تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 14 مهر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هركس به خدا و روز قيامت ايمان دارد، بايد سخن خير بگويد يا سكوت نمايد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1820644643




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

بررسی و نقد مبانی نظریة انقلاب‌های اجتماعی اسکاچ‌پل


واضح آرشیو وب فارسی:فارس:
بررسی و نقد مبانی نظریة انقلاب‌های اجتماعی اسکاچ‌پل
مبانی هستی‌شناختی ماده‌گرایانة این نظریه‌پرداز سبب شده است که به‌تمامی رخدادهای انقلاب تنها با دید مادی بنگرد و از تحلیل وقایع الهی انقلاب ایران عاجز باشد.

خبرگزاری فارس: بررسی و نقد مبانی نظریة انقلاب‌های اجتماعی اسکاچ‌پل



چکیده اسکاچ‌پل، وقوع انقلاب‌های اجتماعی را ناشی از ساختارهای داخلی و بین‌المللی می‌داند و درصدد نفی حضور رهبری، نفی ایدئولوژی انقلابی و نفی ذهنیت هدفمند از ابتدای انقلاب است و بر این جمله تأکید می‌کند که انقلاب‌ها ساخته نمی‌شوند بلکه آنها می‌آیند. این مقاله با بررسی مبانی مورد توجه این نظریه‌پرداز درپی‌ اثبات این مطلب است که تفاوت در مبانی، موجب تغییر در اصل نظریه خواهد شد. آنچه در این مقاله مورد بررسی است مبانی معرفت‌شناختی، هستی‌شناختی، انسان‌شناختی، مبانی دین‌شناختی، مبانی فلسفه اجتماعی و روش‌شناسی است که با تغییر این مبانی و جایگزینی مبانی اسلامی، اصل نظریه نیز تغییر خواهد یافت. مقدمه «دولت‌ها و انقلاب‌های اجتماعی»(1)  کتابی است که اسکاچ‌پل در آن به تبیین نظریة خود در مورد انقلاب‌های اجتماعی می‌پردازد. وی در فصل اول کتاب می‌کوشد تا براساس نظریه‌های ارائه شده، تصویر روشنی از ویژگی‌های انقلاب و مشکلات و مسایل آن به‌خواننده ارائه کند و فصل‌های بعدی کتاب درحقیقت پشتوانة استدلالی مسایلی است که در فصل اول مطرح شده است. اسکاچ‌پل با تفکیک بین «انقلاب سیاسی» و «انقلاب اجتماعی» بیان می‌کند که یک‌انقلاب سیاسی با تغییر حکومت، بدون تغییر در ساختارهای اجتماعی همراه است. همچنین، منازعات طبقاتی و دهقانی نقشی در آن ندارد؛ هرچند انقلاب‌های اجتماعی که با شورش‌های طبقات پایین شروع می‌شوند، بسیار سریع بوده و باعث دگرگونی‌های ریشه‌ای در ساختار طبقاتی و اجتماعی می‌شوند. (اسکاچ‌پل، 1376: 21) اسکاچ‌پل با سنخ‌شناسی نظریات مطرح درباره انقلاب‌ها در جمع‌بندی، به این نتیجه می‌رسد که ابتدا تغییرات در نظام‌های اجتماعی یا جوامع، سبب نارضایتی اجتماعی و بسیج عمومی می‌شود. سپس جنبش توده‌ای به‌کمک ایدئولوژی سازمان‌های وابسته به‌صورت آگاهانه، نسبت به‌سرنگونی رژیم حاکم اقدام می‌کند و پس از درگیری و سرانجام، پیروزی، برنامه‌های خود را به‌مرحله اجرا می‌گذارد. (همان: 32) این مطالب چیزی نیست که بتواند نظر اسکاچ‌پل را تأمین کند، ازاین‌رو، ایشان به‌نقد ذهنیت هدفمند می‌پردازد و بر این امر تأکید دارد که انقلاب‌ها نتیجه جنبش‌های هدایت‌شده با اهداف معلوم و شناخته‌شده نیستند. ایشان ضمن تأکید بر نقش ساختار‌ها در شکل‌گیری انقلاب معتقد است که در انقلاب‌های تاریخی، گروه‌های مختلف با انگیزه‌های متفاوت، در تنازعات چندگانه و پیچیده شرکت دارند. این منازعات، در شرایط اقتصادی ـ اجتماعی و بین‌المللی موجود شکل می‌گیرد و طبقة خاص یا گروه مشخصی آنها را کنترل نمی‌کند. همچنین تمامی پیامدهای انقلاب نیز به‌طور طبیعی با هیچ‌یک از گروه‌های دیگر قابل پیش‌بینی نیست. (همان: 35) اسکاچ‌پل، انقلاب‌ها را محصول اراده و فکر انسان‌ها نمی‌داند، بلکه به‌صورتی جبرگرایانه آنها را معلول ساختارهای خارج از قدرت انسان به‌شمار می‌آورد. ایشان می‌گوید: به‌نظر من انقلاب‌های اجتماعی توسط نهضت‌های انقلابی حقیقی که در آنها یک‌رهبری ایدئولوژی، حمایت توده‌ای را برای خلع ید از یک‌نظام موجود تحت عنوان یک‌جانشین جدید جلب کند، به‌نتیجه نرسیده‌اند. به‌خوبی روشن است که رهبران انقلابی معمولاً تا هنگام فروپاشی، یا اصلاً حضور نداشته‌اند و یا شخصیت سیاسی حاشیه‌ای بوده‌اند و گروه‌های مردمی به‌ویژه دهقانان، از طریق شورش، در دگرگونی‌های انقلابی برای رسیدن به‌آرمان‌های خاص و اهداف خود که مورد حمایت رهبران انقلابی قرار گرفته، مشارکت نموده‌اند. (اسکاچ‌پل، 1379: 187) به‌هرحال، اسکاچ‌پل با نفی ذهنیت هدفمند و بیان این جملة «وندل فیلیپس»(2)  که «انقلاب‌ها ساخته نمی‌شوند، بلکه آنها می‌آیند»، بر دقیق بودن و صحت آن تأکید کرده و می‌نویسد: ذهنیت هدفمند تنها یک‌بدفهمی دربارة فرایند و پیامدهای انقلاب‌های تاریخی و بروز آنهاست. (اسکاچ‌پل، 1376: 35) تبیین انقلاب‌های اجتماعی به‌نظر اسکاچ‌پل، وقوع انقلاب معلول عوامل متعدد در ساختار‌های بین‌المللی و داخلی است. 1. ساختارهای بین‌المللی در میان عواملی که در ساختارهای بین‌المللی، زمینه‌ساز وقوع انقلاب‌ها می‌شوند، دوعامل نقشی پررنگ دارند؛ یکی، ارتباطات فراملّی کشورها با یکدیگر و دیگری، روند توسعه و نوسازی است. ایشان معتقد است که ارتباطات فراملّی در پیدایش همة بحران‌های انقلاب‌های اجتماعی سهم دارند و به‌طور ثابت به‌ تعارض و پیامدهای انقلابی کمک کرده‌اند. آغاز و انجام تمام انقلاب‌ها در جوامع مدرن می‌بایست در ارتباطی نزدیک با نابرابری‌های بین‌المللی ناشی از توسعة اقتصادی و سرمایه‌داری و در مقیاس جهانی در قالب دولت ـ ملت دیده شود. توسعة روابط اقتصادی بین‌المللی از نظر تاریخی تأثیر فراوان و انکارناپذیری بر توسعة اقتصاد ملی داشته است. (همان: 38 ـ 36) از سوی دیگر، بیان می‌دارد که ارتباط کشورها با کشورهای درگیر با انقلاب‌های اجتماعی، امری اجتناب‌ناپذیر است. رقابت‌های تاریخی میان کشورها، در ساختار طبقات اجتماعی کشورهای متأثر از انقلاب اجتماعی اثر مستقیم داشته است. روابط میان کشورها تأثیر چشمگیری در روند انقلاب‌های اجتماعی داشته و بیشتر انقلاب‌های نوین اجتماعی، در کشورهایی به‌وقوع پیوسته که از نظر موقعیت بین‌المللی، در محرومیت به‌سر می‌برند. ایشان در تحلیل پایانی، به این جمع‌بندی می‌رسد که انقلاب‌های اجتماعی نه‌تنها تحت تأثیر سیاست بین‌الملل هستند، بلکه بر اقتصاد جهانی و نظام‌های تازه‌تأسیس حکومتی نیز اثرگذارند. (همان: 41 و 42) توجه به‌این نکته لازم است که اسکاچ‌پل، روند توسعه و نوسازی پرشتاب را تنها عامل انقلاب به‌شمار نمی‌آورد و بر این امر تأکید می‌کند که آن دسته از نظریه‌پردازانی که ادعا می‌کنند روند نوسازی پرشتاب، به‌تنهایی مولّد انقلاب است، اشتباه می‌کنند. (اسکاچ‌پل، 1379: 198) وی معتقد است که تودة طبقة پایین مشارکت‌کننده در انقلاب، بدون وجود سازمان‌های گروهی مستقل و منابعی که کوشش‌های خود را به‌کار گیرند، نمی‌توانند نارضایتی خود را به‌کنش سیاسی مؤثری مبدل سازند. (همان: 187) با توجه به‌این بیان اسکاچ‌پل، می‌توان دریافت که ایشان، همچنان بر نقش ساختاری عوامل بین‌المللی تأکید داشته و ارتباطات فراملّی و روند توسعه و نوسازی را تنها، از عوامل تکمیل‌کنندة این ساختار می‌داند. 2. ساختارهای داخلی بُعد دیگری که تکمیل‌کنندة نظریة اسکاچ‌پل به‌شمار می‌آید، ساختار داخلی و تحولات موجود درون یک‌نظام است. ایشان این عوامل را در چند مورد بررسی می‌کند: یک. ساختار دولت انقلاب اجتماعی و تغییرات ناشی از آن، تنها زمانی معنی و مفهوم دارد که ما حکومت را به‌عنوان یک ساختار نگاه کنیم. حکومت، دیگر به‌عنوان محلی برای درگیری اقتصادی ـ اجتماعی به‌حساب نمی‌آید، بلکه بیشتر، مجموعه‌ای از نهادهای نظامی و سیاسیِ هماهنگ است که به‌دست مجریان به‌کار گرفته می‌شود. (اسکاچ‌پل، 1376: 48) علت اصلی بروز انقلاب‌های اجتماعی، در واقعیت ساختار و سازمان‌های دولتی نهفته است. چراکه موقعیت این سازمان‌ها با توسعة اقتصادی، طبقات اجتماعی و همچنین شرایط بین‌المللی قابل تغییر و تحول است. دولت اساساً دارای چهرة دوگانه است که یکی، ساختار طبقاتی اقتصادی و اجتماعی و دیگری، چهرة بین‌المللی آن است. (همان: 