واضح آرشیو وب فارسی:الف: عبیدالله بن حر چگونه به امام حسین(ع) پیشنهاد فرار داد؟
تاریخ انتشار : شنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۳ ساعت ۱۴:۵۱
برگرفته از سخنان امام موسی صدر در نماز جمعه مجتمع آموزشی العالمیه به نقل از خبر؛«امام حسین بن علی (ع) را به یاد میآوریم. مواضع آن حضرت و شرایط و اوضاع آن دوره را به یاد میآوریم. ای مصیبتدیدگان! ای رنجدیدگان! ای کسانی که پیش از آنکه از سوی دشمن و بیگانه مورد ستم واقع شوید، از سوی دوستان و برادران ستم کشیدهاید! به یاد آورید که امام حسین(ع) در آن دوره چگونه با مسائل برخورد کرد.وضعیت امام حسین(ع) پیش از وقوع عاشورادر یک مرحله، امام حسین (ع) هنگامی که در راه مکه به کربلا بود، با عبیدالله بن حر جعفی- که از قهرمانان شجاع و از بزرگان یک قبیله بود- برخورد کرد و از او یاری خواست. اندکی بیندیشیم و ببینیم که وضعیت امام در آن زمان چگونه بود.چرا امام حسین (ع) در آنجا و در آن منزلگاه بود؟ زیرا معاویه از دنیا رفته بود و یزید- کسی که وجدان مسلمانان، وجدان حقجویان و روح حقیقت و عدالت با او مخالف بود- خلافت را به دست گرفته بود و کسانی را برای بیعت گرفتن از حسین (ع) به مدینه فرستاده بود. طبیعی بود که امام حسین (ع) بگوید: «کسی چون من با کسی چون او بیعت نمیکند» و نیز طبیعی بود که یزید، والی خود را تحت فشار قرار دهد تا به اجبار از حسین (ع) بیعت بگیرد، زیرا بیعت مردم با یزید نه از روی اراده و خواست خود، بلکه به اجبار و از سر بیم و هراس بود. از حسین (ع) خواسته شد که بیعت کند و آن حضرت نپذیرفت. از طرفی ایشان نمیتوانست در مدینه بماند، از اینرو به همراه خانواده و اصحاب خود به مکه رفت و در حرم امن الهی و در کنار بیتالله الحرام اقامت گزید.در آنجا نیز پس از چند ماه احساس کرد که این حالت زیاد به طول نمیانجامد و خطر او را احاطه کرده است؛ و هیهات که حسین از برابر خطر بگریزد، آنگاه که گذشتن از جان موجب نجات انسان و پایداری حق میگردد. امام حسین (ع) میخواست حرمت کعبه و بیتالله الحرام را حفظ کند تا خون فرزند رسول خدا (ص) در حرم ریخته نشود و محرمات، مباح نگردد و سرزمین امن الهی در آینده در معرض تعدی و تجاوز هر طغیانگر نابکار قرار نگیرد، به همین سبب از مکه خارج شد.بنابراین حرمین شریفین مکه و مدینه در معرض تهدید قرار داشتند و حسین (ع) نیز در آنجا مورد تهدید بود. به کجا باید میرفت؟ دعوت اهل کوفه را لبیک گفت؛ آنها که هزاران نامه برایش نوشته و از او دعوت کرده بودند که به کوفه برود. گفته بودند که اگر به نزد آنان برود، با او بیعت میکنند و یاریاش میدهند و برای اقامۀ حق و سرنگونی باطل در کنارش میایستند. از اینرو حسین (ع) به سوی کوفه رفت.هدیه عبیدالله بن حر به امام و پیشنهاد فراردر میانۀ راه دریافت که اهل کوفه تحتتأثیر سرکوب یا تطمیع، بیعت خود را شکستهاند و نماینده و پسرعموی حسین (ع)، مسلم بن عقیل بن ابیطالب (ع) را به شهادت رساندهاند. بنابراین حسین (ع) در میانۀ راه فهمید که آسمان و زمین به روی او در فرو بستهاند، مکه و مدینه جای او نیست و کوفه نیز به او خیانت کرده و از یاریاش دست کشیده، و لشگر جرار اهل کوفه به فرماندهی دشمن و به فرمان یزید- که حسین از بیعتش سر باز زده- پیش روی اوست تا راه را بر او ببندد و به اجبار از او بیعت بگیرد و یا او را به قتل برساند. حسین (ع) در چنین شرایطی عبیدالله بن حر جعفی، از مردان شجاع عرب را میبیند و عبیدالله از یاری او خودداری میکند، اما هدیهای را به او پیشنهاد میکند و میگوید: «ای فرزند رسول خدا! اسب بینظیر و بیهمتایی دارم که با آن هر که را خواستم، گرفتم و هر که مرا خواست، نگرفت»، یعنی هنگامی که سوار این اسب هستم، هر کس را که بخواهم، به او میرسم و از طرفی، هر کس که بخواهد مرا بگیرد، نمیتواند و من قادر هستم از دست او بگریزم. امام حسین (ع) از این گفتۀ عبیدالله چنین استنباط کرد که وی فرار را به امام پیشنهاد میکند، زیرا حسین (ع) در موقعیتی نبود که بخواهد کسی را تعقیب کند یا بر کسی بتازد، زیرا ایشان در محاصره قرار داشت و زمین خداوند با همۀ فراخی بر وی تنگ آمده بود.بنابراین قرار نبود حسین (ع) کسی را بگیرد و تعقیب کند. پس بخش دوم گفتۀ عبیدالله مطرح بود که میگفت اگر کسی بر آن اسب سوار شود، هر کس که بخواهد او را بگیرد، نمیتواند و آن سوار میتواند از وی بگریزد. حسین (ع) احساس کرد که عبیدالله فرار را به او پیشنهاد میکند، از اینرو به شدت آن را رد کرد و فرمود: «ای عبیدالله! از این سرزمین خارج شو که اگر چنین نکنی، خداوند تورا به صورت در آتش جهنم میافکند».تو ای ترسوی هراسان، ای ناتوان بُزدل، ای بندۀ مال و ثروت، ای ناتوان در برابر دشمنان! تو به حسین (ع)، فرزند رسول خدا (ص) که تاریخ را رقم زد، پیشنهاد میکنی که بگریزد؟! در دنیا چه اتفاقی میافتد؟ آیا دنیا جز روح و حیات و جانی است که انسان روزی آن را رها میکند؟ پس بهتر آنکه آن را در راه مجد و عزت و رضای خداوند و آزادی انسانها تقدیم کند. این صحنهها و صدها صحنه مانند آن است که تاریخ ما را مزین میکند و حافظه و روح و جان و اراده و زندگی ما را زینت میدهد، چنانکه در هر مجلس و محفلی میگوییم: یا لیتنا کنا معکم فنوز فوزاً عظیماً (ای کاش با شما بودیم و به رستگاری عظیم دست مییافتیم.) »
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: الف]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 45]