واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نگاهی به کتاب «بر بلندای حضور»؛ روایتی داستانی از زندگی بتول جنیدی
عاشقانه مقدس
می دانی چند روز است حاج آقا سفر رفته و ما تنها ماندهایم؟ وقتی هم هست، درس میخواند. همیشه ملاحظه کردهام از درس و کارش نماند. تفریحمان سالی یکی دو بار حرم یا پیشوا رفتن ختم می شود. محبت، زندگی را شیرین میکند نه گردش و مهمانی.
خبرگزاری فارس – گروه ادبیات انقلاب اسلامی؛ کتاب بر "بلندای حضور" به قلم خانم شمسی خسروی بیانگر خاطرات و زندگینامه زلال ام الشهدا خانم بتول جنیدی است. شمسی خسروی با قلم روان، دلنشین و لطیفش در قالب داستانی خواندنی زندگی پر فراز و نشیب مادری از جنس خوبان را به تصویر کشیده است؛ تصویری لبریز از سوگ و شادی، تلخی و شیرینی، اشک و لبخند و... بتول جنیدی مادر شهیدان نصراله، محمد، عبدالحمید و رضا جنیدی و همسر مرحوم شیخ احمد جنیدی در حال حاضر در شهرستان پیشوا ساکن است. مادری که چهار فرزند رشیدش را زیر سایه پر از عطوفت و نجابت مادرانه خود، تربیت کرد و به مسیری راهی نمود که در انتهایش رنگ سرخ شهادت بر پیشانی آنان نقش بست و او شد ام الشهدا.... حال به ذکر نکاتی چند از این کتاب می پردازیم؛ 1- قهرمان داستان بتول جنیدی است که او را در منزل انسیه صدا می زدند، اسمی که برازنده وجودش بود. چرا که او در تمام ثانیه های زندگی با همسر و فرزندانش انس و الفتی عاشقانه و بی پایان گرفته بود. داستان از نوجوانی انسیه آغاز می شود. زمانی که پسر عموی او که طلبه جوانی است و احمد نام دارد به خواستگاریش می آید و با تاسیس حوزه علمیه خواهران در پیشوا به اتمام می رسد؛ زمانی که همه ی مردان خانه اش غزل خداحافظی را خوانده اند و او زینب وار تمام مصائب و محنت ها را چیزی جز زیبایی نمی بیند. 2- جملات کوتاه، سلیس و روانی که خانم خسروی با آن کتابش را آذین بسته، ذهن خواننده را نمی آزارد و زبان ساده و قابل فهم آن، کتاب را برای هر قشری آماده ساخته است. اتفاقات به خوبی به تصویر کشیده شده اند و سلسله وار داستان را پیش می برند. خواننده به خوبی با شخصیتهای داستان ارتباط برقرار می کند و حس همذات پنداری با آنها در وجود خواننده سرشار می شود. دغدغه ی حاج احمد جنیدی برای ساخت مسجدی در رودسر و جمع آوری پول و پوشاک و خرج آن توسط انسیه برای جهیزیه عروس، خرجی خانوار بی سرپرست و آزادی زندانیان، شاید تلنگری باشد برای نسل امروز که نوع دوستی و به گرمی فشردن دست نیازمندان، رفته رفته کم رنگ شده و جایگاهش را از دست داده است. 3- آش، رشته، بخار، دیگ، چادر، حیا و... واژگانی هستند که فرم آغازین داستان را به قاب کشیده اند. این تصویر، شاهین فکر خواننده را به قدیم الایام پرواز می دهد. روزگاری که صمیمیت، پاکدامنی و یکرنگی در دریای خروشان خانواده ها موج می زد و ارزشهایی چون حجاب پررنگ جلوه می نمود. انسیه در این فضا قد می کشد و رشد می کند و پاکدلی و پاک اندیشی را در وجودش بارور می سازد. 4- داستان، عاشقانه ای است زلال و مقدس از عشق الهی زنی به خانوا ده اش. او شیفته همسر و فرزندانش است. زنی که عاشقانه دل به زندگی داده است و پا به پای شوهرش از پیشوا به قم و از قم به رودسر می رود. سالها از پدر و مادرش دور می ماند اما آجر به آجر زندگی اش را طوری می چیند که از سقفش نور و از در و دیوارش مهر و محبت می بارد. انسیه، یکی از اتاق های خانه را به آموزشگاه تبدیل کرده بود؛ برای آموزش خیاطی، گلدوزی و شمع سازی به خانم ها. همچنین کلاسهای احکام و اخلاق را نیز پس از آن دایر کرد. در بخشی از کتاب با زنی روبرو می شویم که با شوهرش به مشاجره لفظی می پردازد. به علت اینکه تنهاست، شوهر در خانه پیدایش نمی شود و زمانی هم که حاضر است با خستگی و کوفتگی نای حرف زدن ندارد. انسیه با مهربانی و متانت زبان به سخن با این زن می گشاید، سخنانی بارور که عشق از آن می بارد: « می دانی چند روز است که حاج آقا رفته سفر و من وبچه ها تنها مانده ایم؟... تازه وقتی هم که هست، درس می خواند. همیشه ملاحظه کرده ام که از درس و کارش وانماند. تفریح ما به همان سالی یکی دو بار رفتن حرم یا به پیشوا ختم می شود.... زندگی را محبت شیرین می کند. نه گردش. نه میهمانی. هیچ کدام به زندگی گرمی نمی دهد. به شوهرت محبت کن. زبانت را نرم کن تا به حرف هات گوش کند.»(بر بلندای حضور- صفحات 40 و 41) 5- درونمایه داستان "بر بلندای حضور" توصیف مقاومت ها و رشادت های زنی است که پاکدلی و پاک اندیشی اش در جای جای زندگی او به چشم می خورد. وقتی تمام مردان خانه ی انسیه پر می کشند و به آسمانها می روند او تنهای تنها می شود اما یاد مصیبتهای حضرت زینب او را لحظه ای از راه سرخ فرزندانش جدا نمی سازد: «عبدالحمیدش هم به جمع برادرانش پیوست و به آرزوی همیشگی اش رسید. این بار دیگر حاج احمد نبود تا انسیه درد دلش را با او تقسیم کند و به او آرامش دهد. دست تنها مراسم کفن و دفن آخرین پسرش را هم انجام داد. دیگر تنهای تنها و بدون مرد شده بود. یاد حضرت زینب و مصیبتهای او دلش را آرام می کرد. نباید غم ها او را از پای در بیاورد و عزم او را برای تداوم راه بچه ها و حاجی سست کند.»(بر بلندای حضور – صفحات 124 و 125) 6- جلد سبز کتاب، خواننده را به امید سبز فردایش رهنمون می سازد و خط به خط داستان که رنگی سرخ از حروف آن می چکد راه سرخ دیروز را در خاطر احیا می کند. خواندن زندگی بتول جنیدی ارزش هایی را در وجودمان سبز می کند که شاید آرام آرام رنگ می بازند و رو به نابودی می روند. کلبه ی عشقی که انسیه برای همسر و فرزندانش بنا نموده می تواند الگویی باشد برای دخترهای نسل امروز... زنی که عاشقانه، فرزندان سرو قامتش را به هدفی رهنمون می کند که ناب است و زلال و سرخ... کلام را با سخنی از پیر جماران و امام شهدا پایان می برم: «یک موی سر این کوخ نشینان و شهید دادگان به همه کاخ ها و کاخ نشینان جهان شرف و برتری دارد.» یادداشت: مرتضی عظیمی انتهای پیام/
93/09/09 - 09:58
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 40]