51) دو. ساختار نخبگان در نظریه اسکاچ‌پل، ساختار نخبگان از دو گروه تشکیل شده که هر کدام سهمی در شکل‌گیری انقلاب‌های اجتماعی دارند. گروه اول، نخبگانی هستند که درون نظام موجود قرار دارند و از بهره‌مندان و صاحب‌منصبان این نظامند. در این گروه شاید بتوان از اشراف، ملاکین بزرگ و کسانی که از دستگاه سلطنتی برای ادامه حیاتش همراهی می‌کنند نام برد. این گروه همان کسانی هستند که در صورت نارضایتی، از ادارة امور سر باز زده که این نارضایتی به‌بحران سیاسی دولت می‌رسد. گروه دوم، نخبگانی هستند که اسکاچ‌پل به‌صورت روشن‌تر از آنها باعنوان نخبگان حاشیه‌ای یا دولت‌سازان آینده یاد می‌کند. این نخبگان شامل گروه‌های تحصیل‌کردة علاقمند و خواهان فعالیت‌ها و مشاغل دولتی هستند. آنها متخصصانی هستند که به‌علت وابسته نبودن به‌طبقة اشراف یا ارتباط نداشتن با طبقات بالا یا نداشتن ثروت، از ارتقا به موقعیت بالاتری در حکومت یا جامعه محروم مانده‌اند. (اسکاچ‌پل، 1379: 164) سه. ساختار اجتماعی دهقانان یکی از عوامل مهم در تبیین انقلاب‌های اجتماعی، توجه به ساختار اجتماعی دهقانان یا به‌عبارت دیگر، ساخت داخلی روستاست. در برخی مناطق، که کل یک روستا به‌عنوان یک‌واحد تولیدی که خان، مسئول آن است، به‌نوعی از استقلال نسبی روستا می‌کاهد. در چنین ساختی است که دهقانان به‌خوبی درمی‌یابند که خان، دشمن مشترکشان است و این وضع، زمینه را برای شکل‌گیری شورشی دهقانی فراهم می‌کند. (همان: 163 ـ 161) اسکاچ‌پل ضمن تبیین شورش‌های دهقانی، نظریه کسانی را رد می‌کند که بر ایدئولوژی و نیز محرومیت نسبی کنشگران تأکید دارند. نظر او این است که عوامل تعیین‌کننده در شورش‌های دهقانی، عوامل ساختاری و موقعیتی هستند. همچنین درجة همبستگی اجتماعات روستایی، درجة آزادی دهقانان از نظارت و سرپرستی مستقیم و روزانه ارباب‌ها و گماشتگان آنها و سرانجام، سست‌شدن اِعمال زور دولت، علیه روستاییان را ازجمله این عوامل ساختاری می‌شمارد. (ریتزر، 1382: 255) نشانه‌های شکل‌گیری انقلاب به‌نظر اسکاچ‌پل، براساس ساختارهای داخلی و بین‌المللی و شرایط موجود در جامعه، آنچه از به‌وجود آمدن انقلاب خبر می‌دهد و آن‌را تسهیل می‌کند، سه‌اتفاق است: 1. بحران سیاسی دولت درگیری‌های به‌وجود آمده بین زمین‌داران بزرگ که به‌عنوان ثروتمندان جامعه به‌شمار می‌آیند و دستگاه سلطنت، کار را به‌بحران سیاسی دولت می‌کشاند؛ چراکه قبل از وقوع انقلاب و بحران‌های موجود، زمین‌داران بزرگ و دستگاه سلطنت از عوامل عمده کنترل فساد گروه‌های اجتماعی زیردست خود (کشاورزان) بودند. این در حالی است که در کنترل نیروی انسانی و کشاورزان و در مجموع، در اقتصاد کشاورزی رقیب یکدیگر بودند. این امر به‌تعارض و تضاد منافع آنها منجر و سبب بروز بحران‌ها و درگیری‌هایی می‌شود که دولت را به‌بحران سیاسی می‌کشاند و درنهایت به‌نابودی تشکیلات حکومتی دچار می‌شود. (اسکاچ‌پل،1376: 65 و 66) به‌عقیده اسکاچ‌پل، تمام کسانی که دربارة انقلاب مطالبی نوشته‌اند، می‌دانند که انقلاب‌های اجتماعی با بحران‌های سیاسی آشکار آغاز می‌شود. بر همگان روشن است که انقلاب‌های اجتماعی از طریق درگیری احزاب سیاسی و انجمن‌های بانفوذ شکل می‌گیرد و هیچ‌کس نمی‌تواند واقعیت جنبه‌های سیاسی انقلاب اجتماعی را انکار کند. (اسکاچ‌پل، 1376: 43) 2. شورش از پایین اسکاچ‌پل معتقد است که عوامل بنیادین در تبیین صحیح شورش‌های روستایی عبارتند از: الف) الگوی نهادی رابطة دهقانان با یکدیگر، با ابزارها و زمین‌هایشان در روستا؛ ب) الگوی نهادی رابطة دهقانان با مالکان؛ ج) توانایی یا ناتوانی دولت در فرونشاندن شورش‌ها. او درخصوص شورش‌ها و اعتصاب‌های شهری نیز بر این باور است که شورش‌هایی که در مناطق شهری صورت می‌گیرد، در انقلاب‌های اجتماعی نقش مهمی داشته‌اند، ولی در مقایسه با شورش‌های دهقانی از اهمیت کم‌تری برخوردار هستند. در مقابل، هرچند به شورش‌های روستایی نسبت به‌عوامل دیگر، کمتر توجه شده است، ولی این شورش‌ها در کلیه انقلاب‌های اجتماعی که در گذشته رخ داده نقش مهمی داشته‌اند. 3. مشارکت نخبگان حاشیه‌ای همان‌طور که در بحث ساختار نخبگان بیان شد، اسکاچ‌پل نخبگان را به دوگروه تقسیم می‌کند، یکی، نخبگان درون حاکمیت و دیگری، نخبگان حاشیه‌ای که انقلاب‌سازان آینده به‌شمار می‌آیند. هرچند نخبگان گروه اول به‌دلیل شرایط به‌وجودآمدة درون حاکمیت، رضایت چندانی از وضع موجود ندارند، اما به‌نظر می‌رسد که نخبگان حاشیه‌ای نقش اساسی‌تری در هدایت توده‌ها به‌عهده خواهند داشت. ازاین‌رو، این نخبگان به‌سبب دیدگاه ملی خود می‌توانند جنبش‌های محلی دهقانی را در سطح ملی، سازمان دهند و با سقوط رژیم حاکم، ازجملة دولت‌سازان رژیم جدید باشند. در بیشتر موارد در جوامع کشاورزی، نخبگان حاشیه‌ای به‌اندازه‌ای ناراضی بودند که درصدد بسیج و سازماندهی توده‌ها در انقلاب‌های اجتماعی، برآمده و در دوران انقلاب به‌سازماندهی و یکپارچه کردن قدرت حکومتی پرداخته‌اند. از نظر اسکاچ‌پل به‌محض اینکه بحران‌های انقلابی که در اثر فشارهای بین‌المللی و شورش‌های روستایی ایجاد شده‌اند، رژیم پیشین را فلج کنند، نخبگان حاشیه‌ای دست به‌تصرف قدرت و دستگاه‌های دولتی می‌زنند و سازمان جدیدی را با ثبات بیشتر اقتصادی بنا می‌کنند. (اسکاچ‌پل، 1379: 164 و 165) به‌عقیده اسکاچ‌پل، جمع این سه‌شرط، خبر از آمدن انقلاب می‌دهد. انقلاب ربطی به‌تصمیم آگاهانه افراد یا گروه‌ها ندارد و این، تلاقی تصادفی شروط مذکور است که انقلاب‌ها را به‌دنبال خود می‌آورد، انقلاب‌ها ساخته نمی‌شوند، انقلاب‌ها می‌آیند. به‌هر حال، وی با رد ارادی‌بودن انقلاب، تفسیر انقلاب اجتماعی را تنها، مبتنی بر عوامل ساختاری و از پیش تعیین‌شده می‌داند و در وقوع انقلاب، نقش انقلابیان در گسترش ایدئولوژی خود را انکار می‌کند. بررسی سه انقلاب اسکاچ‌پل که در تحقیق خود بر استفاده از روش مقایسه‌ای ـ تاریخی تأکید دارد، تلاش می‌کند تا وقایع و ساختار داخلی انقلاب‌ها را با در نظر گرفتن حکومت و دولت، ارزیابی و تحلیل کند. ایشان در بررسی تطبیقی خود سه‌کشور روسیه، فرانسه و چین را بررسی می‌کند و علت انتخاب این سه‌کشور را دارا بودن جوامع کشاورزیِ نسبتاً ثروتمند و زیر سلطة حکومت‌های قدرتمند سلطنتی و نبودن هیچ‌کدام زیر سلطة کشورهای استعمارگر می‌داند. از سوی دیگر، این کشورها دارای تشکیلات دیوان‌سالار متمرکز بوده که یک‌باره خود را در صحنة بین‌المللی با رقابت شدید نظامی روبه‌رو دیدند. در این شرایط، در هر سه‌کشور سه‌بحران اصلی و اساسی ذکرشده به‌وجود آمد. بحران‌های انقلابی هنگامی رشد کرد که نظام‌های حکومتی وقت، به‌تطبیق تحولات فزایندة بین‌المللی در خارج از مرزها و همچنین رقابت شدید با همسایگان توسعه‌یافتة خود، قادر نبودند. ازاین‌رو، گرفتاری‌های حاصل از فشارهای نظام طبقاتی داخل و تحولات اجتماعی بین‌المللی، همه و همه باعث شدند پایه‌های نظام حقوقی و ارتش حامی آن متلاشی شود و راه برای تحولات انقلاب که از طبقات پایین جامعه نشئت گرفته بود، هموار شود. بنابراین، نتیجة انقلاب در هر سه‌کشور، روی کار آمدن نظامی متمرکز و مردمی و بالقوه مقتدر، برای حضور در صحنة رقابت‌های بین‌المللی بود و به‌زودی موانع قدرتمند، متشکل از اشراف و فئودال‌ها از صحنه قدرت بیرون رانده شدند و زمینه‌های توسعة اقتصادی و اجتماعی، آن هم با استفاده از نیروهای عظیم مردمی فراهم شد. (اسکاچ‌پل، 1376: 65 ـ 60) مبانی، روش و پیش‌فرض‌ها وقوع انقلاب اسلامی ایران، بسیاری از نظریه‌های انقلاب را آسیب‌پذیر کرد که ازجمله نظریة اسکاچ‌پل بود. ایشان در مورد وقوع انقلاب ایران می‌نویسد: سقوط شاه ایران و به‌راه افتادن انقلاب ایران بین سال‌های 1979 ـ 1977، باعث تعجب ناگهانی ناظران خارجی از دوستان آمریکایی شاه گرفته تا روزنامه‌نگاران و متخصصین سیاسی و متخصصین علوم اجتماعی ازجمله، افرادی مثل من که متخصص مسایل انقلاب هستم، گردید. (اسکاچ‌پل، 1379: 185) او در ادامه می‌نویسد: مراحل اولیة انقلاب ایران، مشخصاً نظرات قبلی من در مورد موجبات انقلاب اجتماعی را زیر سؤال برد. (همان: 188) با وجود اینکه ایشان در نظریة خود بر نفی ذهنیت هدفمند تأکید داشت، در مقاله‌اش با عنوان «حکومت تحصیل‌دار و اسلام شیعی در انقلاب ایران»(3)  می‌نویسد: اگر بتوان گفت که یک انقلاب، در دنیا وجود داشته که آگاهانه توسط یک‌نهضت اجتماعی توده‌ای ساخته شده است تا نظام پیشین را سرنگون سازد، به‌طور قطع آن انقلاب، انقلاب ایران علیه شاه است. (همان: 189) آنچه اکنون در پی آنیم، نقد نظریة اسکاچ‌پل نمی‌باشد، بلکه بیان این مطلب است که چه عواملی سبب می‌شود که انقلاب ایران در قالب این نظریه نگنجد و برخی مبانی آن‌را به‌چالش بکشد و چه امری موجب شده است که اسکاچ‌پل به‌این امر اعتراف کند که باید به‌فهم خود از وقوع انقلاب‌ها عمق بیشتری بخشد و بیان کند که: این انقلاب قابل توجه، مرا وادار می‌سازد تا به‌درک خود در قبال نقش بالقوه و محتمل سیستم‌های عقاید و ادراک‌های فرهنگی در شکل‌بخشیدن به کنش‌های سیاسی، عمق و وسعت بیشتری ببخشم. (همان: 191) به‌نظر می‌رسد در ارزیابی این مطلب باید به این نکته توجه داشت که در شکل‌گیری یک نظریه، مسایلی اساسی دخالت دارد که نوع نگاه به‌آن مسایل در شکل‌دهی و نتیجه‌بخشی نظریه، تأثیر فراوان دارد. یکی از این مسایل، مبانی و پیش‌فرض‌هایی است که نظریه، بر آن مبتنی شده است. عمدة نظریه‌هایی که خاستگاه آن مغرب‌زمین است، به‌دلیل تفاوت‌هایی که در مبانی و پیش‌فرض‌ها با نظریه‌های بومی به‌معنای اسلامی ـ ‌ایرانی دارند، به‌صورت طبیعی دربردارندة یک‌نتیجه نیستند و تفاوت‌های اجمالی و گاهی تعارض‌هایی را نیز دربر خواهند داشت. به‌گونه‌ای که یک‌نظریه در خاستگاه بومی خود کارآمد و نتیجه‌بخش است، اما با پا نهادن در سرزمین اندیشه‌ای که با زیستْ‌بومِ اندیشه‌ای آن سازگار نیست، دچار مشکل شده و اشکالات آن به‌طور آشکار پدیدار می‌شود. نظریة اسکاچ‌پل نیز به‌همین دلیل اشکال‌هایی دارد که نمی‌تواند منطبق با مبانی و پیش‌فرض‌های بومی و اسلامی و همچنین بسترهای موجود برای شکل‌گیری یک‌انقلاب در چنین سرزمینی باشد. ازاین‌روی، هرچند اساس نظریة ایشان در بررسی تطبیقی خود از انقلاب‌های چین، روسیه و فرانسه به‌نتایجی دست یافته است، اما این نظریه در انقلاب اسلامی ایران دچار مشکل گردیده و خود نویسنده نیز به‌این امر اعتراف می‌کند. به‌نظر می‌رسد آنچه موجب ناکارآمدی این نظریه در تحلیل وقوع انقلاب اسلامی ایران می‌شود، افزون‌بر تفاوت در مبانی و پیش‌فرض‌های نویسنده، به‌بسترهای متفاوت جوامع مورد بررسی ایشان با جامعه ایران اسلامی مرتبط است. رسالت این نوشتار آن است که پس از تبیین نظریه، به‌کشف مبانی و پیش‌فرض‌ها و همچنین روش‌شناسی این نظریه بپردازد و این موضوع را ارزیابی کند که چگونه با تغییر این مبانی، کلیت نظریه آسیب‌پذیر شده است. هرچند بررسی پیش‌فرض‌ها از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است، لکن در این مقاله نخواهد گنجید و تنها مبانی نظریه، مورد بحث خواهد بود. 1. مبانی معرفت‌شناختی در مبانی معرفت‌شناختی اسلامی، اصل بر امکان شناخت و نفی شکّاکیت و نسبی‌گرایی معرفتی است. در این روش معرفت‌شناسانه، ملاک صدق گزاره‌ها، مطابقت با واقع است. ازاین‌رو، در روش‌های معرفت‌شناسانه، چند مبنا وجود دارد. مبنای اول «انسجام‌گروی» است. انسجام‌گرایان(4)  معتقدند اگر باور یا قضیه‌ای با باورهای ما هماهنگ و سازگار باشد، اعتقاد بدان باور، موجّه است. بدین‌ترتیب، انسجام،(5)  معیار موجّه و صادق بودن باورهاست. (حسین‌زاده، 1385الف: 67) طرفداران مبنای دوم که «مبناگروی» نام دارد، بر این باورند که معرفت‌های انسان شامل معرفت‌های حضوری و حصولی است. از آنجا که معرفت حضوری بی‌واسطه درک می‌شود و خطاناپذیر است، اگر در مورد آنها خطایی متصور باشد، مربوط به‌تحلیل و تفسیرهای این‌گونه علوم است. معرفت‌های حصولی به‌دو قسم بدیهی و نظری تقسیم می‌شوند. قسم اول از این علوم، خطاناپذیر و یقینی‌اند و ملاک ارزیابی معرفت‌های نظری نیز قرار می‌گیرند. ازاین‌رو، معرفت‌های نظریِ یقینیِ انسان بر بدیهیات بنا شده است و بدیهیات، پایه و مبنای آنهاست. (حسین‌زاده، 1385ب: 61 و 62) با توجه به این مبانی، در بررسی نظریة انقلاب‌های اجتماعی اسکاچ‌پل که براساس روش مطالعة تطبیقی ـ تاریخی و با تأکید بر روش ساختارگرایی و بیان اهمیت ساختارها در تحولات اجتماعی به‌تبیین این نظریه می‌پردازد، می‌توان دریافت که ایشان در مبانی معرفت‌شناختی «انسجام‌گرا» است. براساس نظریة انسجام‌گرایی می‌توان گفت که اسکاچ‌پل ساختارها و ویژگی‌های جامعة در آستانة انقلاب ازجمله وجود جوامع کشاورزی، حکومت‌های مطلقه، سقوط مشابه، گرایش‌های لیبرالی یا کمونیستی و تهاجم سرمایه‌های بین‌المللی و ... را به‌منزلة تارهای عنکبوتی در نظر می‌گیرد که هیچ‌کدام پایه و اساس ندارد. براساس این نظریه در انقلاب‌های اجتماعی، هر کدام از شرایط موجود که خبر از آمدن انقلاب می‌دهد، خود به‌تنهایی، به‌منزلة تاری است که وقوع انقلاب را آسان می‌کند که نیاز به‌پایه یا شرطِ اساسی خاصی برای وقوع انقلاب ندارد. اسکاچ‌پل معتقد است در انقلاب‌های تاریخی، گروه‌های مختلف با انگیزه‌های متفاوت در تنازعات چندگانه و پیچیده شرکت دارند. منازعات مذکور، با شرایط اقتصادی ـ اجتماعی و بین‌المللی شکل می‌گیرد و طبقه خاص یا گروه مشخصی آنها را کنترل نمی‌کند. (اسکاچ‌پل، 1376: 35) به‌صورت طبیعی، اشکالاتی که بر نظریة انسجام‌گرایی وارد است، بر این نظریة اسکاچ‌پل نیز وارد خواهد بود. ازجمله اینکه به چه دلیل، معیار صدق یا ملاک موجه‌بودن باورها یا قضایا «انسجام» است و از چه راهی به این معیار دست یافته‌اید. اگر انسجام، معیار صدق و حقیقت است، باید هر افسانة هماهنگی که اجزای آن منسجم‌اند همچون یک‌نظریة فلسفی یا فیزیکی یا ریاضی، حقیقی تلقی شوند و اگر گفته شود که منظور، هماهنگی آن با قضایا و افکاری است که تجربه آن‌را تأیید کرده است، روشن می‌شود که اشکال و اعتراف به‌این است که صرف انسجام، کافی نیست و معیار دیگری به‌نام تجربه لازم است. (حسین‌زاده، 1385الف: 68) افزون‌بر اینکه تجربه(6)  نیز نمی‌تواند معیاری برای ارزیابی گزاره‌های همة علوم باشد و تنها در علوم طبیعی و آزمون‌پذیر، آن‌هم فقط در موارد آزمون‌شده، مورد پذیرش است. این درحالی است که در علوم اجتماعی و انسانی، صرف تجربی‌بودن یک‌رخداد نمی‌تواند دلیل صحت آن بوده، به‌خصوص نمی‌توان حکم به‌تکرار آن در موارد مشابه کرد. به‌همین دلیل، انقلاب اسلامی ایران به‌رغم اینکه به‌نظر اسکاچ‌پل یک‌انقلاب اجتماعی است، نه‌تنها در چارچوب نظریة ساختاری و انسجام‌گرای اسکاچ‌پل نمی‌گنجد، بلکه کلیت آن‌را نیز دچار مشکل می‌کند. براساس نظریة انسجام‌گرای اسکاچ‌پل، شرایط یک‌انقلاب برای کشور ایران مهیا نبود، این درحالی است که براساس مبنای معرفت‌شناختی «مبناگروی»، شرایط برای وقوع یک‌انقلاب شیعی در ایران فراهم بود. براساس این مبنا، اگرچه شیعه در طول حیاتش در دوره‌های مختلف در غالب مفاهیمی همچون تقیه، موجودیتش را حفظ کرده است، اما وجود مفاهیمی همچون امر به‌معروف و نهی از منکر، جهاد، ظلم‌ستیزی و دفاع از مبانی و اصول اسلام، دایرة تقیه را محدود ساخته و شیعه را به‌اقدام عملی وادار می‌کند. بنابراین، نارضایتی و خشم از وضع موجود و آرمان وضع مطلوب آنگاه که در کنار حس پرخاشگری و ظلم‌ستیزی قرار گیرد، به‌تحولی در راستای نفی وضع موجود و جایگزینی وضعیت مطلوب منجر خواهد شد. دراین‌میان، محرک اصلی، مکتبی است که این اندیشه براساس آن شکل گرفته است. 2. مبانی هستی‌شناختی درواقع، مبانی هستی‌شناختی یک‌نظریه، نشان‌دهندة نوع نگاه نظریه‌پرداز به‌عالم هستی و رخدادهای آن است. براساس مبانی هستی‌شناختی اسلامی، در ورای تمامی رخدادهای عالم هستی، عوامل متعدد مادی و مجرد وجود دارد که هر کدام به‌گونه‌ای خاص در عالم هستی اثرگذارند. در هستی‌شناختی اسلامی چگونگی تأثیرگذاری علت بر معلول و نیازمندی معلول به‌علت، همواره به‌یک صورت نیست. ازاین‌رو، علت، اقسام متعددی همچون علت حقیقی، اعدادی، مادی، صوری، غایی و فاعلی دارد که سلسلة همة علت‌های ممکن، به‌واجب‌الوجود ختم می‌شود و شأنی از شئون او و عین تعلق، فقر و ربط حقیقی به‌او هستند. (خسروپناه، 1389: 2) با توجه به‌مبانی هستی‌شناختی اسلامی، توجه به‌این مهم لازم می‌آید که در بررسی عوامل وقوع هر پدیده‌ای در عالم، تنها نمی‌توان به‌برخی از علل و عوامل تحقق این پدیده که گاه تنها به‌عنوان علت اعدادی به‌شمار می‌آیند، توجه کرده و از سایر علت‌ها و شرایط وقوع آنها غفلت کرد. پدیده‌های اجتماعی همچون انقلاب‌ها نیز از این قاعده مستثنا نبوده و در ورای عوامل ظاهری این انقلاب‌ها، معرفت هستی‌شناسانه افراد جامعه و نوع نگاه آنها به‌عالم هستی نیز از عوامل مهم تحقق چنین رخدادهای اجتماعی و درواقع، علت حقیقی آنهاست. ازاین‌روی، در بررسی نظریة انقلاب‌های اجتماعی اسکاچ‌پل و همچنین نوع نگاه ایشان در مقالة «حکومت تحصیل‌دار و اسلام شیعی در انقلاب ایران»،(7)  می‌توان دریافت که صرف نگاه ماده‌گرایانه به‌انقلاب‌های سه‌گانه، در کتاب انقلاب‌های اجتماعی بررسی می‌شود و البته چنین نگاهی در انقلاب اسلامی ایران در مقالة اخیر، سبب غفلت نظریه‌پرداز از دیگر عوامل و شرایط شده است. این نظریه‌پرداز در تحقیق اول خود با بررسی سه‌انقلاب روسیه، فرانسه و چین تنها به‌بررسی عوامل ساختاری پرداخته و عواملی همچون ارتباطات فراملّی کشورها و توسعه و نوسازی را از یک‌سو، و ساختار دولت، نخبگان و دهقانان را از سوی دیگر، به‌عنوان عوامل وقوع انقلاب برمی‌شمارد و نقش اعتقادات و رهبری هدفمند در تحقق این انقلاب‌ها را انکار می‌کند. مقالة حکومت تحصیل‌دار ایشان نیز که به‌تحلیل انقلاب اسلامی پرداخته است، از نگاه ماده‌گرایانه بی‌بهره نمانده است. اگرچه ایشان در این مقاله به‌نقش اسلام شیعی در انقلاب اسلامی اشاره دارد و بیان می‌کند که اسلام شیعه، هم از نظر سازمانی و هم از نظر فرهنگی، برای ایجاد انقلاب ایران علیه شاه، نقش حیاتی بر عهده داشت. (اسکاچ‌پل، 1379: 205) و البته به‌دلیل ناتوانی از درک صحیح و عمیق آموزه‌های اندیشة سیاسی تشیع بیان می‌دارد که فرهنگ شیعه رنج و مصیبت‌کشیدن طولانی و دیرپا، حتی در شرایط شکست یا مبارزة پایان‌ناپذیر بر یک‌دشمن شیطانی را توجیه می‌کند، اما همچنان بر برداشت‌ها و تحلیل‌های ماده‌گرایانة خویش تأکید داشته و در این تحلیل که به‌رغم فقدان موفقیت‌های نظامی در جنگِ انقلابیان ایران با عراق و همچنین شورشیان داخلی و مشکلات اقتصادی، چرا ضعف‌های عینی، منجر به‌تضعیف حکومت روحانیان در ایران نشده‌اند؟ بیان می‌کند که جمهوری اسلامی به‌شیوه اعجاب‌آوری از شرایط مساعد و مطلوب بین‌المللی، برخوردار بوده و دوری از آمریکا به‌لحاظ جغرافیایی و رقابت این کشور با شوروی را دلیل ضعیف نبودن حکومت و بقای انقلاب اسلامی می‌داند. (همان: 215 و 216) این در حالی است که براساس مبانی هستی‌شناختی اسلامی، علت‌هایی را که اسکاچ‌پل در تحلیل رخداد انقلاب اسلامی و آینده آن به‌کار برده است، بر فرض پذیرش، تنها می‌توان به‌عنوان علت اعدادی به‌شمار آورد. چراکه علت حقیقی رخداد یک‌انقلاب اجتماعی از نوع انقلاب اسلامی ایران را بیشتر باید در علل و عوامل حقیقی و ریشه‌های اعتقادی آن ارزیابی و تحلیل کرد. براین اساس است که تأثیر اعتقاد به‌نصرت الهی(8)  کسانی که در راستای ارادة الهی در عالم هستی گام برمی‌دارند، معنا و مفهوم می‌یابد. براساس مبانی هستی‌شناختی اسلامی، کسانی که برای تأیید دین خدا و اعلای کلمة حق گام بردارند، مشمول نصرت خداوند(9)  خواهند شد. انقلاب اسلامی ایران نیز که ادامة مسیر انبیای الهی است، بی‌شک، شامل این نصرت و وعدة الهی شده و نمونه‌هایی چون ماجرای طبس و کودتای نوژه و ... شواهدی گویا بر این مدعاست. بنابراین، روشن شد که تفاوت مبانی