تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 8 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام موسی کاظم (ع):مومن همانند دو کفه ترازوست. هرگاه به ایمانش افزوده گردد، به بلایش نیز افزوده می ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1813056824




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

جنگ با تانک یا عکس با تانک!


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: جنگ با تانک یا عکس با تانک! بعد از ظهر یکی از پنج‌شنبه‌ها، همراه مجتبی رضایی و چند تای دیگر از بچه‌های محل، سوار بر موتور رفتیم بهشت زهرا (س) تا بلکه صفایی با شهیدان داشته باشیم.چند وقتی می ‌شد که یکی دو تانک غنیمتی زپرتی عراقی آورده بودند و در محوطه‌ی بهشت زهرا(س) گذاشته بودند. یکی از آنها درست در ورودی شرقی قرار داشت. همین که با مجتبی وارد شدیم و چشم‌ مان به تانک عراقی افتاد که حالا در تهران جا خوش کرده بود، همان ترک موتور که نشسته بود، زد به شانه‌ام و با تمسخر گفت:
جنگ با تانک یا عکس با تانک!
- داش حمید ... می‌دونی این تانک رو واسه چی این همه راه آورده‌اند و گذاشتنش این وسط؟- خب ... شاید می‌خوان بگن که بعله، این تانکا رو ما غنیمت گرفتیم و پدر عراق رو درآوردیم و ...که گفت: نه بابا، تند نرو. موضوع اینا نیست.- پس چیه؟ جناب عالی بفرمایید فلسفه‌اش چیه؟آهی از ته دل کشید و همان‌‌ ‌‌طور که دست‌هایش بر شانه‌ام بود، گفت: - داش حمید ... یه روزی جنگ تموم می‌شه، خیلیا که از جنگ فراری بوده‌ان ولی ادعای حزب‌اللهی بودن هم دارن، اون‌ موقع کم می‌آرن و می‌آن کنار همین تانکا عکس می‌گیرن که بگن ما هم جبهه بوده‌ایم.درست کنار تانک عراق که مثل لش وسط میدان لم داده بود، ایستادم. برگشتم و نگاهی به مجتبی انداختم. حرف عجیبی می‌زد. خندید و گفت: نکنه حرف بدی زدم؟10 سال بعد از آن خاطره، یکی از به اصطلاح دوستانم که سه سال از من بزرگ‌ تر است و الحمدلله هیکل درشت و توپری هم دارد و شکر خدا هیچ مرض و مریضی‌ای هم ندارد، ولی فقط در قم به کسب علم مشغول بوده و حتی لحظه‌ای پایش به جبهه نرسیده بود، تعریف می‌کرد که روزی از طرف بسیج اداره‌ به بهشت زهرا(س) رفته بودند که یکی مثل خود او، می‌گوید:- سید ... می‌گم بیا بغل این تانکه چند تا عکس بگیریم که هر وقت کسی گیرداد که چقدر جبهه بودید؟ این عکسا رو نشونش بدیم! حمید داود آبادیتنظیم : فرهنگ پایداری تبیان





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 324]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن