واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: سينماي ما - شايد براي اولين بار باشد كه دو سينماگر ايراني همزمان عضو هيات داوران يك جشنواره بينالمللي شدهاند. در جشنواره آنتاليا كه از روز جمعه در جنوب تركيه آغاز شده، جعفر پناهي رييس هيات داوران است و شهره آغداشلو هم يكي از اعضاي آن. در اين هيات داوري هفت نفره، جان لنديس (كارگردان معروف آمريكايي و سازنده ويدئوكليپ مشهور «تريلر» مايكل جكسن و فيلمهاي «برادران بلوز»، «مرد گرگنماي آمريكايي در لندن» و ...) هم حضور دارد. ديدار شهره آغداشلو، بازيگر توانا و دوستداشتني كه نزديك به سي سال است خارج از كشور زندگي ميكند، فرصت مغتنمي بود براي گپ و گفتي با او و آگاه شدن بيواسطه از فعاليتهايش. او كه پس از چند كار بيسروصدا طي بيست سال اول مهاجرت، با كانديدا شدن براي دريافت اسكار بهترين بازيگر زن مكمل به خاطر بازي در فيلم «خانهاي از شن و مه» به شهرت و اعتبار جهاني رسيد، در آنتاليا هم مدام به عنوان «بازيگر ايراني نامزد اسكار» معرفي ميشود. آغداشلو پس از بازي در فيلم «تولد مسيح» و سري پنجم سريال پرطرفدار «24»، بازي در فيلم چهار قسمتي «بينالنهرين» را براي شبكه بيبيسي به پايان رسانده كه درباره حوادث سالهاي اخير عراق است. او در اين فيلم كه در تونس فلمبرداري شده، نقش همسر صدام را بازي ميكند. همكار سايت سينماي ما در فرصتي كه در آنتاليا به دست آمد، گفتوگوي كوتاهي بين جعفر پناهي و و شهره آغداشلو به راه انداخته كه بيش از هر چيز بهانهايست براي شنيدن بيواسطه حرفهاي بازيگر ارزنده سينماي ايران (بازيگر فيلمهاي «سوتهدلان»، «گزارش» و «شطرنج باد») كه اعتبار و افتخارهاي جهانياش را جايي دور از ايران و ديرتر از آنچه سزاوارش بود، به دست آورد. آغداشلو همچنان خودش را بازيگر سينماي ايران ميداند و اعتبار جهانياش را هم متعلق به اين سينما. آنچه ميخوانيد، حرفهايي است از سر دلتنگي، و نه يك گفتوگوي سينماييِ صِرف. *** جعفر پناهي: خيلي نزديك ايران هستيم. چرا بعد از آنتاليا به ايران نميآييد؟ شهره آغداشلو: دلم پر ميزند براي ايران. آرزويم است. ولي... نميدانم. خَب، نشده تا حالا، و اميدوارم بشود. پناهي: پارسال همسرتان (هوشنگ توزيع) پس از سالها به ايران سفر كرد و شد. مطمئن باشيد كه استقبال خوبي از شما خواهد شد. اطمينان دارم كه نگاه رسمي هم به شما، نگاهي توام با احترام است؛ چون شما در اين بيست سي سال اخير، همواره شان و وقار هميشگيتان را حفظ كردهايد. فكر نمي كنم حتي با ديدگاه سياسي هم نگاه منفي نسبت به شما و كارتان وجود داشته باشد. آغداشلو: بابت احترام و وقاري كه گفتيد ممنونم. نميدانم... با اينكه آمدن به ايران آرزوي يزرگم است، اما هنوز مطمئن نيستم. اميدوارم بتوانم زودتر تصميم درستي در اين باره بگيرم. پناهي: به ايران كه بياييد، اولِ اول كجا ميرويد؟ آغداشلو: بازار تهران! عاشق اين بازارم. از بچگي كه با مادرم به بازار ميرفتم، آنجا را دوست داشتم. دلم براي شلوغي بازار، غرفهها و مغازههايش، فروشندههايش و بخصوص آن ستونهاي نور كه از سقف پايين ميتابيد و تويشان پر از غبار بود تنگ شده. آره، اولين جا بازار تهران... پناهي: ... و اولين كسي كه به ديدنش ميرويد؟ آغداشلو: از بستگان درجه يكم كه كسي ايران نيست. بنابراين به ديدار دوستانم ميروم. اول هم ميروم ديدن خانواده پناهي! پناهي: شبي كه صبحش مراسم اسكار برگزار ميشد و شما براي «خانهاي از شن و مه» كانديداي دريافت اسكار بوديد، با عدهاي از دوستان در خانه ما جمع بوديم و تا صبح بيدار مانديم تا مراسم را تماشا كنيم؛ به عشق شما... با شمارهاي كه ازتان داشتيم تماس گرفتيم و هر كدام به لهجهاي برايتان پيغام گذاشتيم. آغداشلو: آن روزها آنقدر تماس گرفته ميشد كه نوار پيامگيرم زود پر ميشد. متاسفانه پيغام شماها هم به همين دليل ضبط نشده بود. پناهي: همه دوستان سينمايي كنجكاو نتيجه مراسم اسكار هستند، ولي در شرايط عادي فقط عدهاي حاضرند آن موقع شب (در واقع كله سحر) بيدار بنشينند كه مراسم را زنده تماشا كنند.آن شب همه علاقمندان بيدار ماندند به اميد ديدن برندهشدن شما. همه از اينكه برنده نشديد غمگين شدند، اما البته به خاطر حضور و اعلام وجودتان در اين رقابت خوشحال بودند. آغداشلو: لطف كرده بودند و ما را رديف اول هم نشاندند، ولي متاسفانه بعضي از ستارههاي به اصطلاح رقيب، برخورد درستي با من نداشتند. همهاش را در كتابم نوشتهام. پناهي: كتاب خاطرات نوشتهايد؟ آغداشلو: دارم مينويسم. هنوز تمام نشده. شايد تا يك سال ديگر منتشر شود. پناهي: من جوانهايي را ميشناسم كه چون رنه زلوگر به تعبيري اسكار را از چنگ شما درآورد، از آن به بعد ديگر نظر خوبي نسبت به او ندارند!... حالا واقعاً آن شب چه احساسي داشتيد؟ آغداشلو: يك احساس عجيب و باورنكردني. انگار دلم آمده بود توي حلقم و در تمام طول مراسم، حس ميكردم در جاده قم هستم... پناهي: جاده قم؟! چهطور در آن حال و توي كداك تياتر ياد اين جاده افتاديد؟ آغداشلو: نميدانم ربطش چيست، ولي تمام مدت روزي را به ياد ميآوردم كه پدربزرگم – كه خيلي دوستش داشتم – مرده بود و داشتيم او را براي دفن به قم ميبرديم و من چه حالي داشتم. هر چه فكر ميكنم نميتوانم ربط اين دو واقعه را پيدا كنم و توضيحش بدهم...اما حتي لحظهاي تصوير آن جاده و آن روز خاص از ذهنم بيرون نميرفت. پناهي: بعد از سريال «24» به فيلم «بينالنهرين» رفتيد و نقش همسر صدام را بازي كرديد. اين فيلم و نقش چهجور تجربهاي بود؟ آغداشلو: توي يك صحنه، وقتي براي آخرين بار از كاخ بيرون ميآمدم، كارگردان كات داد و پرسيد: چرا پشت سرت در را نبستي؟ چرا نگاهي به پشت سرت نينداختي؟ گفتم آن موقع ياد تجربه خودم افتادم، وقتي كه وطنم را ترك ميكردم. ميترسيدم اگر پشت سرم را نگاه كنم، تاب رفتن نداشته باشم. اين لحظه را براساس تجربه شخصي خودم آن جوري بازي كردم. وقتي آن تجربه و احساس را براي كارگردان شرح دادم، خيلي تحت تاثير قرار گرفت و به اين نتيجه رسيد كه صحنه را طبق حس و تجربه خودم بازي كنم... خيلي اتفاق خوبي بود و خيلي هم براي كار انرژي گذاشتم. الان هم مشغول كارهاي فنياش هستند و نميدانم چه زماني پخش ميشود.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 334]