تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 24 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام محمد باقر(ع):روزه و حج آرام‏بخش دل‏هاست.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1815688042




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

تحليل چهره پردازي فيلم پستچي سه بار در نمي زند


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
تحليل چهره پردازي فيلم پستچي سه بار در نمي زند
تحليل چهره پردازي فيلم پستچي سه بار در نمي زند نويسنده : نيوشا صدر چهره پردازي پستچي سه بار در نمي زند يکي از بهترين و فکرشده ترين چهره پردازي ها در ميان آثار به نمايش در آمده جشنواره فجر پارسال بود که در آن تنها سعي نشده بود رنگ و لعاب گذشته را روي صورت شخصيت ها بپاشند، بلکه هويت شخصيت ها و رفتار آن ها کاملا در چهره پردازي ها مد نظر قرار گرفته بود. در ابتدا به سراغ بازيگران نقش ابراهيم مي رويم. ابراهيم کوچک، يک مشخصه دارد و آن مدل موهايش است، موهايي که با يک خط مشخص به دو قسمت تقسيم مي شوند و اشاره واضحي به دو بخش کاملا تفکيک شده شخصيت او دارند و غير از اين در کنار لباسي که روپوش يا لباس فرم را تداعي مي کند، نمايانگر داشتن نوعي وظيفه و انجام کاري اجباري و از پيش تعيين شده است و به طور کلي براي اين کودک چارچوب هاي مشخص قرار داده اند که بخشي از شوم جلوه کردنش در همان لحظه اول (گذشته از فضاسازي بسيارخوب کار) به همين علت است، او درحالي که هنوز در دوران کودکي اش به سر مي برد به دليل همزماني سه دوره زندگي، با بزرگسالي اش (و شخصيت هاي بزرگسالي اش) هم سمپاتي دارد و از اين رو فيلمساز کودکي با چهره کاملا معصوم کودکانه را براي اين نقش انتخاب نکرده است و البته به کمک چهره پردازي ودقت در زواياي نمايش چهره او در موقعيت هاي خاص، بيشتر به يک موجود کوچک داراي عمر دراز مي ماند، البته نه پيرمرد، بلکه شايد چيزي شبيه به يک جن کوچک يا موجودي فرازماني که از قابليت گذر از راه پله هاي زمان داستان را داشته باشد. ويژگي کلي بخش جواني او همان گريم مرسوم جاهل ها است که البته به عنوان گريم پايه از آن استفاده شده و در صحنه هايي مثل سکانس پس از لو رفتن دزدي مهوش، نوعي بغض ته نشين شده و پف و سرخي گريه پيشين به زير چشم و صورت او افزوده شده که بيشتر از کمک به فضاسازي آن صحنه به ياري کامل شدن شخصيت او مي آيد. گرچه با احتساب زماني که ابراهيم از خيانت مهوش آگاه مي شود تا زماني که او را مي يابد اين رد غم کمي غير ممکن به نظر مي رسد، خصوصا که در اين مدت کوتاه ابراهيم منطقاً فرصتي براي گريستن و غصه خوردن نداشته و تنها وقت داشته عصبانيت اش را ابراز کند، اما همين چهره و ابراز احساسات زودهنگام به نحوي در تقابل با آن چه در شخصيت سرد و سنگي سوم او با آن بانداژ روي صورتش مي بينيم قرار مي گيرد. شازده دقيقاً نمونه کامل و بيروني شده تصور ذهني تمام ما از شازده هاي قجري است، رنگ روشن و گل انداخته پوست و سبيل هايي با انتهاي رو به بالا که جديت و مردانگي ساختگي به چهره او مي بخشند که خط مدور زير چشم نصيريان هم به طور بالقوه اين چهره پردازي را تقويت مي کند و در کنار آن با تاکيد نکردن روي ابروها و قوس آن ها و در کل حفظ سادگي و صداقت چشم ها وجه کودکانه اي به صورت او اضافه مي کند که به ساختگي بودن جديت و مردانگي اش دامن مي زند. در عوض همسر او کاملا در