واضح آرشیو وب فارسی:خبرگزاری موج:
![](http://www.mojnews.com/iCFileHandler.aspx?FieldName=img_Image&Contract=cms_Contents_I_Images&Size=250&StartupService=Read&BaseRecord=1536506)
۲۳ دي ۱۳۹۳ (۱۳:۰ب.ظ)
باور کنيد من گدا نيستم/ از بالا به پايين افتاده ام گروه فرهنگي
به گزارش خبرگزاري موج، هر چند اين روزها اگر نگوييم مشاهده هيچ مسأله اي، اما مشاهده بسياري از دردها و نابساماني هاي اجتماعي و فرهنگي برايمان امري تقريبا عادي شده و ما از کنارشان بي تفاوت عبور ميکنيم و به راه خود مي رويم. ماجرايي که در ادامه ميآيد، غروب زمستاني 21آبان1393 در يکي از خطوط BRT منتهي به ميدان آزادي رخ داد.
پيرزن تکيده مي نمود. اما ظاهرش چندان هم شبيه متکديان و معرکه گيران خياباني نبود. فال و پد ناخن و سفره دو نفره پلاستيکي هم نمي فروخت. او آخر عمري کالايي براي عرضه داشت و چيزي را با صداي بلند براي مسافران فرياد ميزد که حيرت، تاسف و اندوه بسياري از شنوندگان پيرامون خود را بر مي انگيخت.
-خانم ها به خاطر خدا، من گدا نيستم. از بالا به پايين افتاده ام. بفرماييد اين شماره من است براي مجالستان هرگونه که بخواهيد خدمت ميکنم. مي رقصم، ميخوانم، هر جور آهنگ و از هر خواننده اي که بخواهيد! و بعد شروع ميکند به خواندن...آهنگ دردمند صدايي که غم به چهره هر مخاطبي مينشاند و پرسشي جانکاه در ذهن او به وجود ميآورد که مگر اين زن با اين سن خانواده اي ندارد؟! يا لااقل از طرف ارگان هاي ذي ربط حمايت نمي شود و ده ها پرسش آزار دهنده ديگر که گويي براي آن ها پاسخي وجود ندارد.
به ايستگاه نواب مي رسيم. پيرزن با مقداري پول که برايش جمع شده از اتوبوس پياده مي شود و شايد دوباره شب از نو روزي از نو!
اکنون پرسش اصلي نگارنده اين است. فارغ از برخي مسائل نظير نمايشي بودن تمام ماجرا و اين که شايد آن پيرزن جزئي کم اهميت از يک شبکه گسترده اعمال غيراخلاقي باشد که متهورانه کالايش را تبليغ ميکند يا حتي يک زن/ سالمند دردمند و تنها که در روزگار سرد و سخت اين روزها چاره اي جز مطربي و خوانندگي و... به نظرش نمي رسد، آيا زمان آن فرا نرسيده است که متوليان امر نظير سازمان بهزيستي و...با دقت بيشتري مسائل اين چنيني را رصد کنند و جهت جلوگيري کردن از وقوع چنين رخدادهاي تلخي، چاره اي مناسب بيانديشند؟!
آيا جز اين است که ما در جامعه اي اسلامي زندگي ميکنيم و داعيه حمايت از قشر آسيب پذير جامعه جزو شعارهاي اصلي و اساسي انقلابمان بوده است؟!
مديريت اين گونه وقايع تلخ و تأثر برانگيز بر عهده چه ارگاني است؟! بحث حمايت هاي اجتماعي و بيمه اي زنان ايران اعم از با سرپرست و بي سرپرست کي صورت عملي و حقيقي به خود خواهد گرفت؟!
براي رسيدن به پاسخ مناسب در اين زمينه به جاي کميته امداد يا سازمان بهزيستي نزد يکي از خبرنگاران با تجربه خبرگزاري موج در اين حوزه مي روم و پرسش هايم با وي مطرح ميکنم.
وي ابتدا دغدغه مرا با حوصله زياد گوش ميکند، سپس يادداشت مرا در اين زمينه ميخواند و آخرکار نيز اين گونه عنوان ميکند:
- حقيقتش را بخواهيد خيلي هم نميتوان به سازمان بهزيستي و کميته امداد در اين زمينه خرده گرفت. هرچند اين دو ارگان مسوول بلامنازع رسيدگي به چنين مواردي هستند. اما اين را بنا بر تجربه عرض ميکنم، سطح خدماتي که در اين دو ارگان ارائه مي شود، متنوع و گسترده است و از سويي تراکم کاري اين دو نهاد نيز بسيار بالاست. اين که ما توقع داشته باشيم چنين مسائلي آن هم به شکل دقيق از سوي متوليان امر رصد شود يک بحث است، اما پيگيري و مراجعه خود مددجو هم بحث ديگري است. مددجو خود بايد پيگير مسأله و مشکلش باشد، اين قاعده کار است. هرچند ممکن است کم کاري هايي هم در اين زمينه صورت پذيرفته باشد، اما قطعا اين گونه مسائل با حساسيت ويژه خود پيگيري ميشوند.
با اين همه؛ اين مسأله را هم بايد در نظرگرفت که نهادهاي اينچنيني تبليغات چنداني در اين زمينه نمي کنند؛ به عبارت روشن تر، من ِمددجو دقيقا نمي دانم چگونه و از چه راهي بايد از اين سازمان ها کمک بخواهم. راه چندان برايم روشن و شفاف نيست.
- اين را مي پذيرم. همين طور به عنوان يک رسانهاي معتقدم اطلاع رساني دقيق و کافي در اين زمينه صورت نگرفته است. براي مثال ما براي چنين مواقعي تنها شماره 123 اورژانس اجتماعي را مي شناسيم که گويا آن گونه که بايد کارايي لازم را ندارد. همين عدم آگاهي و عدم دسترسي آسان و مناسب به کانال هاي ويژه امدادگر باعث ميشود من و شما شاهد مسائل دردناکي نظير آنچه شما مطرح کرده ايد باشيم.
يعني سازمان هاي ذي ربط به دليل تراکم کاري بالا بايد همين طور دست روي دست بگذارند تا يکي پيدا شود و بگويد من کمک مي خواهم؟!
-نه...البته که نه...فکر ميکنم تشکيل کارگروه هاي ويژه در اين خصوص مي تواند موثر باشد. از سويي استخدام مددکاران اجتماعي اصلا براي همين امر است؛ به هر حال ما اين همه فارغ التحصيل مددکاري اجتماعي داريم که اتفاقا جوياي کار هم هستند. چرا از آن ها بابت رصد و ايجادکانال ارتباطي صحيح در چنين مواردي کمک نگيريم؟
صحبت هاي اين خبرنگار جوان مرا به فکر فرو مي برد. آيا جاده سلامت اجتماعي و فرهنگي ما يک شاهراه وسيع دو طرفه است که براي حرکت صحيح در آن بايد از راننده و عابرپياده به يک اندازه انتظار داشت؟ آيا مطالبات يک سويه و طلبکارانه در اين خصوص ما را به سرمنزل مقصود مي رساند يا اين که...؟
با تاملي ويژه در باب اين موضوع، ميز صميمي گفت وگو را ترک ميکنم.
اعظم رمضاني
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبرگزاری موج]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 17]