محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1842886370
حاشیهنگاری شب شعر ترانگیزان در تالش افتخار دیدن شاعران شناخته شده مملکت با پیژامه!
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: حاشیهنگاری شب شعر ترانگیزان در تالش
افتخار دیدن شاعران شناخته شده مملکت با پیژامه!
سلسلهالشعرا، با چشمهای سرخ از هم پاشیده میشود و افتخارات ادبی مملکت، پیژامهپوشیده، آماده خواب میشوند. به هر حال، دیدن شاعران شناخته شده مملکت با پیژامه افتخاری است که نصیب هرکسی نمیشود!
به گزارش خبرگزاری فارس، احسان حسینی نسب در یادداشتی پیرامون حواشی برنامه ترانگیزان نوشته است. قرارمان ساعت دوی بعد از ظهر است، اما سلسلهالشعرای خوشقول تازه از ساعت دو شروع میکنند به آمدن؛ هرچند که استادها زودتر آمدهاند. آخرینشان ساعت سه بعد از ظهر میرسد به بنیاد. دستهجمعی گسیل میشویم سمت اتوبوس و سوار میشویم. در امتدادِ کوچه، خانم میانهسالی هم همراه پسر جوانش به ما ملحق میشوند. تا جایی که خاطرم هست، از بانوان شاعر کسی توی لیست نبود؛ پس واقعا او کیست؟ باید ته و توی ماجرا را در بیاورم. ساعت سه و نیم، اتوبوس راه میافتد. از بچههای بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان هم چند نفری توی جمعمان هستند تا کارهای اداری را رتق و فتق کنند. خانم میانهسال، مینشیند کنار پسرش. اتوبوس راه میافتد. مقصدشان کجاست؟ تالش. هدفشان چیست؟ شعرخوانی در شب شعر ترانگیزان. * اختلاف طبقاتی ردیف آدمهای توی اتوبوس به سه دسته تقسیم میشوند: ردیف لژ نشین، که همه آدمهای مو سفید کرده و عصا قورتدادهاند: حسین اسرافیلی، پرویز بیگی حبیبآبادی، جواد محقق و آقای ابراهیمزاده که همکار ماست توی بنیاد. چهره آقای ابراهیمزاده، فتوکپی برابر اصلِ جناب همینگوی است؛ با عطر و رنگ و بوی ایرانی اما: بچه خیابان شهباز تهران. با اصالتی قمی؛ معجونی از فتوت و جوانمردی. سر و رویش سفید شده، اما دلش جوان است. روزگاری فوتبالیست بوده؛ حالا کارمند است. این گروه، از اول سفر، اتوریته را حفظ میکنند. با جوانها قاطی نمیشوند و کار خودشان را میکنند. دسته دوم آدمهای توی این اتوبوس، ردیف آدمهای آرام است. در این دسته، چند تایی از بچههای بنیاد به چشم میخورند، خانم میانهسال و پسرجوانش هستند و رسول پیره هم از تنها شاعری است که به چهره میشناسمش و در این گروه قرار دارد. این گروه میانهرو، میانه اتوبوس نشستهاند. کاری به کار کسی ندارند. سرشان توی لاک خودشان است. یا با تلفنهای همراهشان ور میروند؛ یا کتاب میخوانند، یا گوشی هدفون توی گوش دارند. راستی، این خانم میانهسال واقعا شاعر است؟ چهره پسرش چقدر آشناست راستی. آمارشان را کجا درآورم؟ دسته سومِ آدمهایی که توی این اتوبوس هستند، حکمِ شاگردانِ ته کلاس را دارند و دست بر قضا ته اتوبوس هم نشستهاند. صدای خندهشان میپیچد در دالان اتوبوس؛ آنها حتی به تَرَک دیوار هم میخندند. از ردیف اساتید احتراز میکنند و با گروه آدمهای ساکت هم سر و کاری ندارند. ایالت خودشان را دارند؛ گرچه «جداییطلب» نیستند، اما «خودمختارند»: این ردیف شامل غلامرضا طریقی، علی قرباننژاد، حامد شکوری و علیرضا سمیعی میشود. در بین