برابر او قرار مي گيرد؛ با ابروهايي صبور وچهره اي که هميشه انگار فاصله اي با مخاطب دارد. نوعي صبر و سردي و سکون که اساسا مشخصه چهره تيموريان است در گريم اين اثر تقويت شده ( لحظاتي لايه سفيد و گچي فون را روي صورت او احساس کنيم) و حائلي بين او و مخاطب ساخته است. حائلي که حتي پس از دانستن نقشه او براي کشتن شازده هم از ميان نمي رود. با وجود پيش زمينه اي که از زندگي مهوش در فيلم مي شنويم و با وجود استفاده از رنگ هاي زنده چه در صورت او و چه در لباسش و با وجود آرايش موهاي او، به نظر مي رسد که گريمور و فيلمساز قصد نداشته اند هيچ کدام از ويژگي هاي زندگي سابق اش را در چهره اش پر رنگ کنند و او بيشتر با بازي به آن ها مي رسد که البته فکري بسيار به جا و هوشمندانه است. چون مدت کوتاهي بعد به واقعيت ذهني او پي مي بريم که فاصله زيادي از تصور و شنيده هاي پيشين ما دارد و اگر همراه با اين تغيير شخصيت، آرايش چهره او هم کاملا عوض مي شد، زمان زيادي مي طلبيد تا تماشاگر به اين چهره جديد خو بگيرد و اگر هم آرايش چهره اش به همان شکل غليظي که توقع ديدنش را داشتيم حفظ مي شد مانع جدي براي همذات پنداري و اصلا ملموس شدن شخصيتش به شمار مي آمد. متاسفانه مدت هاست که در بسياري از آثار، خصوصا آثاري که پسوند کمدي را يدک مي کشند از آرايش بسيار زياد زنان به عنوان عنصر کميک استفاده مي شود، آرايشي که کم و بيش در شکل و شمايل آرايش روسپيان است و چنين تصويري به طور ناخودآگاه تصويري تلخ يا زجرآور را در ذهن متبادر مي کند و نمي دانم چرا فيلمسازان ما تصور مي کنند تماشاگر بايد با ديدن اين تصاوير غش غش بخندد. اما برويم سراغ باران کوثري، با موهاي بور و کوتاهي که به سمت صورتش شانه شده و رنگ رژي که از همان ابتداي فيلم و به بهانه دستمالي که به دهان او بسته اند خطي روي صورتش انداخته. گريمور با استفاده از اين تمهيد روي رنگ هاي اضافه شده يا به زبان بهتر، ضميمه بر چهره او تاکيد کرده و حتي به نحوي خواسته مطابق با زندگي او آن ها را از واقعيت چهره او جدا کند. لباس او که چندان به شليته هاي قديمي بي شباهت نيست و گردنبندش در کنار آن مدل مو مجموعه اي را مي سازد که تکليفش با مخاطب معلوم نيت، در حالي که گريم محمدرضا فروتن بيشتر نشان از آشفتگي او دارد و چيزي مبهم را در مورد او به رخ نمي کشد. تنها بخشي که در مورد گريم فروتن کمي غلوآميز به نظر مي رسد، سوختگي روي شکم اوست. تصور مي کنم فيلمساز و گريمور با طراحان چنين اثري از سوختگي قصد داشته اند تبديل شدن بخشي از بدن او به بخشي غير انساني را رو به روي چشم مخاطب قرار دهند. گويي او هم به دليل اتفاقاتي که از سر گذرانده ( که بي شباهت به اتفاقات کودکي خود ابراهيم نيست) قابليت اين را داشته است که به يک هيولا تبديل شود و پوسته انساني اش را از دست بدهد. اما از اين موضوع در حد اشاره اي گذرا عبور مي کند و آن چه به تصوير کشيده مي شود، تغيير شکل غلوآميز پوست شکم اوست که از فرط دفرمه بودن حتي چندش آور هم نيست و صرفا حالتي غير طبيعي به او مي بخشد که تاثيرگذار نيست. گرچه شايد فيلمساز و تدوينگر مي توانستند با تغيير نور و همين طور تغيير زمان اختصاص داده شده به اين نما تا اندازه اي بر تأثير آن بيفزايند.منبع: نشريه صنعت سينما ،شماره 85/س
#فرهنگ و هنر#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 223]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن