تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 23 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام محمد باقر(ع):هر که رکوع نمازش را کامل انجام دهد هیچ ترس و وحشتی در قبر با سراغش نمی آید. ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1815338358




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

تله موش


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: تله موش
تله موش
روزی موشی از داخل شکاف دیوار خانه، کشاورز و همسرش را دید که بسته ای را باز می کنند.موش با خود فکر کرد: حتماً غذای خوشمزه ای داخل آن جعبه است!وقتی جعبه باز شد، شگفت زده شد. داخل جعبه یک تله موش بود.وحشت زده به داخل حیاط دوید و خود را به مرغداری رساند، در حالی که فریاد می زد: داخل خانه یک تله موش است.مرغ که داشت چرت می زد قد قدی کرد و گفت: خوب تله موش است که تله موش است به ما چه؟ تله موش قبر موش هاست با مرغ ها کاری ندارد. پس مواظب خودت باش. موش به سمت آغل گوسفند رفت و گفت: داخل خانه یک تله موش است. داخل خانه یک تله موش است. گوسفند سرش را تکان داد و گفت: من برای تو متأسفم. اما چون به من مربوط نیست. کاری هم نمی کنم.موش نگاهی به گاو انداخت و گفت: داخل خانه یک تله موش است.گاو گفت: راست می گویی آقای موش. خیلی بد شد. برایت متأسفم. اما راستش زیاد به من مربوط نیست.موش غمگین به داخل خانه اش بازگشت و در حالی که به تله موش جلوی سوراخ  زل زده بود، به خواب رفت.نیمه شب صدای بسته شدن تله موش در خانه پیچید. زن کشاورز برای دیدن تله کورمال کورمال به سمت آن آمد. چون خیلی تاریک بود متوجه نشد داخل تله دُم یک مار بزرگ گیر کرده است.
تله موش
دستش را برد طرف تله و مار دست او را نیش زد. زن جیغ بلندی کشید و کشاورز هراسان بیدار شد و او را به بیمارستان برد.صبح روز بعد کشاورز به خانه برگشت. همسرش تب کرده بود و دکتر خواسته بود برایش سوپ مرغ بپزد. به همین دلیل کشاورز مرغ را کشت و برای همسرش سوپ پخت.اما بیماری همسر کشاورز خوب نشد و همسایه ها و دوستان و آشنایان برای ملاقات او آمدند. کشاورز مجبور شد برای سیر کردن شکم میهمانان گوسفند را نیز سر ببرد. حال همسر کشاورز هر روز وخیم تر شد تا این که از دنیا رفت.او را به خاک سپردند و برای برگزاری مراسم ختم، کشاورز گاو را قربانی کرد. موش تمامی این ماجراها را از شکاف دیوار نگاه می کرد و غصه می خورد و با خود می گفت: من که به آن ها هشدار داده بودم کشاورز یک تله موش خریده است! مرکز یادگیری سایت تبیان- تنظیم: شکوفه باصری 





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 474]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن