واضح آرشیو وب فارسی:ایسنا: دوشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۳ - ۰۹:۲۷
روزنامه حمایت نوشت: «میثم» 32ساله، وقتی با جعل عنوان «بسیجی» اقدام به اخاذی میکرد شاید این تصور را نداشت که یکی از همین «افاغنه» با شکایت از او، زمینهای فراهم کند تا شماری از شاهدان در دادگاه علیه او و اعمال خلافش شهادت دهند. خودش میگوید: اما به خاطر اختلافات خانوادگی، در زندانم، هرچند که برگه حکم دادگاهش با اشاره به چند فقره سرقت منجر به تعزیر، استعمال مواد مخدر، غصب عنوان و قبول مال مسروقه و... خلاف ادعایش را ثابت میکند. به گزارش ایسنا، متن این گفت و گو که در حمایت منتشر شده به شرح زیر است: از زندگیات بگو؟ یک بار ازدواج کردم که منجر به طلاق شد و حالا با داشتن 2 فرزند، 8 ماهی است که در ندامتگاه «دماوند» دوران محکومیت خود را سپری میکنم . چرا اقدام به اخاذی کردی ؟ ما سمت منطقه « آبسرد» یک باغ داریم که هنوز درگیر تعیین تکلیف انحصار وراثت آن هستیم . به همین دلیل با داییام سر این موضوع مشکل دارم . گاهی برای سرکشی به باغ آنجا تردد می کردم و متوجه شده بودم که شمار افغانیهایی که در آنجا زندگی میکنند، زیاد است. یک بار که برای سرکشی به باغ رفته بودم، متوجه شدم یک افغانی در حال بالا رفتن از دیوار باغ یکی از ویلاهاست؛ جلو رفتم و از او مدارک خواستم. وقتی از دیوار پایین آمد متوجه شدم مدرکی ندارد یا لااقل به من نشان نمیدهد؛ به همین دلیل او را تهدید کردم و اوهم چون مدرکی نداشت موتورش را جا گذاشت و فرار کرد. من هم وسوسه شدم و در حالی که او فرار می کرد، گفتم موتورت توقیف است! چرا آن افغانی فرار کرد؟ نمی دانم . شاید به دلیل اینکه لباسم شبیه لباس بسیجیها بود، ترسید. به هرحال من هیچ آزاری به او نرساندم و فقط از او مدارک خواستم. خودش ترسید و فرار کرد . شاید واقعا مدرک اقامت نداشت و ترسید که او را به کلانتری معرفی کنم. چطور دستگیر شدی؟ چند روز بعد این موضوع را برادر کوچکم برای داییام تعریف کرد . دایی ما هم که با ما مشکل داشت فرصت را غنیمت شمرد و به کلانتری منطقه رفت و قضیه را به پلیس اطلاع داد. ماموران که از قضیه مطلع شدند در آن منطقه «گشت» گذاشته بودند . من هم طبق روال چندین بار دیگر در همان حوالی باغ تردد داشتم که دستگیر شدم . از کجا می دانی که داییت اطلاع داده است ؟ وقتی موقع دستگیری دیدم مامورها مرا به اسم میشناسند خوب معلوم است که کسی قبلا اطلاعات مرا به مامورها داده است! من هم فقط با داییام مشکل داشتم و فقط او این قضیه را میدانست. در کلانتری هم زن داییام را دیدم که تعدادی افغانی که به عنوان شاکی آمده بودند، همراهی میکرد . بعد از دستگیری چه اتفاقی افتاد ؟ در کلانتری میگفتند همه اینها شاکی هستند و باید از همه رضایت بگیری. مرا 15 روز به اداره آگاهی فرستادند. من فقط یک فقره آن هم بدون آزار این کار را کرده بودم. سایر موارد را در کلانتری به دلیل اینکه بتوانیم موضوع را تمام کنم، گردن گرفتم ! یعنی شاکیان به دروغ شهادت دادهند؟ من خیلی از آنها را تا آن زمان حتی یک بار هم ندیده بودم، ولی آنها از من شکایت کرده بودند. مطمئن هستم که همه اینها به دلیل تحریک داییام بوده است. با اموالی که از این راه بهدست آوردی، چه کار کردی ؟ فقط همان یک موتور بود که آن را هم فروختم . کلا این قضیه یک ماه و نیم طول کشید. هیچ چیز دیگری به دست نیاوردم. موتور را چند فروختی ؟ 100 هزار تومان چه حکمی برایت صادر شده است ؟ اول به 16 سال حبس محکوم شدم که بعدا با تخفیف 10 سال شد. نمیدانم چرا چنین حکمی صادر شده است. ما از همه شاکیها رضایت گرفته بودیم ولی همه آنها هنوز در پرونده من، به عنوان شاکی مطرح هستند.(!) انتهای پیام
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایسنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 41]