واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: جام جم- اگر تئوري راجر ايبرت را درباره شناسايي و شناساندن يک کارگردان فرد خود معتقد و خوانندگان را سرلوحه قرار دهيم ، بدون ترديد کريستوفر نولان دست کم يک دهه از هم سن و سالهايش جلوتر است. راجر ايبرت ثابت مي کند که هر کارگردان و کارنامه حرفه اش ابتدا بايد از سوي يک منتقد شناسايي شود. اگر در اين روند منتقد توانست اين کارنامه را مانند يک آموزگار کارکشته رديف به رديف بررسي کند آنگاه مي تواند نسبت به شناساندن اين کارنامه به خلق الله نيز مثبت عمل کند . با اين يادآوري که منتقد بايد سايه آن آموزگار را همواره بالاي سر خود احساس کند ، چرا که يک آموزگار بررسي کارنامه شاگردانش را نسبت به سن و سالش و پايه آموزشي اختصاصي وي سرند مي کند. براين اساس کلاس دومي ها با فاکتورهاي خود ، سومي ها همين طور تا آخر. ايبرت که جزو 5منتقد ارشد سينماي جهان محسوب مي شود همواره بر دسته بندي کارگردان ها براين اساس اصرار مي ورزد. کريستوفر نولان و همنسلان او (يعني کارگرداناني که متولد 1970 تا 1975 هستند) نسبت به کارگردانان يک دهه بيش از خود بسيار نوآوري نشان مي دهند و همچنين گزيده کار. در اين ميان نولان واقعا مرکزيت دارد. «يادآوري» (2001) باعث شد يک ضرب تثبيت شود و با ارائه «بي خوابي» (2002) ديگر هيچ کس نتوانست از نام او آسان بگذرد. حالا او «پرستيژ» را مدتي است روانه اکران کرده ؛ فيلمي که پس از «بتمن باز مي گردد» ساخته شد. در پرستيژ هم چنان که از داستان پيچ در پيچ آن مشخص است خود داستان در زيرساخت آيتم هاي شکل دهنده و مرتبط زيادي دارد که همگي خط سير داستان اصلي را تشکيل مي دهند. با اين حال و با اين همه گستردگي باز هم نولان داستانک هاي فوق العاده جذابي را در اين زيرساخت پر از هر چيز قرار داده است. داستانک هايي که الزاما همان داستان هاي فرعي کوچک مي توانند نباشند. در فيلم به ظاهر با دو شخصيت اصلي سروکار داريم. 2 شعبده باز حرفه اي سرآمد عصر خود (سالهاي ابتدايي قرن بيستم) نام گرفته اند ، اما اين که چطور شد اين 2 در جواني چنين معتبر شده اند و خط سير بالندگي شان چگونه ترسيم شده و در حال حاضر چقدر شانس برتر ماندن دارند و موارد ريز ديگر همگي جزو همان جزييات خاص و پر از بزرگنمايي منطقي محسوب مي شوند. آنچه آنها در واکنش هايشان نسبت به هم نشان مي دهند ، مردي از جداي از تنفر شاخصهايي ديگر نيز آشکارا قابل مستفات است ؛ مواردي مثل اين که دوست دارند کله ديگري را از بيخ بکند ؛ 4 نفري که در نوجواني از هم جداناشدني بودند حالا در روزگار کنوني مانند خطوط متنافر مي مانند. روبرت وآل هر دو بچه هايي شديدا مستعد بوده اند. با هم روزگار گذراندند و بزرگ شدند و مهمترين وجه مشترک آنها در اين برهه زماني اين که هر دو کنار هم از يک استاد شعبده بازي درس گرفتند و سپس وقتي از آب و گل در آمدند هر دو با هم براي او کار مي کردند. پس اين که چطور شد حالا مي خواهند سر يکديگر را زير آب کنند و براي اين که نولان اين استحاله را تصويري به مردم نشان دهد از همان جزييات طراز اول (داستانک ، در مفهوم و محتواي کلان و در جاي جاي بستر اصلي و زيرساخت شکل گرفته تزريق شده) استفاده مي کند. توانايي شناخت گونه ها براي نولان ، ساختن «بي خوابي» همان قدر زحمت (و البته لذت) دارد که بتمن باز مي گردد و پرستيژ. او «ممنتو» را به عنوان اولين کار رو مي کند. يک اثر معمايي جنايي ؛ سپس در فضايي شبيه به همين کار «بي خوابي» را مي سازد ؛ يعني غور کردن در سينماي رئاليستي و غير رئاليستي و همچنين مانور در فضاي سينماي علمي تخيلي يا اگر بهتر گفته شود ماجراجويي در ژانر فانتزي ، تخيلي و عملي با بتمن باز مي گردد و حالا با پرستيژ. براي سن و سال او کار در ژانرهاي متفاوت همواره موقعيت به همراه داشته. نه اين که ناکامي در ساخت گونه اي از سينما او را به سمت و سوي ژانرهاي ديگر برده باشد. قدرت مانور او در سينما به درکش از فيلمنامه و تاثير بي چون و چراي آن در روند ساخت يک فيلم نيز مرتبط است. او دست به قلم دارد و آدم نکته سنجي هم است. همچنين قدرت استنتاج او بي نظير است. «پرستيژ» کريستوفر بريست (که قبلا با يکي دو نام و عنوان ديگر شناخته مي شد) قصه اي بي نقص ، پر از کشش و قابل تحسين دارد. از آنجا که شروع داستان با ذکر دوستي هاي جاوداني است بديهي است علي رغم ترغيب نيز در نوشتار بريست موضوعيت دارد ، با ين حال آنچه نولان از اين اثر استخراج کرده و به زبان سينما در آورده بدجوري از خود کتاب وزين تر مي نمايد. فيلمنامه اي که او (و البته با کمک برادرش يعني جاناتان نولان که در تيتراژ فيلم نيز به عنوان سناريست فيلم آورده شده) نوشته بي کم و کاست است و اين روند به همان اشراف نولان به آن شاخصها باز مي گردد. جغرافياي مشترک! بعضي منتقدان اصرار دارند بگويند کارگرداناني که لوکيشن آثارشان محل زندگي و تولدشان است ، نيمي بيشتر از موفقيت کارشان به همين الفت برمي گردد و طبيعي است چنين انتخاب هايي بي ارزش است مثل فيلمسازي که عادت داشته باشد هرگز پا را از يک استوديو بيرون نگذارد و از طبيعت و مواجهه دوربين با آن دلهره داشته باشد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 227]