این سه گروه، من شاید بیهویتترین آدم این جمع باشم. چرا که دوست دارم تجربه سفر در رکاب هر سه گروه را داشته باشم و با هر کدامشان گپی بزنم و از دنیایشان با خبر شوم. اما، بیشتر میلم به آنهاست که ته اتوبوس نشستهاند. نمیتوانم روی وسوسهام برای همراهی با گروه سوم شمشیر بکشم؛ بنابراین، اتوبوس انتهای خیابان سنایی وارد کمرکش خیابان مطهری که وارد میشود، از وسط اتوبوس ملحق میشوم به جوانهای ته اتوبوس که صدای خندهشان چند دقیقهای است لاینقطع میآید. * چای عصرگاهی، مهمان همینگوی عصر شده. حدودا یک ساعتی است که اتوبوس گرم میتازد به سمت اسالم و تالش. آفتابِ کهربایی تهران، زخمخورده، دارد در خون خودش فرو میرود. وقتی میرسیم پلیسراه، راننده اتوبوس –با قیافهای که بیشتر شبیه خلبانهاست تا رانندهها- جستی میزند و دفترچه به دست، برای ساعت زدن میرود به سمت کانکس پلیس. جمعیت شاعرانِ تهاتوبوس، پیاده میشوند که در هوای تازه نفسی چاق کنند. از پشت شیشه نگاهشان میکنم. هر یک سیگاری به لب دارند و دود را در ریههایشان طواف میدهند و بعد، هرم گرم نفسهایشان را در این سرمای ازلی و ابدی، با دود سیگار میپراکنند در هوای اتوبان کرج. راننده که باز میگردد، شاعران سیگارهای نصفهنیمهشان را به خاک میاندازند و سوار اتوبوس میشوند؛ مصداق: «اگر شراب خوری، جرعهای فشان برخاک». چند کیلومتری پیشتر میرویم. راننده فرمان را میگیرد سمت شانه خاکی جاده و وارد پمپ بنزین میشود تا فراخنای شکم این غولِ گرسنه را به لطف بنزین و گازوئیلِ مفصلی، سیر کند. به محض اینکه راننده وارد پمپ بنزین میشود، سلسلةالشعرا همگی پیاده میشوند تا باز نفسی تازه کنند، چای بخورند و دست و رویی بشویند. آقای همینگوی هم ردیف لژنشین را ترک میکند و برایمان، از مغازه کنار پمپ بنزین چای میخرد. فرصتِ غنیمتی است تا از یکی از همسفرانِ ته اتوبوسیام، آمار پسر جوان و مادرش را دربیاورم. همسفرم میخندد و میگوید: «اون جَوونتره، علیرضا بدیعه؛ اون خانم هم مادرشه. مادرش نزدیکیهای رودبار پیاده میشه». تازه یادم میآید که این چهرهی بشاش را پیشتر کجا دیدهام. توی همین فکرها هستم که با بوقِ کشتیای که آقای راننده روی اسکانیایش بسته، پرت میشوم در اتوبان کرج – قزوین. راستی! چقدر هوا سرد است! * ما آدمخوار نیستیم بخدا! اتوبوس شب را میشکافد و پیش میرود. من گرسنه، کیلومترها را میشمارم تا زودتر برسیم به مقصد. اما هرچه پیشتر میرویم، انگار به اسالم نزدیک نمیشویم. نه من، که همگی گرسنهاند. میثم امیری که از روز قبل آمده اینجا تا هماهنگیهای اداری را انجام دهد، چند کیلومتر جلوتر ایستاده است. اتوبوس نزدیک امیری که میرسد، میایستد و او میآید بالا. قرباننژاد توی همان تاریکی به چشمش، امیری آشنا میآید، به طریقی میگوید: «این آقا چقدر آشناست» و طریقی که گرسنه است، میخندد و میگوید: «آره. منم قبلا دیدمش. شکل جوجه کبابه». * شب دراز است و قلندر بیدار اطراق میکنیم. کاروانِ خسته از سفر چند ساعته، رسیده است به مقصد. اطراقگاه، ساختمانی است سه طبقه و همان سه گروه، با همان ترکیب قرار است در این سه طبقه اقامت کنند. طبقه اول را اساتید میگیرند و طبقه دوم، میشود منزل شعرا و در سومین طبقه