واضح آرشیو وب فارسی:فارس: برشهایی از رمان «مفتون و فیروزه»
آقا سید علی که پیاده شد، جماعت دور و برش بودند
وقتی مردم روستا لندرور حاجی غنیان را از دور میدیدند میدانستند آقا سید علی برای دفن مردههاشان آمده به طرف ماشین دویدند. آقا سید علی که پیاده شد، جماعت دور و برش بودند.
به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات فارس، رمان «مفتون و فیروزه» نوشته سعید تشکری پر است از شخصیتهای متفاوت و پر از داستانها و روایتهای و خرده روایتهایی مرتبط با سالهای انقلاب در مشهد و قوچان. در هر یک از این روایتها یا میتوان یک ظلم بیحد را دید یا رنج جانکاهی مردمی که جانشان از این بیداد به لب رسیده است و البته در این میان روحانیان و مبارزان انقلابی هستند که نمونهای کم نظیر از عشق و از خودگذشتگی و ارزشهای انسانی را به نمایش می گذارند. آنچه در ادامه خواهید خواند 3 برش از کتاب مفتون و فیروزه است به روایت سعید تشکری: **فروش صفحات رستاخیز و خاطرات خیالی از رقابت آمریکاییها در صفحه 228 کتاب میخوانیم: هژبر بیتعارف گفت: - ده هزار تومان جرینگی و نقد میدم تا منو هر هفته در بورس خبر با مد و الفاظ نگه دارید؛ ماهیانه ده هزار تومان. خوبه لکاته؟ خبرنگار رستاخیز با خودش حساب کرد؛ هفتهای چهار صفحهاش تکمیل شد. خبرنگار به آرامی گفت: - - مودب باشید جناب خان... - زر نزن دیگه! توی دلت قد میسابی...! نمیخوام اون روباه سگ صدا، علم از من جلو بزنه. - جناب علم خودشان دست به قلم دارند و مینویسن و به مطبوعات میدن، اما با این رقم شما فقط باید به خبررسانی راضی باشید. - بگو باید چه کار کنم تا مثل اون باشم؟ - یک خبرنگار و نویسنده مخصوص استخدام کنید. یک ستون برای شما می گذارم کنار... خاطرات نویسی امروز خیلی به مذاق سیاسیون میچسبه. خاطرات اصل چهار و رقابت آمریکاییها رو بنویسید. - من بنویسم؟ - نه آقای خان؛ اون نویسنده مینویسه. - میشناسیدش؟ خبرنگار خندید... **ماجرای دزدی از موزه حرم امام رضا(ع) و مامور امنیتی در صفحه 75 از زبان پری در لحظهای که میخواهد انتقام شوهر مقتولش را از یکی از نیروهای امنیتی رژیم به نام بیات بگیرد، میخوانیم: اما وقتی تو به شر کار نگیری و آدم سالمی باشی، شر دست از سر تو بر نمیداره. یه شب تو اومدی سراغش با یه کاسه عتیقه نادری که از تو موزه حرم دزدیده بودی. از شهریار من خواستی این کاسه عتیقه رو که موقع سرقت از موزه حرم آسیب دیده بود، برات مرمت کنه. نگفتی کی هستی. اما شهریار من حواسش جمع بود. چرا وقتی تو ویرانههای چغازنبیل خارجیها دزدی میکنن، تو اینجا دزدی نکنی؟ شهریار، ویران، شب اومد خونه. با همون کاسه نادری. بعد هم زنگ زد به خبرنگار آفتاب شرق و عکس کاسه را بهشون داد. فردا تو اومدی سراغش. توی اون مغازه کوچک با یه گلوله کشتیش. بعد کاسه عتیقه رو با هر چی عتیقه جات امانتی تو مغازه ش بود، با خودت بردی. هنوز بعضیهاش تو این اتاقه. جرم شهریار من چی بود؟ یک سال تموم پلههای دادگستری و شهربانی رو بالا و پایین رفتم تا قاتل شوهرمو پیدا کنند، اما چه طور میشد یه مامور امنیتی را شناسایی کرد؟ از خستگی روی پلههای بیرون شهربانی نشسته بودم. یه دفعه، دو تا آدم اومدن زیر بغلم را گرفتن و به زور بردن و انداختن تو یه بنز سورمهای... **ماجرای آقا سید علی، چادر روحانیت و سیل قوچان در صفحه 468 هم در شرح ما وقع سیل قوچان و کمک روحانیان به مردم میخوانیم: وقتی مردم روستا لندرور حاجی غنیان را از دور میدیدند میدانستند آقا سید علی برای دفن مردههاشان آمده به طرف ماشین دویدند. آقا سید علی که پیاده شد، جماعت دور و برش بودند. و تو دیدی که چه طور او برای ماندهها حرف بود و همدردی و جلسه و وعظ. دلشکستهها را مرهم. تنها ماندگان را همراه. غریبان را همدل. یتیمان را پدر. داغدیدگان را تسلی. جنازهها را دفن کردید و برایشان نماز خواندید. حضور آقا سید علی و یارانش به جای بوی تعفن و مرگ، عطر صفا ریخت و زندگی. غروب شده بود که برگشتید. وقتی به چادر اصلی فردوس رسیدید، از دور سرو صدایی برپا بود. جیپ ژاندارمری ایستاده بود و ژاندرامی با چند نفر بحث میکرد: - این دستوری که مافوق داده، ما ماموریم و معذور. - به ما گفتن پیغام برسونیم که شما باید هر چه سریعتر این بساط را جمع کنید. پیرمردی از میان جمع که اهل فردوس بود، گفت: آخه بیوجدان تو که خودت اهل همینجایی بگو ببینم اگر این بندههای خدا به داد ما نمیرسیدن، الان خونواده تو، تو چه وضعی بودند. زودتر و بیشتر از دولتیها کمک کردن، هنوز کلی بار رو زمین مونده، کجا جمع کنن. یکی از میان جمعیت شما را دید که به اتفاق چند نفر دیگر از اتومبیل پیدا میشوید. فریاد زد: خود آقا خامنهای اومدند... کتاب نیستان «مفتون و فیروزه» را در دو جلد و با قیمت 60هزار تومان منتشر کرده است. برای تهیه این کتاب میتوانید با شماره تلفن 22612443 تا 5 تماس بگیرید. به زودی مصاحبهای نیز با سعید تشکری درباره این رمان در خبرگزاری فارس منتشر میشود... انتهای پیام/
93/08/11 - 01:15
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 27]