر خشک شدن تنها قنات آبادی «توردان» بود تا مانند دیگر آبادیها، آنجا را هم زیر شنهای داغ و روان خود فرو ببرد. معلوم نبود در دل بیابان طی سالهای گذشته چند آبادی زیر خروارها شن فرو رفته بودند.
هجوم ماسهها در بادهای کویری، زندگی روستاییانِ توردان را همچون کویر کرده بود. تنها رنگ زندهای که توجه هر تازه واردی را به خود جلب میکرد، خطی به رنگ قرمز بود با که با گذشت سالها زرشکی مینمود.
روی دیوار قهوهخانه نوشته بود، «توردان،ددت سال 1347»
زیر سایهبان جلوی قهوهخانه که با حصیرِ بافته شده از نخل خرمای وحشی پوشیده شده بود، روی تخت بزرگ چوبی ده پانزده نفر از کشاورزان توردان نشسته بودند و بر سر تقسیم آب با هم جدال میکردند. جنگِ قدیمی که سالها بین آنها رواج داشت و همیشه هم بینتیجه بود.
کنار قهوهخانه، بزی را با چادر شب به درخت کَهور جوانی بسته بودند که در حال خشک شدن بود. بز گهگاه تلاش میکرد خودش را به جعبهای که در آن دانه خشک شده انار ریخته شده بود، برساند. هر بار که به طرف جعبه هجوم میآورد، درخت تکان شدیدی میخورد و بز مأیوسانه به جعبه نگاه میکرد.
پیربخش که بیشتر از همه در خشکسالی ضرر دیده بود، با سرسختی همراه با تهدید، سهم آب بیشتری میخواست. اگر به مقدار زمین سهم آب به او میدادند، برای دیگران آب باقی نمیماند. همه جمع شده بودند که این مشکل را حل کنند.
پیربخش با گوشه دستمال ابریشمی، عرق زیر گلویش را پاک کرد. هیکل سنگینش را تکان داد و گفت: پنجاه و پنج ساله که این قانون برقرار بوده. هر که زمین بیشتر داره، سهم آب بیشتری میبره. زمینهای من هم میدانید تا زیر تفتان رسیده. من که ضامن زمین شما نیستم. باید بهار فکر اینجا را میکردید. نمیتانید ول کنید.
یارمحمد رو به پیربخش گفت: چی شده پیروک خیال میکنی جای « بارک زائی » نشستی که زور میگی. مگه ما برای زمینمان جان نکندیم که حالا ول کنیم تا بسوزه. کی جواب زن و بچههای ما را میده، تو؟ امروز عیسی آمد، همه چیز را مشخص مینویسیم تمام بشه.
زوزه باد از دورترها به گوش میرسید. گهگاه تنورهی آن، ستونی از ماسه را به هوا میپراکند و کاروان شترهای پیشرو را پیدا و پنهان میکرد.
پیربخش کمی جابهجا شد؛ پیراهن بلندش را از زیرش بیرون کشید و سرشانههایش را درست کرد. نیم نگاهی به یارمحمد کرد و گفت: ما فکر میکردیم فقط با «نوکجوبیها» دعوای آب داریم. صدتا «نوکجوبی» جلوی ما زهره میترکانند، حالا توردانیها واسه ما شاخ شدن.
بعد رو کرد به بقیه و ادامه داد: بابا ما هم مال این خراب شده هستیم؛ از پشت کوه قاف که نیامدهایم، این طور ما را دوره کردید. من نه چیزی مینویسم، نه نوشته شما را قبول دارم. آدم میزارم سهم آب برام به زمین ببره، ببینم کی حرف داره؟
رستمعلی که کنار پیربخش نشسته بود، دستش را برای آرام کردن پیربخش بالا آورد و همان طور که به او اشاره میکرد، گفت: پیروک تند نرو. اون روزها که با آدم و ژاندارمرغیهای شاه آب میگرفتی. چهار سال گذشته، هنوز خوابی؟ درسته این قانون از قدیم بود. اون وقتها آب زیاد بود. حالا وضع عوض شده، آب کم شده، تازه تقصیر ما نیست که زمینهای بالا دست توردان «دزد آبه» اوناهاش آبادی «کارواندر» تا توی خار خونههاشون هم آب میگیرن. قسمت ما اینه. باید با هم بسازیم، یا یه فکر دیگر بکنیم. ما که دشمن تو نیستیم پیروک؛ کوتاه بیا. یارمحمد گفت: چه فکری رستمعلی؟ اگه همه به سهم آب خودشون رضا باشن، که مشکل نداریم. بعضیها بیشتر از حق خودشون آب میخوان این بساط درست میشه.