هم بچههای بنیاد رحل اقامت میافکنند. من میروم در طبقه سوم و اثاثیهام را آنجا میگذارم و شام میخورم. ساعتی نگذشته، آقای همینگوی دعوتم میکند با هم برویم در جمع بچههای طبقه دوم. گرچه همگی خستهاند، گرچه پیچ و مهرههای مفاصلشان توی اتوبوس شل شده است، گرچه خستگی سفر هنوز از تنشان در نرفته است، گرچه خواب، جدیترین و مهمترین نیاز همهمان است، اما سلسلهالشعرا تازه همدیگر را یافتهاند. دل گره زدهاند به شعر. از شعرهای همدیگر میخوانند، فیالبداهه نقیضهای میسرایند روی شعر دیگری و بعد قاه قاه میخندند. از شعرهای همدیگر سخن میگویند. به هر حال، بههیچوجه قصد خواب ندارند. ساعت، یک و نیم بامداد است. آقای همینگوی چند دقیقهای میخ سلسلهالشعرا میشود و بعد، با چشمهای مست خواب، راه پلهها را پیش میگیرد که برود طبقه سوم و در اطاق خودش بخوابد. حالا، هرکه هرچه دارد، رو کرده است: تخمه، آجیل، سیگار، میوه، شیرینی. روی میز، کشکولی است از انواع و اقسام شبچره. ساعت، سه بامداد است و طریقی از خاطراتش با منزوی میگوید. پیره آرام در اطاقش خوابیده و یک لاخ نور، از لای درز در، دراز کشیده روی پیکرش؛ کنار بالشتش، «عقاید یک دلقک» هاینریش بل به چشم میخورد. از نسل ته اتوبوسیها، طریقی، قرباننژاد، بدیع، شکوری و من باقی ماندهایم. بدیع هم از گروه بچههای مثبت اتوبوس جدا شده و در جمع ما پناهندگی گرفته؛ گرچه مشارکتی در بحثها ندارد و بیشتر سرش در موبایلش است. عقربههای ساعت روی دیوار، نشان میدهند که کاروان شاعران، دارد به منزل صبحگاه میرسد. چیزی به چهار صبح باقی نمانده است. سلسلهالشعرا، با چشمهای سرخ از هم پاشیده میشود و افتخارات ادبی مملکت، پیژامهپوشیده، آماده خواب میشوند. راستی مخاطبان طریقی کجایند؟ طرفداران بدیع آیا او اصلا او را با پیژامه دیدهاند؟ به هر حال، دیدن شاعران شناخته شده مملکت با پیژامه افتخاری است که نصیب هرکسی نمیشود! * باد، دریا، شعر... صبح با صدای امیری از خواب بلند میشوم: «حسینینسب! پاشو باباجان». امیری نمیداند دیشب کی خوابیدهام. احتمالا سلسلهالشعرا ساعت خواب شب قبل را به او نگفتهاند. شاید هم هنوز نرفته سراغ شاعران طبقه دوم. بلند میشوم و با آقای همینگوی و یکی دو تا از بچههای بنیاد که در اتوبوس جزو دسته دوم بودند و دیشب، به محض خوردن شام، آرام و متین رفتند خوابیدند، میرویم صبحانه بخوریم. صبحانه را که میخوریم، راه میافتیم به سمت دریا تا جایی که روزگاری خانه جلال در آنجا واقع شده بوده را ببینیم. ردیف لژنشینِ اساتید، همگی بازگشتهاند به اطاقشان. اما شاعرانِ جوان سودای دیدار دریا را دارند. هوا عجیب گرفته است. باد، دستی است که لای شاخههای درختان میپیچد و با آنها مچ میاندازد و در یک نفس، ردیف درختان را یک جا خم میکند. دریا مواج است. کف کرده، عصبانی، موجهایش را تف میکند روی ساحل و ثانیهای نگذشته، باز به عتاب دهان میگشاید. جماعت شاعر میآیند لب ساحل. عکس میگیرند. طریقی سیگاری آتش میکند و بلند بلند شعری از منزوی میخواند: «دریای شورانگیز چشمانت چه زیباست/ آنجا که باید دل به دریا زد، همینجاست». دیگری پیِ شعر را اینطور میگیرد: «در من طلوع آبی آن چشم روشن/ یادآور صبح خیالانگیز دریاست» و