واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین:

داستان فروپاشی یک خانواده ایرانی فرهنگ > تئاتر - رضا آشفته
«خانه.وا.ده» نمایشی دربارۀ خودکامگی فردی است. پدر در مقام خودکامهای بی چون و چرا خانوادهای را تا سرحد نابودی پیش میبرد. در وضعیت بسته همه باید تابع یک نفر باشند و بر عکس در وضعیت باز همه تابع نظر جمع هستند. در «خانه.وا.ده» به دلیل فروپاشی است که شکل ظاهری خانواده هم تغییر کرده و به این شکل فروریخته و با فاصله ادا شده است. محمد مساوات کارگردانی تجربهگراست به این دلیل که در هر نمایش به دنبال کسب تجربهای نو است و نمیخواهد خود را دچار چهارچوبی مشخص کند و فقط در یک گونه یا سبک خاص آثارش را پیش روی مخاطبانش قرار دهد. این هم نظرگاه متفاوتی است که میشود به آن دلبستگی نشان داد، چون متنوع بودن هم در هنر، هنرمند را به سمت خلاقیت پیش خواهد برد. این هم متد و شیوهای است که میتواند تئاتر ما را دگرگون کند و در این برهۀ زمانی نیاز است که بتوانیم شیوههای خلاقه را کشف و مرور کنیم. پدرسالاری رسمی کهن است و هنوز هم خانوادههای بسیاری در جهان بر پایۀ همین سنت گردانده میشود. در ابتدا گویا یک خانواده دورهمی شام و ناهار میخورند و برای همین سعی میکنند که تمیز و شق و رق باشند. در این خانواده حتی پدربزرگ و مادربزرگ نیز تابع دستورات پدر که در واقع پسرشان است، خواهند بود. پدر نان آور خانه است و معیشت زندگی بر عهدهی اوست. بنابراین از پیش مشخص است که دیگران هنگامی که سر سفرهای مینشینند، باید پیرو دستورات دارندۀ سفر هم باشند. بخش عمدهای از نیازهای مادی را همین نانآور خانواده تامین میکند، از غذا، پوشاک و مسکن گرفته تا نیازهای بهداشتی و سلامت، تفریح و غیره. این رسمی کهن است که اکنون در حال از بین رفتن است، دیگر فقط مرد نانآور نیست بلکه زنها و مادران خانواده نیز نانآور شدهاند. از سوی دیگر شیوه حکومت نیز در جهان به سمت مردمسالاری سمت و سو گرفته و این خود نیز بنیاد خانواده را تهدید میکند، زیرا رای جمعی برای همه مکانها و امور اجتماعی امری گریزناپذیر شده است. محمد مساوات دارد خانواده را به شکلی نشان میدهد که با این شیوه بتواند نقبی و نقدی هم بر جامعه وارد کند. پدر هر چه میگوید بقیه باید کورکورانه پذیرا باشند و حتی اگر شده تملق هم کنند و مدام به چاپلوسی مشغول باشند. پسر بزرگ این قانون نانبشته را میشکند و این سرآغاز یک طغیان برای دگرگونی یک وضعیت است. مساوات واقعیت را نه به دلیل واقعی جلوه کردن بلکه با انتزاع از واقعیت بیان میکند. به زبان منطق که نمیشود نظم بسته را در هم شکست بلکه باید با انتزاع از واقعیت، شرایط را دگرگون کند، زیرا در روح و روان جایی برای بحث منطقی نیست. پدر هواپیمای مسافرتی میخرد که موقع سفر از آن استفاده میکنند اما این خرید مجازی است و دروغی محض. همه پذیرندهاند کورکورانه اما پسر بزرگ نمیپذیرد. پدر پسر را طرد میکند و این انکار تا مرگ پسر بزرگ پیش میرود. حالا روح پسر بزرگ در این «خانه.وا.ده» سرگردان است، او آمده تا خانواده را به ندای حقیقت متحول گرداند. دختر نفر دومی است که تابع این حقیقت محض میشود. او با روح پسر بزرگ در ارتباط است و حالا به دنبال انکار مسائل دروغین است. در نظام بسته پدر، دختر باید از گردونۀ هستی حذف شود. مرگ او مادر را پریشان میکند که او متوجه حضور متافیزیکال بچههایش میشود. مادر هم به ناچار دچار دیوانگی است و او هم از این حضور میگوید. مادربزرگ و پدربزرگ هم دیوانگی را تجربه میکنند. انگار نوبت به پدر هم میرسد و فقط این پسر کوچک است که همچنان در جهان خودش سیر و سیاحت میکند. برای آنکه انتزاع از واقعیت به شیوۀ درست پیش برود، صحنه خالی است. نمیتوان وسایل و در و دیوار و پنجره ها و دیگر چیزهای ممکن را دید. این خود دلیلی موجه برای تحریک ذهنی است که بشود مدام تخیل کرد. بازیها هم منطق واقعگرایانه ندارد. حضور بازیگران مرد جوان در نقش زنان، کودکان و پیرپاتالها خودش گونهای مواجهه با امر تصنعی است. یعنی دلالتی آشکار برای دیدن یک تئاتر است. رفتارها نیز چندان تابع واقعیت نیست چون غذا میخورند اما وسایل غذاخوری و غذایی در میان نیست، بازی تنیس هست اما راکت و توپی در کار نیست و... اینها مواردی است که تخیل را تحریک خواهد کرد. این پر شدن فضا با تخیل مخاطب امکان انتزاع از واقعیت را تشدید میکند. ارجاع چندین باره به بودن و نبودن آدمهای مرده و حتا خالی بودن فضا از اشیا و رفتارهای تصنعی دلالتی بر انتزاعی اجتناب ناپذیر خواهد کرد. ما در انتزاع از واقعیت مواجهه شفاف و راستینی با حقیقت وجودی مان خواهیم کرد. در آنجا حقیقت یک شکل بیشتر نخواهد داشت و در واقع به انکار خودکامگی و خودپسندی مبادرت خواهیم کرد. به هر تقدیر در متافیزیک هم حضوری رها و بدون قید و شرط لحاظ شده است و این خودکامگی ریشه در تفرعن و تکبر بشری دارد. یعنی پتانسیلی است که در نهاد هر بشری کمابیش هست و بستگی دارد که چگونه متبلور شود. بنابراین مسیر متن و اجرای محمد مساوات درست است و این گونه میشود با دگرگونی در نگاه مخاطب به او سمت و سویی درست داد. به هرحال خودکامه بودن یک عارضه بشری است و هیچکس هم از آسیبهایش مصون نخواهد ماند. 5757
کلید واژه ها: تئاتر - تئاتر شهر -
سه شنبه 9 دی 1393 - 17:07:48
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 109]