واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: زاري براي فراموشي درام
شايد بيانصافي باشد نمايش «تنها سگ اولي ميداند چرا پارس مي کند مکبث» ابراهيم پشتکوهي را جزئي از موج فرمگرايي سطحي و لجامگسيخته برخي از تئاترهاي امروز ايران به حساب آوريم. نمايش «تنها سگ اولي ميداند چرا پارس مي کند مکبث» که مدتي است در کارگاه نمايش تئاتر شهر به صحنه رفته، اجراي متفاوتي از نمايشنامه «مکبث» است که سوار بر ايده زار سعي دارد درام مکبث را در بستري بومي نشان دهد.براي نمايش تلاش زيادي شده تا متفاوت و خلاقانه جلوه کند. بازيهاي متفاوتي انجام شود و با فضاسازيها تصويري تماشاگر به لحاظ بصري مجذوب و البته مبهوت کار شود. ابراهيم پشتکوهي کارگردان نمايش مدعي است تلاش کرده اجراي او تصوير درست و غير کليشهاي از زار؛ مراسم ويژه مردم جنوب ايران ارائه دهد، اما گفتن همين نکته در بروشور و تأکيد زياد در آن بر نوعي ايدههاي تحقيقاتي مبني بر اينکه زار ريشههاي ايراني دارد نه آفريقايي و ذکر مثالهايي در اين مورد براي مخاطبي که به ديدن يک تئاتر آمده آغاز نوعي انحراف در نمايش است.در واقع تلاش پشت کوهي براي تذکر غفلتهايي که در رويکردهاي سابق به مراسم زار صورت گرفته تماشاگر را با ايده نمايش دچار فاصله کرده و نمايش او را همچون يک آزمايشگاه براي ارائه تصويري صحيح از مراسم زار کرده است. آن قدر که ايدههاي مترقي درگيرکننده «مکبث» در غبار و دودهاي ظاهر نمايش ناديدني شده است.فلسفه قدرت در نمايش مکبث و شيوه ارائه آن و ديده شدن و شنيده شدنش جزء مهمي از کليت تجربه ديدن اين نمايش با هر رويکردي است.در واقع ناديده گرفتن فلسفه و ايدههاي دروني اين نمايش جاودانه و ضربه زدن به آنها در ساحت زبان و ديالوگ باعث ميشود اين نمايش ناقص و تجربه ديدنش براي مخاطب نيمه باشد.از سوي ديگر پشت کوهي با بازنويسي ديالوگهاي مکبث نه تنها نمايش را بومي نکرده بلکه در جهت زباني الکن و زائد قدم برداشته است، زباني که هيچ کنشي از آن بر نميآيد. بيدقتي در نوشتن ديالوگها يا نگرش تزئيني به آنها داشتن به يک اندازه به درام لطمه زده است. اين مسئله با همراهي بازي تصنعي و خشک بازيگران ديالوگهاي کار را خنثي و نامفهوم کرده، اما هر دوي اين موارد (ديالوگها و بازيها) معلول يک چيز هستند و آن محدود شدن کارگردان در فرماليسمي تک بعدي و نشان دادن توانمندي نمايش در آن نقطه. تکيه بر ايدههاي فرمي و بصري براي يک نمايش فضيلت است و اتفاقاً تئاتر ايران را با تجربيات متکثري روبرو ميکند که موجب رشد کارگرداني و غني شدن شيوهها و امکانهاي اجرايي ميشود، اما بايد توجه داشت تکيه بر اين شيوهها و تلاش براي کارهاي متفاوت که تماشاگر را با وضعيت جديدي روبرو ميکنند تا زماني که در نفس درام و کنش اصلي و ظرافتهاي فراز و فرود داستاني غني و کامل نباشند در حد ايدههايي بصري باقي ميمانند و از داشتن تماميت اتفاق تئاتري محروم هستند.فلسفه قدرت در نمايش مکبث و شيوه ارائه آن و ديده شدن و شنيده شدنش جزء مهمي از کليت تجربه ديدن اين نمايش با هر رويکردي است.در واقع ناديده گرفتن فلسفه و ايدههاي دروني اين نمايش جاودانه و ضربه زدن به آنها در ساحت زبان و ديالوگ باعث ميشود اين نمايش ناقص و تجربه ديدنش براي مخاطب نيمه باشد.به نوعي همين مسائل است که سير دراماتيک «تنها سگ اولي ميداند...» را مختل کرده است. براي مثال ما هيچگاه سير رسيدن ليدي مکبث به جنون را متوجه نميشويم و اين سير يکي از اصليترين نکات نمايش و همچنين يکي از عوامل پيچيدهسازي آن است.در نمايش پشتکوهي ما اغواگري و خوي وسوسهگر ليدي را داريم و ناگهان جنون او از عذاب جنايتي که در ارتکاب آن دست داشته، اما چيزي اين ميان گم شده که همان دلايل، سير و شکل رسيدن ليدي به جنون است که قطعاً يکي از عواملي است که نفس و بنمايه اين درام را ميسازد.شايد بيانصافي باشد که نمايش پشتکوهي را جزئي از موج فرمگرايي سطحي و لجامگسيخته برخي از تئاترهاي امروز ايران به حساب آوريم و او را دوشادوش تئاترهاي موسوم به تجربي سهل و بيمحتوا قرار دهيم. ايدههاي اجرايي فکر شده او نمايشش را از چنين فضاهايي دور ميکند، اما بي توجهي او به سير دراماتيک و سهلانگارياش در ديالوگها و از سوي ديگر بازيهاي تصنعي کار، نمايشش را تجربه ناقصي کرده که در نطفه خلق شدن خفه ميشود.نوشته : عليرضا نراقي - خبرآنلاينتنظيم براي تبيان : مسعودعجمي
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 201]