شما که این یادداشت را میخوانید، هیچوقت متوجه آن نخواهید شد که وقتی شاعری، کنارِ دریا، از دریا سخن میگوید، چشمهایش چه برقی خواهد زد؛ مگر آنکه خودتان شاعر باشید، یا خودتان همراه شاعری باشید. * آبشار ویسادار آب از بالا، فرو میریزد در چاهی بزرگ. منظره هولناکی است. در فاصلهای که با چشم، حدود سی – چهل متر به نظر میرسد، بالای پلی، با سلسلهالشعرا درست در مرکز این گودال ایستادهایم. اینجا را به نام آبشار ویسادار میشناسند. اگر زبانم لال، این پل ترک بخورد و ما که روی آن سوارهایم، به این چاله بزرگ سقوط کنیم، اقلا بخشی از آینده ادبیات از دست خواهد رفت. جماعت عکسهایشان را میگیرند و قدمی میزنند و سیگاری دود میکنند. من، بینشان راه میروم. آنها، از بعد از ظهر روز گذشته، با هر کلیدواژهای، شعری تراشیدهاند؛ مثل حالا که دارند با موضوع آبشار، شعرهایی که قبلترها از متقدمین و متجددین خواندهاند را برای همدیگر میخوانند. باران، نوار شمالی کشور را در آغوش میفشارد؛ در تلاقی دریا و جنگل و کوه. بهشت کوچک زمین، که حتی اگر هوایش بارانی باشد و سرد، باز هم دیدنی است؛ گیرم جنگلش خزانزده باشد، گیرم دریایش طوفانی باشد، گیرم باران امانش را بریده باشد. برای ما تهرانیها، اینجا هرچه و هرطور که باشد، خوب است. * ترانگیزان شروع میشود بالاخره شهر جالبی است تالش. سه قوم در آن زندگی میکنند: گیلک، ترک و تات. دو مذهب هم دارند اینها: شیعه و سنی. با این همه فرهنگها و مرامهای مختلف، مردمان سختکوشی دارد که دل دادهاند به دل یکدیگر و ریالی چوب لای چرخ هم نمیکنند. سلسلهالشعرا، ناهار را میهمان فرمانداریاند. ما، کمی -فقط و فقط کمی- دیرتر از ساعت معهود میرسیم و میزبان و همراهانش، ناهار را در همین فرصت کوتاه چند دقیقهای تناول کردهاند. ناهار میخوریم و کل گروه سوار اتوبوس میشود که برود تالار معراج، تا چهارمین شب شعر ترانگیزان را با شعرخوانی شاعران تهرانی و تالشی برگزار کند. محوریت شعرخوانی هم که مشخص است: هفته وحدت. من و حسام مطهری، قدمزنان میآئیم تا تالار و مای پیاده -که تازه بخشی از مسیر را هم اشتباه میرویم و به ناچار بازمیگردیم- درست با اتوبوس میرسیم تالار. فرماندار و مدیر ارشاد شهرستان هم آمده است. یک روحانی جوان هم هست که از چند نفر از محلیها نام و رسمش را میپرسم، اما کسی جواب درست و درمانم نمیدهد. چند تایی مرد میانهسال با لباسهای نظامی و قپههای سنگین هم نشستهاند در ردیف اول. توی سالن هم همه جور آدمی هست: مردهای میانهسال، خانمهای خانهدار -که وسط سخنرانی فرماندار و مدیر ارشاد خمیازه میکشند-، جماعت اهل شعر که بعد از هر بیتی که شاعران تهرانی میخوانند، احسنت و آفرین ول میکنند در سالن، دختران و پسران جوانتر که دلی در رهن شعر دارند و آمدهاند شاعران شناختهشده مملکتشان را ببینند و دیگر، هرکسی که فکرش را کنید. * شاعران شعر میخوانند اسرافیلی، اولین شاعری است که میرود شعر بخواند. با عصا، آرام آرام میرود روی سن و شروع میکند به خواندن. یک شعر فارسی و یک شعر ترکی. بعد، شاعری مو سپید کرده از خاک تالش: سید نهضت حسینی. 92 ساله است و میگوید هفتاد سال معلمی کرده است. شعرش را که میخواند، عذر میخواهد و میگوید: «پیرانهسر بود؛ ببخشید!» و جمعیت، مکرر تشویقش میکند. بعدی، پرویز بیگی حبیبآبادی است. بیگی که میآید بالا، مردی میانهسال هم همراهش میآید و میرود روی یک صندلی مینشیند و تاری که تا حالا، جزو دکورِ صحنه بود را برمیدارد و شروع میکند در بیات اصفهان نواختن. درآمد میزند. صدای تار میپیچد در سالن و چند لحظه بعد، بیگی حبیبآبادی شعرش را میخواند، اما نوازنده تالشی، هنوز روی سن نشسته و مینوازد. بعد از بیگی حبیبآبادی چند شاعر دیگر شعرهایشان را میخوانند تا نوبت میرسد به غلامرضا طریقی. طریقی روی سن که میآید با تشویق حضار مواجه میشود. نوازنده تار، حال و هوا نواختنش را عوض کرده است: ماهور میزند. همه به وجد آمدهاند. طریقی چنین میخواند: «با یاد شانههای تو سر آفریده است/ ایزد چقدر شانه به سر آفریده است» و غزلش را ادامه میدهد تا به آنجا برسد که:«هر چیز را که یک سر سوزن شبیه توست/ خوب آفریده است، اگر آفریده است» و کار به اینجا که میسد، صدای «به به» و «درود» و «آفرین» و «احسنت» خلقالله بلند میشود. بعد از خواندن شعرش، خیلی مورد تشویق قرار میگیرد. شیخ محمود انصاری، شاعر تالشی دیگری است که از اهل تسنن است. پشت تریبون میآید و شعر میخواند و میرود. بعد از او نوبت علی قرباننژاد است که شعرش را بخواند. سجاد رحمانی، شاعری تالشی است که نوبت به او رسیده است. چند شعر کوتاه میخواند و در هر شعر، به زادگاهش تالش، عرض ارادت میکند. هرجای شعر رحمانی که نام تالش میآید، جمعیت بیمحابا تشویقش میکنند. آنها نسبت به زادگاهشان بیتفاوت نیستند. زهیر توکلی، حامد شکوری، علیرضا بدیع و من هم شعر میخوانیم. بعد نوبت قزلی میشود که برای سخنرانی بیاید روی سن. قزلی از تالش میگوید و از یگانگی مردمان این شهر -که گرچه از مذاهب گوناگوناند- اما همزیستیشان ستودنی است. بعد هم از طرف بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان، آمادگیاش را اعلام میکند که جلسه شعر ترانگیزان را به دعوت نهادهای فرهنگی مختلف در شهرهای دیگر برگزار کند. و... شب شده. باران هنوز میبارد. چالهچولههای خیابان پر شده از آب باران. هوا سرد، اما لطیف است. نسیمی که میخورد به صورت ما تهرانیها، بوی باران و دریا میدهد. نسخه پایتختی این نسیم زمستانی، آمیخته شده با دود و بوی بنزین و چرک و رنجوری. این حلاوت، نوش جانشان و جانمان باد. انتهای پیام/و
93/10/21 - 10:41
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 86]
صفحات پیشنهادی
در چهارمین نشست ترانگیزان صورت گرفت شعرخوانی شاعران تهرانی و تالشی، زیر چتر وحدت
در چهارمین نشست ترانگیزان صورت گرفتشعرخوانی شاعران تهرانی و تالشی زیر چتر وحدتچهارمین شب شعر ترانگیزان بعدازظهر پنجشنبه در میان استقبال خوبِ اهالی تالش در تالار معراج این شهرستان با حضور شاعران اهل سنت و شیعه و همچنین مسئولان استانی برگزار شد به گزارش خبرگزاری فارس در آغازچهارمین شب شعر «ترانگیزان» به تالش رفت
چهارمین شب شعر ترانگیزان به تالش رفتچهارمین شب شعر ترانگیزان به مناسبت میلاد رسول اکرم ص با دبیری جواد محقق در شهرستان تالش برگزار میشود به گزارش خبرگزاری فارس چهارمین محفل شعری «ترانگیزان» به مناسبت میلاد رسول اکرم با خوانش شعرهایی در مورد میلاد پیامبر خوبی&zبرگزاری شب شعر آیینی« نُه دَه» با حضور شاعران انقلاب