و دستش را طوری حرکت داد که همه فهمیدن منظور او پیربخش است و از چشم پیربخش هم دور نماند.
سرش را جلوتر برد، چشمهایش را کوچکتر کرد. به یارمحمد گفت: چار تا برگ سمسور که اصلاً آب نمیخواد، گوساله بنداز توش حیوان چیزی بخوره. اصلاً همش بها کن پولش بگیر، خیال میکنم گوشواره گرفتم واسه نور ملکم.
و چشم در چشم دیگران ادامه داد:
- حالا تو آبادی شده واسه ما سردار. تا دیروز تو سیاه چادر «دهلک» میخوردن، حالا برا ما تکلیف روشن میکنند. ادای یار محمد را در آورد که: عیسی بیاد بنویسه! اخگر سینی چای را روی تخت گذاشت، برای این که جلوی سر و صدا را بگیرد، گفت: کار خوب «لاشاریها» کردن، خیش و گاو آهن ول کردن همه شدن «جولاهک» این همه هم دردسر ندارن. کلاته رزاق زاده یادتون هست؟ شما که از رزاقزاده بالاتر نیستین. با اون دم و دستگاه و چاه آب کار از پیش نبرد، اون جا شد کویر. حالا شما تو سر هم بزنین، دوباره چوب و چوب کشی کنید؛ برا یه سنگ آب و گل! میرجان در جواب اخگر گفت: ما غیر از زمین دیگه چیزی نداریم. از بچگی کُنار و کَهور و اَرزن کاشتیم، حالا ول کنیم بریم کجا؟ همه که مثل تو یه لا قبا نیستند. از کهنوج کوبیدی آمدی اینجا شدی قهوهچی، فردا هم شاید بری جاسک سر جهاز بشی جاشو. ما این جا ریشه داریم. باید بمانیم. مشکل ما چند نفر هستند. زیر حرفشون نزنند. درست میشه. ما که با کسی دشمنی نداریم، این که هست، پیروک هم از خود ماست، غریبه که نیست. علییار که با دوچرخه کنار تخت ایستاده بود، گفت: کار ما از حرف و قول گذشته. امروز عیسی آمد، همه چیز نوشته کاری میکنیم هر کس رو سیاه خودش آب میگیره، پیروک تو هم این قدر بدخلقی نکن. خواستی سهم آب من مال تو. دیگه خسته شدیم از این جدالها. بزار تمامش کنیم. صدای تاپ تاپ موتورهای روسی از دورترها میآمد.
یارعلی از راه رسید. با صدای بلند سلام کرد. دامن پیراهن بلندش را در دست گرفت و از تخت بالا رفت، با همه دست داد و گوشه نشست.
از روزی که عبدالعلی تنها پسرش به جنگ رفته بود، دل و دماغی نداشت؛ مخصوصاً این جر و بحثها.
شنیده بود که عیسی به قهوهخانه میآید. او هم آمده بود تا نامهای را که از طرف پسرش آمده، عیسی برایش بخواند. از اول بهار که عبدالعلی رفته بود، از او خبری نداشتند و حالا تابستان که به نیمه رسیده، نامهای فرستاده بود.
صدای موتوری که نزدیک شده بود، خاموش شد. عیسی از موتور پیاده شد. خورجین را برداشت و در حالی که دستمال بزرگی را که سر و گردن خود بسته بود، باز میکرد و غبار آن را تکان میداد، به طرف تخت رفت. وسایلش را کنار تخت گذاشت و بالای تخت در جایی که برایش باز کردند، نشست.
اخگر یک استکان چای به دستش داد. شعبان و رستم علی هنوز با هم جر و بحث میکردند. با آمدن عیسی سر و صدا بیشتر شد. یارعلی که کمی عجله داشت، وقتی دید همه مشغول صحبت هستند، خودش را کنار عیسی رساند.
پاکتنامه را به دست عیسی داد و گفت: عیسی جان خسته نباشی. میدانم کار داری. عبدالعلی برام کاغذ فرستاده، زحمت میکشی برام بخوانی؟ خدا عوضت بده.
عیسی آخرین جرعه چای را سر کشید. به احترام یارعلی، چند برگ کاغذ را که یکی از آنها به دستش داده بود، روی زمین گذاشت. وقتی خواست از روی کاغذها دستش را بردارد، باد در میان آنها پیچید. یارعلی قندان را روی کاغذها گذاشت.
عیسی پاکت نامه عبدالعلی را باز کرد. در جای خود جابهجا شد. یک بار نامه را مرور کرد و شروع به خواندن کرد. همهمه باعث شد، عیسی صدایش را بلندتر کند. توجه همه به او جلب شد که میخواند «راستی چند نفر از بچههای نو کجوب هم با ما اعزام شدهاند و این جا با هم هستیم.»
شنیدن نام نو کجوب هر توردانی را حساس میکرد. آنها سالها بود که با هم کشمکش داشتند و این عصبیت و کینه سالها بود که از پدرانشان به ارث مانده بود. عیسی بلندتر خواند: «آن روزها ما را از خاش به اهواز آوردند. چند روز در اهواز بودیم. بعد ما را به خط مقدم آوردند برای پدافند. این جا که ما هستیم «تنگه دلیجان» است. در اطراف تپههای میش داغ. این جا هم مثل توردان خودمان همش کویر است. مثل آن جا گرم. این جا هم مشکل کم آبی دارد. یعنی اصلاً آب ندارد و با تانکر برای ما آب میآورند. خوبیش این است که ما به کویر عادت داریم.
چند روز پیش عراقیها تانکر آب ما زدند و روزها بود که آب نداشتیم. مجبور شدیم همه قمقمهها را جمع کنیم و آب آنها را یکی کنیم. چهار تا قمقمه پر آب جمع شد. فرمانده، آنها را کنار سنگر آویزان کرد تا همه از آن استفاده کنند. بعد از چند روز بالاخره با موتور برای ما آب آوردند. تا آن روز همه طاقت آوردند و قمقمهها دست نخورده ماند. تشنه باشی، آب باشد نخوری، خیلی سخت است.»
جز صدای عیسی که نامه عبدالعلی را میخواند، از کسی صدایی به گوش نمیرسید. باد لبههای حصیری را که جلوی قهوهخانه آویخته بود، به شدت تکان میداد و صدای شلاق مانند آن با صدای عیسی که پایاننامه را میخواند، در هم شده بود. پیربخش سرش پایین بود و با رشته نخ گلیم که از میان تار و پود آن بیرون زده بود، بازی میکرد. از خشم و غضب صورت آفتاب سوخته او کاسته شده بود.به آب و زلالی آن فکر کرد که همیشه از قدیم برای به دست آوردنش سختی کشیده بودند. اما این اولین بار بود که باعث نزدیکی بچههای آنان و بچههای روستای نوکجوب شده بود. صدای زنگ شتران کاروان نزدیک و نزدیکتر میشد.
نامه به پایان رسید. عیسی نشانی پشت پاکت را هم برای یارعلی خواند. گفت: خواستی میتانی کاغذ هم براش بفرستی. البته باید خودم برات بنویسم. اینجا بمان، همین امروز بنویسم. ما که نمیتانیم کاری بکنیم، این از دست ما ساخته است. کاغذ نامه را که حاشیهای از گل و بته داشت، به داخل پاکت گذاشت و گفت: خدا خودش یارشان باشد.
و همه آمین گفتند.
جمعیت هر یک به زبانی به یارعلی امیدواری دادند. پیربخش یک دستش را ستون به تخت کرده بود، هیکل سنگینش را بلند کرد و به راه افتاد. گیوههایش را از روی رف برداشت و جلوی پاهایش انداخت. با انگشت پا گیوهها را جلوی پایش صاف کرد. وقتی که پیربخش از روی تخت پایین میرفت، عیسی گفت: پیروک کجا میری، نمیخواهی تکلیف آب روشن کنیم این دفعه دیگه بمان تمامش کنیم.
پیربخش پا سست کرد و به عقب برگشت. عیسی گفت: سواد هم کار دست ما داده، والّا ما هم برای خودمان کار داریم. ما مأمور دولتیم. مثلاً آمدیم نامههای شما را برسانیم و با عجله قندان را از روی کاغذها برداشت و آنها را دسته کرد.
چشمها با تعجب به پیربخش نگاه میکردند. اخگر خم شد و استکان خالی را از جلوی عیسی برداشت و آرام گفت: نه بابا، ایی میخواد کار خودش را بکنه. حرف، حرف خودشه! زوره!
پیربخش بی آن که به عیسی نگاه کند، دستش را بالا آورد و گفت: نامه یارعلی بنویس واجبتر کار ماست. ما بیخودی برای خودمون دردسر دست کردیم؛ خیر سرمون. کم مانده تو سر و کله هم بزنیم. سهم آب ما هر چه نوشتی، ما قبول داروم. سهم ندادی، ندادی. اصلاً خودت، یارعلی نمیدانم هر که خواست وکیل ما. حرف شما حرف ما.
و به راه افتاد. باد در پیراهن بلند و شلوار گشاد او پیچیده بود.
نجواها با دور شدن پیربخش به همهمه تبدیل شد. گرهای چندین ساله باز شده بود. انگار خشکی لبها را تر کرده بود.
بز کنار قهوهخانه، هنوز از طناب سر میپیچید تا خودش را به جعبه انار برساند. بر اساس این گزارش، علاقهمندان برای دریافت نسخه فارسی _ انگلیسی این داستان میتوانند به
مراجعه کنند. انتهای پیام/و
لینک را کپی کنید
93/11/04 - 12:00
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 52]
صفحات پیشنهادی
اسامی نامزدهای برتر گروه زندگینامه «جایزه کتاب سال دفاع مقدس» اعلام شد
اسامی نامزدهای برتر گروه زندگینامه جایزه کتاب سال دفاع مقدس اعلام شدنامزدهای برتر گروه زندگینامه در سه شاخه زندگینامه مستند زندگینامه داستانی و مجموعه زندگینامه جایزه کتاب سال دفاع مقدس مشخص شدند به گزارش خبرگزاری فارس هیأت داوران گروه «زندگینامه» در سه شاخه &گفتوگو با جواد منصوری در برنامه این هفته «شاهد عینی» داستان فرار بنیصدر از زبان نخستین فرمانده سپا
گفتوگو با جواد منصوری در برنامه این هفته شاهد عینیداستان فرار بنیصدر از زبان نخستین فرمانده سپاهبرنامه شاهد عینی این هفته به مرور حوادث سال های نخست پس از پیروزی انقلاب در گفت وگو با جواد منصوری می پردازد به گزارش خبرنگار رادیو و تلویزیون خبرگزاری فارس برنامه گفت وگو محور &laاعلام نتایج داوری بخش داستان انقلاب و دفاع مقدسِ جشنواره شهید غنیپور
اعلام نتایج داوری بخش داستان انقلاب و دفاع مقدسِ جشنواره شهید غنیپورنتایجِ داوری بخش داستان انقلاب و دفاع مقدسِ چهاردهمین جشنوارهٔ ادبی شهید حبیب غنیپور از سوی داوران این بخش اعلام شد به گزارش خبرگزاری فارس نتایجِ داوری بخش داستان انقلاب و دفاع مقدسِ چهاردهمین جشنوارهٔ ادبی شاعلام نامزدهای بخش رمان و داستان کوتاه جایزه کتاب سال دفاع مقدس
اعلام نامزدهای بخش رمان و داستان کوتاه جایزه کتاب سال دفاع مقدسآثار راه یافته به مرحله نهایی شانزدهمین جایزه کتاب سال دفاع مقدس در گروه کتابهای رمان و داستان کوتاه اعلام شد به گزارش خبرگزاری فارس آثار برتر کتابهای رمان و داستان کوتاه شانزدهمین دوره جایزه کتاب سال دفاع مقنشست یادمان حادثه «معراجیها» برگزار شد رضوی:هیچکدام از درگذشتگان «معراجیها» تحت پوشش بیم
نشست یادمان حادثه معراجیها برگزار شدرضوی هیچکدام از درگذشتگان معراجیها تحت پوشش بیمه اجتماعی نبودند دهنمکی درباره ادامه فیلمسازی دفاع مقدسی به تردید رسیدهامتهیه کننده فیلم سینمایی معراجیها گفت هیچکدام از درگذشتگان معراجیها تحت پوشش بیمه اجتماعی نبودند و در طی این یک سالیموزه دفاع مقدس ميزبان کنگره 140 شهيد هنرمند عرصه فيلم کشور
۴ بهمن ۱۳۹۳ ۱۱ ۱۳ق ظ موزه دفاع مقدس ميزبان کنگره 140 شهيد هنرمند عرصه فيلم کشور باغ موزه دفاع مقدس و ترويج فرهنگ مقاومت روز پنجم بهمن ميزبان کنگره بزرگداشت دو هزار شهيد هنرمند و تجليل از يکصد و چهل شهيد عرصه فيلم است به گزارش خبرگزاري موج اين مراسم با مشارکت کنگره سراسري 2000کتاب «لحظهها جا میمانند» نقد شد سرشار: در داستانهای انقلاب، نقش دانشجویان مورد غفلت واقع شده است
کتاب لحظهها جا میمانند نقد شدسرشار در داستانهای انقلاب نقش دانشجویان مورد غفلت واقع شده استنویسنده کتاب آنک آن یتیم نظر کرده گفت در داستانهای انقلاب نقش دانشجویان و روشنفکران اسلامی مورد غفلت و کم لطفی واقع شده است به گزارش خبرگزاری فارس محمد رضا سرشار رضا رهگذر نویسنموزه دفاع مقدس میزبان کنگره 140 شهید هنرمند عرصه فیلم کشور
شنبه ۴ بهمن ۱۳۹۳ - ۰۹ ۲۹ پنجم بهمنماه باغ موزه دفاع مقدس و ترویج فرهنگ مقاومت میزبان کنگره بزرگداشت 2000 شهید هنرمند و تجلیل از140 شهید عرصه فیلم است به گزارش ایسنا این مراسم با مشارکت کنگره سراسر 2000 شهید هنرمند بسیج هنرمندان سپاه سیدالشهدا ع و باغ موزه دفاع مقدس و با حضوچاپ «هشت» اثر داستان انقلاب
چاپ هشت اثر داستان انقلابدر آستانه هفتمین جشنواره داستان انقلاب هشت اثر داستان انقلاب متشکل از برگزیده دوره های پیشین جشنواره داستان انقلاب و یک رمان انقلاب توسط انتشارات سوره مهر به چاپ خواهد رسید به گزارش خبرگزاری فارس در آستانه برگزاری هفتمین جشنواره داستان انقلاب به اهتمامقربانی خبر داد آثار برگزیده جشنواره شعر و داستان جوان سوره فرصت انتشار خواهند داشت
قربانی خبر دادآثار برگزیده جشنواره شعر و داستان جوان سوره فرصت انتشار خواهند داشتدبیر اجرایی سیزدهمین جشنواره شعر و داستان جوان سوره از فرصت انتشار آثار برگزیده از سوی انتشارات سوره مهر خبر داد به گزارش خبرگزاری فارس بر طبق اظهارات علی قربانی مدیر مرکز محافل و جشنواره های حوزاشیایی که برای نویسندهها زندهاند/ گفتوگو با احمد اخوت درباره کتاب «داستان ماشین تحریر من»
اشیایی که برای نویسندهها زندهاند گفتوگو با احمد اخوت درباره کتاب داستان ماشین تحریر من فرهنگ > ادبیات - احمد اخوت مترجم میگوید تکنولوژی نه تنها بر ابزار نوشتن که روی خود امر نوشتن هم تاثیر میگذارد و متنهای تایپ شده برخلاف دستنوشتهها حرفی برای گفتن ندارندداستانهای خواندنی از زبان مرحوم آیتالله مجتهدی تهرانی
به یاد استاد اخلاق داستانهای خواندنی از زبان مرحوم آیتالله مجتهدی تهرانی مرحوم آیتالله احمد مجتهدی تهرانی در دوران حیات خویش ریاست علمی و مدیریت مدرسه علمیه حاج ملا محمد جعفر را بر عهده داشت که اکنون به نام حوزه علمیه آیتالله مجتهدی معروف است به گزارش خبرنگار معارف بدر گفت و گو با فارس ویژگی «ملوچ» آموزش زندگی در قالب داستان است
در گفت و گو با فارسویژگی ملوچ آموزش زندگی در قالب داستان استکارگردان مجموعه انیمیشن عروسکی ملوچ گفت در این مجموعه سعی شده مشکلات و نوع روابط و حتی مسائل تربیتی و روانشناسی کودکان به شکل یک داستان برای مخاطب کودک مطرح شود «مهدی خرمیان» با اشاره به هدف گذاری های صورتتهیهکننده جلالالدین در گفتوگو با فارس داستان «جلالالدین» ۱۰ سال پیش نوشته شده است/ ساخت فازهای ب
تهیهکننده جلالالدین در گفتوگو با فارسداستان جلالالدین ۱۰ سال پیش نوشته شده است ساخت فازهای بعدی به زودی آغاز میشودتهیهکننده مجموعه تلویزیونی جلال الدین با بیان اینکه نویسنده این سریال داستان آن را ۱۰ سال پیش نوشته گفت به زودی ساخت فازهای بعدی این مجموعه تاریخی با حضور بپنجم بهمنماه در باغ موزه دفاع مقدس صورت میگیرد تجلیل از ۱۴۰ شهید عرصه فیلم در کنگره «۲۰۰۰ شهید هنرمند
پنجم بهمنماه در باغ موزه دفاع مقدس صورت میگیردتجلیل از ۱۴۰ شهید عرصه فیلم در کنگره ۲۰۰۰ شهید هنرمند میثاقنامه هنرمندان سینما با شهداکنگره بزرگداشت ۲۰۰۰ شهید هنرمند و تجلیل از ۱۴۰ شهید عرصه فیلم پنجم بهمنماه در باغ موزه دفاع مقدس و ترویج فرهنگ مقاومت برگزار میشود به گزارش خ«فندک انگلیسی» و «عشق، عادت» پنجمین روز «عمار» میزبان کدام آثار خواهد بود؟/نمایش
فندک انگلیسی و عشق عادتپنجمین روز عمار میزبان کدام آثار خواهد بود نمایش ویژه فیلم چ امشب در عماردر پنجمین روز از جشنواره مردمی فیلم عمار آثار از جمله فندک انگلیسی ساخته مصطفی معارفوند و فیلم کوتاه عشق عادت ساخته محمدرضا شهیری به روی پرده سینما فلسطین میروند به گزارش خبرنگاردر گفتوگو با فارس حدیث میرامینی: «دلنوازان» در کارنامهام نقطه عطف بود/«همه چیز آنجاست» د
در گفتوگو با فارسحدیث میرامینی دلنوازان در کارنامهام نقطه عطف بود همه چیز آنجاست داستان زندگی استحدیث میرامینی بازیگر نقش مهرنوش در سریال همه چیز آنجاست گفت داستان سریال همه چیز آنجاست واقعی است به زندگی روزمره ما شباهت زیادی دارد و جنس دیالوگها و کاراکترهای آن برایمان آشنا-
فرهنگ و هنر
پربازدیدترینها