واضح آرشیو وب فارسی:باشگاه خبرنگاران: روایتی از ام سلمه؛
دوست رسول گرامی اسلام(ص) چه کسی بود؟
دوست مرا بگوئید بیاید، عایشه شخصى را به دنبال پدرش ابوبكر فرستاد و چون او وارد شد حضرت رسول صورت خود را از او برگرداند و اظهار داشت:دوست مرا بگوئید بیاید...
به گزارش خبرنگار معارف باشگاه خبرنگاران، امّ سلمه همسر رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله حكایت می كند:
در آن روزهائى كه حضرت ، در بستر مرض و آن ناراحتى كه سبب فوت و شهادت حضرتش شد، به بعضى از اطرافیان خود فرمود:
دوست مرا بگوئید بیاید، عایشه شخصى را به دنبال پدرش ابوبكر فرستاد و چون او وارد شد حضرت رسول صورت خود را از او برگرداند و اظهار داشت :دوست مرا بگوئید بیاید، پس حفصه شخصى را به دنبال پدرش عمر فرستاد و چون عمر وارد شد، نیز حضرت صورت خود را برگرداند و فرمود:
دوست مرا بگوئید بیاید، در این هنگام فاطمه زهراء سلام اللّه علیها، شوهرش علىّ بن ابى طالب علیه السلام را به حضور پدرش فرستاد؛ چون علىّ علیه السّلام وارد شد حضرت از جاى برخواست و از ورود علىّ علیه السلام تجلیل نمود و او را در بغل گرفته و به سینه خود چسبانید.
پس از آن علىّ علیه السلام اظهار داشت: پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله هزار حدیثِ علمى به من تعلیم نمود كه از هر یك از آن ها هزار رشته دیگر باز مى شود تا جائى كه من و پیامبر عرق كردیم و عرق آن حضرت بر من و عرق من بر آن حضرت جارى گشت.(1)
همچنین در این زمینه حضرت باقر العلوم علیه السلام حكایت می فرماید:
در آخرین روزهاى عمر پر بركت پیامبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله ، در همان بیمارى و ناراحتى كه در اثر زهر وارد شده بود و منجر به شهادت حضرتش گشت ، امام علىّ علیه السلام كنار بستر رسول خدا حضور داشت و سر مبارك آن حضرت را بر زانوان خود نهاده بود.
و مهاجرین و انصار در منزل آن حضرت حضور داشتند و برخى از ایشان اطراف بستر آن بزرگوار حلقه زده بودند كه ناگهان چشم هاى نازنین خویش را گشود و خطاب به جانشین خود امیرالمؤ منین علىّ علیه السلام كرد و فرمود: برادرم ! آیا وصیّت مرا مى پذیرى؟
علىّ علیه السلام اظهار داشت : پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله هزار حدیثِ علمى به من تعلیم نمود كه از هر یك از آن ها هزار رشته دیگر باز مى شود تا جائى كه من و پیامبر عرق كردیم و عرق آن حضرت بر من و عرق من بر آن حضرت جارى گشت
و وعده ها و توصیه هاى مرا انجام مى دهى؟
امیرالمؤ منین علىّ علیه السلام در پاسخ ، اظهار داشت : بلى، یا رسول اللّه! و شروع به گریستن كرد به طورى كه از شدّت گریه و غم و اندوه نزدیك بود بیهوش گردد.
پس از آن رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله به بلال فرمود: اى بلال! شمشیر و كلاه خود و زره و اسب و شتر و پارچه اى كه در هنگام عبادت بر شكم خود مى بستم بیاور.
پس بلال حبشى دستور حضرت را اطاعت كرد و آن وسایل را به حضور ایشان آورد، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله خطاب به امیرالمؤ منین علیه السلام فرمود: یا علىّ! این وسایل و اسباب ، مختصّ تو است ، آن ها را بردار و به خانه ات بِبَر، كه پس از من بر تو مضایقه نكنند.
لذا امیرالمؤ منین علىّ علیه السلام آن وسایل را برداشت ؛ و در حضور حاضران بر چشم و سر خود مالید و سپس آن ها را به خانه خود برد. (2)
پی نوشت:
1) بحارالانوار، ج 22، ص 461 به نقل از خصال مرحوم صدوق.
2) احقاق الحقّ، ج 4، ص 90.
تاریخ انتشار: ۳۰ آذر ۱۳۹۳ - ۰۵:۳۴
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: باشگاه خبرنگاران]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 98]