واضح آرشیو وب فارسی:فارس: حاشیهنوشتی از دیداری صمیمی با علی معلم دامغانی
جشنِ تولدِ شاعر «رجعت سرخ ستاره»
ورود به ۶۴ سالگیاش بهانه دیدار است. یکی به مزاح میپرسد اصلا روز تولد را درست گرفتهایم و آمدهایم؟! محدثی خراسانی جواب مثبت میدهد: «البته استاد خودش یادش نبود؛ از حاج خانمش پرسید!» معلم لبخندی میزند و روی مبل جابهجا میشود.
● گزارش تصويري مرتبط
-------------------------------
خبرگزاری فارس – محمدصادق علیزاده؛ وارد میشویم و بعد از هماهنگی با حراست، هفت نفری میرویم داخل آسانسور. اندکی مانده به ساعت دو بعدازظهر سهشنبه یازدهم آذر که به دفتر ریاست میرسیم؛ پنج دقیقهای زودتر از علی معلم دامغانی. منتظر میشویم تا برسد و عاقبت میرسد. عرقچینِ سفیدی بر سر و شالگردنی به همان رنگ بر گردن و عصایی در دست، با طمانینهای که شاخصه میانسالی است و آرامشِ درون. جلو میآید و با تک تکمان احوالپرسی میکند و دست میدهد و همزمان تعارف میکند داخل اتاق. اتاقی روشن و بزرگ در طبقه هفتم فرهنگستان هنر در نزدیکی چهارراه شلوغ شهر -ولیعصر- که روشناییاش را مدیون آفتابِ میان روز است و پنجرههای بزرگِ رو به جنوب.
دو ضلع اتاق تا زیر سقف، کتابخانه است و مملو از کتاب و لوحهای تقدیر و تمثال و امثالهم. از شاهنامه فردوسی و نهجالبلاغه تا تمثال امام(ره) و رهبری و مجسمه فردوسی. میز کار مرتبِ معلم هم آن سوی اتاق توی چشم است. جاگیر که میشویم یکی از میان جمع در میآید که شما را با این هیبت و عرقچین که دیدیم و یاد «سختدلتنگم افتادیم»: « سخت دلتنگم، دلتنگم، دلتنگ از شهر بار کن تا بگریزیم به فرسنگ از شهر بار کن، بار کن، این دخمه طراران است بار کن، گر همه برف است اگر باران است...» معلم جابجا میشود و نرمخندی کمرنگ روی صورتش نقش میبندد: «نشد دیگر! میخواستیم ولی نشد! همینجا ماندیم!» مصاحبه بهروز قزلباش با «وطن امروز» که به مناسبت سالروز تولدش منتشر شده را میرسانند دستش. نگاهی میاندازد و فروتنانه سپاسگزاری میکند. هنوز جلسه از تک و تای اولیه خارج نشده که امید مهدینژاد هم سر میرسد. با معلم قرار داشته ظاهرا! سهرابینژادِ رباعیسرا که از همان ابتدا آرام و قرار نداشت، عاقبت لب به سخن میگشاید و شوخی یا جدی با بیربطترین سوال مرتبط با چنین فضایی از دامغان و معنای لغویاش میپرسد. معلم، آرام آرام و شمرده شمرده و در قالب کلمات، سیال و به هم پیوسته، به بهانه دامغان، تکههای مختلف معلومات ادبی و فرهنگی و مردمشناختی و جغرافیاییاش را کنار هم میگذارد و منظومهای اشراقی پیش روی سهرابینژاد و حاضران میگشاید. بیجهت هم نخواهد بود که بحث بکشد به کویر و خصوصیات مردمانش و باد خوارزم و عرفان و وحدتِ وجود: «زبان علامه آنگاه که خواستگاه ذوقی دارد میل دارد به زبان حافظ و پرستش به مستیست در کیش مهر» در ادامه هم گریزی میزند به وحدت وجود و ابنعربی و به تعبیر خودش لغزشهای او و زیرکی امام(ره) که از چنین لغزشهایی به دور بود: «آقای خمینی عرفان رسمی را بلد بود ولی نلغزید! او یک فقیه علوی بود! امکان ندارد یک فقیه علوی، مسجد و گنبد و مردمانش را اَحَد ببیند! اینها را واحد میبیند اما احد نمیبیند...» سکوت بر جمع سایه انداخته و فقط تُن صدای معلم و شاتر عکاس است که لایه سنگین سکوت را پس میزند. معلم که بر انتهای صحبتهایش نقطه میگذارد یکی از میان جمع برای عوض کردن فضا و به مزاح میپرسد اصلا روز تولد را درست گرفتهایم و آمدهایم یا نه که محدثی خراسانی جواب مثبت میدهد: «البته استاد خودش یادش نبود از حاج خانمش پرسید!» خنده حضار فضای اتاق را پر میکند. محدثی ادامه میدهد و رخصت مراسمی را میطلبد برای تجلیل از معلم. جواب معلم رگههای حرمت دو نسل قبل را در ذهن هر شنوندهای زنده میکند بخصوص در شلوغیهای مدرن امروزی: «در ادب و ادبیات، اصل بر نگاه داشتن حرمتهاست! روی همین حساب، حمید سبزواری و مشفق کاشانی هم از من بزرگتر هستند و هم در اولویت که این آسیاب به نوبت است و نوبتِ من بعدِ اینهاست.»
در ادامه هم از اوستا و شمس آلاحمد یاد میکند که حتی اینها هم از او در اولویتاند که امثال اوستا پیش از انقلاب هم شاعر رسمی بودهاند و بعد از انقلاب به جرگه انقلابیون پیوستند که این کارشان هم آن به طرف ضربه زد و هم به این طرف حیثیت بخشید! جمله آخرش هم نقطه ختام اصرار جمع است: «اگر من حرمت بشکنم پس چه کسی حرمت نگاه دارد؟!» هوای اتاق رو به گرمی میرود و یکی دو نفری آرام به باد زدن خودشان مشغولاند. سهرابینژاد و محقق مجددا 64 سالگی معلم را تبریک میگویند و عزم رفتن میکنند. معلم جابجا میشود و این بار به بهانه مفهوم تولد لب به سخن باز میکند: «البته جشن تولد چیز بدی نیست اما در این تولد طبیعی، انسان نقشی ندارد. پس باید تولد دیگری در کار باشد که ممکن است اختیاری اتفاق بیفتد! اصلا فرمودهاند موتوا قبل ان تموتو! اینکه انسان بعد از مرگ سر بر آرد و حیات داشته باشد! این آرزوی دوری برای ماست که حداقل اگر خودمان هم نرسیدیم به کسانی برسیم که از این جنس هستند.» انتهای پیام/
93/09/12 - 09:01
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 87]