برگزاری شب شعر آیینی نُه دَه با حضور شاعران انقلاببه همت فرهنگ سرای رازی شب شعرآیینی نُه دَه با حضور علیرضا قزوه یوسفعلی میرشکاک علی محمد مودب علی داوودی از شاعران برجسته انقلاب اسلامی سه شنبه 9 دی ماه ساعت 18 برگزار می شود به گزارش خبرگزاری فارس به همت فرهنگ سرای رازیشاعران بصیر و شعرهایی که باعث رسوایی خواص شد
شاعران بصیر و شعرهایی که باعث رسوایی خواص شدهنوز ادیبانی هستند که به وظایف اجتماعی شعر و شاعر و قلم واقفند و میدانند که افلاطونها نویسندگان بیطرفی را که حدیث مردان نیک نکنند از مدینه فاضله میرانند به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات فارس محمد تقی عزیزیان از نویسندگان کشورمان وشعرخوانی شاعران شیعه و سنی
شنبه ۲۰ دی ۱۳۹۳ - ۲۰ ۵۴ چهارمین شب شعر ترانگیزان با حضور شاعران اهل سنت و شیعه و همچنین مسئولان استانی در تالار معراج شهرستان تالش برگزار شد به گزارش ایسنا در آغاز این مراسم علی فتحالهی فرماندار شهرستان تالش در سخنانی با اشاره به میلاد پیامبر ص وحدت را عامل یکصدایی دانست وشاعران جوان و شعر دفاع مقدس/1 هر لحظه زندگی ما، دفاع مقدسی علیه ظلم است/ اقبال نسلهای مختلف شاعران به شعر دفا
شاعران جوان و شعر دفاع مقدس 1هر لحظه زندگی ما دفاع مقدسی علیه ظلم است اقبال نسلهای مختلف شاعران به شعر دفاع مقدسمحمدشهاب صارمی گفت هر لحظه ای که ما در آن زندگی میکنیم یک دفاع مقدس است علیه ظلم حال در کجای جهان و بر هر مظلومی که روا میشود و شعری ماندگار است که خود را از قیدحواشی اختتامیه چهارمین جشنواره شعر انقلاب از شاعران فراموشکار تا اجرای رقص شمشیر/ شعرخوانی شاعر اهل تسنن برای
حواشی اختتامیه چهارمین جشنواره شعر انقلاباز شاعران فراموشکار تا اجرای رقص شمشیر شعرخوانی شاعر اهل تسنن برای امام زمان عج شاعرانی که به شعرخوانی دعوت میشدند اکثراً شعرهای خود را فراموش کرده و اغلب با مکث شعر خواندند برخی شاعران هم از روی برگه و گاه تلفن همراه سرودههایشان راشب شعر آیینی« نُه دَه» با حضور شاعران برجسته انقلاب اسلامی
فرهنگسرای رازی به مناسبت حماسه نهم دی ماه برگزار میکند شب شعر آیینی نُه دَه با حضور شاعران برجسته انقلاب اسلامی به همت فرهنگ سرای رازی شب شعرآیینی نُه دَه با حضور علیرضا قزوه یوسفعلی میرشکاک ناصر فیض علی محمد مودب علی داوودی میلاد عرفانپور محمود حبیبی کسبی و محسن عردبیر چهارمین شب شعر ترانگیزان: محور قراردادن شخصیتی مانند پیامبر باعث وحدت میشود
دبیر چهارمین شب شعر ترانگیزان محور قراردادن شخصیتی مانند پیامبر باعث وحدت میشودمحمد جواد محقق گفت طبیعتا موضوعی مثل وجود نازنین پیامبر اسلام یکی از موضوعات وحدت بخشی است که می تواند مورد توجه شاعران کشور اعم از شیعه و سنی باشد به گزارش خبرگزاری فارس محمد جواد محقق دبیر چهارمی«آنتولوژی شعر شاعران معاصر» در بازار کتاب
شنبه ۱۳ دی ۱۳۹۳ - ۰۹ ۱۶ جلد نخست آنتولوژی شعر شاعران معاصر با نام کلمات بیش از آدمی رنج میبرند به کوشش سریا داوودی حموله منتشر شد این شاعر به خبرنگار ایسنا در خوزستان گفت این کتاب شامل تحلیل کار شاعرانی چون احمدرضا احمدی علی باباچاهی شمس لنگرودی شهاب مقربین حافظ موسوهجدهمین «شب شاعر» پاسداشت مشفق کاشانی مسافر بزرگ شهر شعر/ مشفق پیر جماعت شاعران است
هجدهمین شب شاعر پاسداشت مشفق کاشانیمسافر بزرگ شهر شعر مشفق پیر جماعت شاعران استهجدهمین مراسم شب شاعر پاسداشت استاد مشفق کاشانی عصر امروز با حضور سیدعلی موسوی گرمارودی پرفسور امین پرویز بیگی حبیبآبادی محمدرضا سنگری و جمعی از شعرا و اهالی ادبیات در نخلستان اوج برگزار شد به گزمقبرة الشعرا تبريز با قدمت بیش از هزارساله بزرگترین آرامگاه ادیبان و شاعران پارسی گوی ایران
تبریز مقبرة الشعرا تبريز با قدمت بیش از هزارساله بزرگترین آرامگاه ادیبان و شاعران پارسی گوی ایران مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی آذربایجان شرقی گفت براساس طرحهای ساماندهی مقبره الشعرای تبریز بزرگترین آرامگاه ادیبان و شاعران پارسی گوی ایران قدمت بیش از هزار ساله دارد که شاعران بزرگیشعرخوانی شاعران روحانی مازندران/ جشنواره اشک انار برگزار می شود -
شعرخوانی شاعران روحانی مازندران جشنواره اشک انار برگزار می شود شناسهٔ خبر 2460768 پنجشنبه ۱۸ دی ۱۳۹۳ - ۱۳ ۲۴ استانها > مازندران ساری - شعرخوانی ویژه شاعران روحانی و طلبه استان مازندران به همت مدیریت ادبیات و انتشارات اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس با حضور ۳۰ شاعرتجلیل از «پیرجمع شاعران انقلاب»/ شعری که مشفق به رهبر انقلاب تقدیم کرد
تجلیل از پیرجمع شاعران انقلاب شعری که مشفق به رهبر انقلاب تقدیم کرد محمد گلریز در مراسم بزرگداشت مشفق کاشانی غزلی از این شاعر که خطاب به رهبر انقلاب سروده و قرائت شده را خواند به گزارش نامه نیوز هجدهمین مراسم شب شاعر عصردیروز با موضوع بزرگداشت عباس کی منش متخلص به مشفق کاشانتجلیل از «پیرجمع شاعران انقلاب»/ شعری که مشفق به رهبر انقلاب تقدیم کرد -
هجدهمین شب شاعر-1 تجلیل از پیرجمع شاعران انقلاب شعری که مشفق به رهبر انقلاب تقدیم کرد شناسهٔ خبر 2458584 سهشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۳ - ۱۸ ۲۵ فرهنگ > شعر و ادب محمد گلریز در مراسم بزرگداشت مشفق کاشانی غزلی از این شاعر که خطاب به رهبر انقلاب سروده و قرائت شده را خواند به گزارش خبرنگگردهمایی ترانگیزان این بار در تالش -
گردهمایی ترانگیزان این بار در تالش شناسهٔ خبر 2457999 سهشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۳ - ۱۰ ۳۴ فرهنگ > شعر و ادب چهارمین محفل شعری ترانگیزان به مناسبت میلاد رسول اکرم ص با قرائت شعرهایی در مورد میلاد آن حضرت و با دبیری جواد محقق در شهرستان تالش برگزار میشود به گزارش خبرگزاری مهر درجشنواره چهارم «شعر انقلاب» کلید خورد/ شعرخوانی دو نسل از شاعران انقلاب -
با حضور اهالی ادب در زاهدان جشنواره چهارم شعر انقلاب کلید خورد شعرخوانی دو نسل از شاعران انقلاب شناسهٔ خبر 2456020 یکشنبه ۱۴ دی ۱۳۹۳ - ۲۱ ۳۶ فرهنگ > شعر و ادب چهارمین جشنواره شعر انقلاب با برگزاری برنامه شب شعر شاعران رسماً کلید خورد که در این برنامه از پیشکسوتان و اسات-
فرهنگ و هنر
پربازدیدترینها