هستی‌شناختی یک‌نظریه سبب تحول اساسی و ارائه تحلیل متفاوت مسئله خواهد شد، ازهمین‌رو، تفاوت نگاه هستی‌شناسانه نتوانسته است به‌خوبی ماهیت انقلاب اسلامی ایران را در پایان قرن بیستم تحلیل کند و ابتنای نظریه بر مبنای هستی‌شناسی ماده‌گرایانه، این نظریه را به‌چالش کشانده است. 3. مبانی انسان‌شناختی مبنای انسان‌شناختی مورد پذیرش هر نظریه‌پردازی، از مهم‌ترین و اساسی‌ترین مباحث در شکل‌گیری و تکوین یک‌نظریه به‌شمار می‌آید. درواقع، انسان‌شناسی پایگاهی است که نظریه‌پرداز، نظریه خود را بر آن مبتنی می‌سازد. از‌این‌روی، غفلت از اهمیت موضوع و برداشت اشتباه از مبنا سبب سستی و بی‌اعتباری نظریه خواهد شد. به‌نظر می‌رسد این نظریه، به‌دلیل برداشت نادرست از انسان و ماهیت او با چنین آسیبی روبه‌روست. براساس مبانی انسان‌شناختی اسلامی، خداوند متعال، آفرینندة انسان و جهان است. پس همة مخلوقات ازجمله انسان و تمامی فعالیت‌ها و دست‌آوردهای او، هیچ استقلالی نداشته و در عین فقر و وابستگی به‌او هستند. اگر انسان این مطلب را درک کند، چگونگی رفتارهای فردی و اجتماعی در مسیر قرب به‌خداوند سبحان را می‌یابد. از سوی دیگر، انسان، دارای استعدادهای متنوع و قابل‌رشدی است که می‌تواند آنها را با اختیار و ارادة خویش به‌فعلیت برساند. (خسروپناه، 1389: 9) این درحالی است که اسکاچ‌پل توجهی به‌ارادة انسان‌ها و هدفمندی اعمالشان نداشته و معتقد است انقلاب به‌تصمیم آگاهانة افراد یا گروه‌ها ارتباطی ندارد و نقش انقلابیان در گسترش ایدئولوژی خود را نیز انکار می‌کند. (اسکاچ‌پل، 1376: 35) دیدگاه این نظریه‌پرداز به‌انسان، تنها به‌صورت ابزاری مکانیکی است که در خدمت ساختارها و تحولات جامعه خویش ایفای نقش می‌کند. شاید مراد نظریه‌پرداز این نیست که انسان، از نظر فلسفی دارای قدرت انتخاب نبوده و موجودی مجبور است، بلکه به‌این معناست که انسان‌ها به‌گونه‌ای در ساختارهای اجتماعی غرق می‌شوند که از آن پس با اراده خود انتخاب خواهند شد که پیامدهای ناشی از ساختار حاکم بر جامعه را بپذیرند. در این صورت نیز افراد جامعه به‌عنوان ابزاری تلقی شده‌اند که ساختارهای اجتماعی عاملی مؤثر در تصمیم‌گیری و انتخاب افراد به‌شمار می‌روند و نقش تعقل و انتخاب آگاهانة افراد در این سیستم به پایین‌ترین حد خود رسیده است. در نگاه انسان‌شناختی اسلامی، انسان مخلوق خداوند و عبد اوست و به‌دلیل برخورداری از ویژگی تعقل و انتخاب آگاهانه، از دیگر موجودات متمایز می‌شود. براساس اندیشة دینی، انسان موجودی اجتماعی است. این ویژگی انسان، افزون‌بر اینکه او را از حقوق اجتماعی برخوردار می‌کند، به‌دلیل الزام رعایت حق و تکلیف، ایشان را مکلف به وظایفی نیز کرده است. در انسان‌شناسی دینی، نه‌تنها انسان نسبت به‌مسایلی که در جامعة او رخ می‌دهد دارای تکالیفی است، بلکه به‌دلیل انجام یا ترک هر عملی پاداش یا نکوهش می‌شود. این در حالی است که براساس نفی اراده‌های انسانی در نظریات شبه‌جبرگرای ساختارگرایان، به‌دلیل اعتقاد به‌فقدان اختیار تام افراد، نمی‌توان ایشان را مستحق عقاب یا پاداش دانست. بنیان‌نهادن نظریة انسان‌شناسی مبتنی بر عبودیت و تکلیف، برمبنای انتخاب آگاهانه، نتایجی متفاوت از نتایج نظریة اسکاچ‌پل و باور ایشان درباره انسان‌های درون اجتماع به‌دست خواهد داد. باتوجه به اصل انسان‌شناسی اسلامی، انسان می‌تواند با بهره‌بردن از نیروی عقل خدادادی، برنامه‌ای هدفمند را به‌مقصد برساند. ‌به‌نظر می‌رسد آنچه این نظریه‌پرداز را از توجه به‌انسان و ارادة او بازداشته، افزون‌بر توجه نداشتن به‌انسان و ماهیت او، نوع توجه به‌ارتباط عوامل ساختاری است که در اندیشة ایشان منجر به‌وقوع انقلاب می‌شود. حال آنکه می‌توان به‌عوامل ساختاری به‌عنوان زمینه‌های فراهم‌کنندة یک‌انقلاب توجه داشت، اما نه‌تنها نمی‌توان آنها را تنها عامل تعیین‌کننده به‌شمار آورد، بلکه عواملی همچون، باورها و اعتقادات منبعث از اندیشه‌های دینی می‌تواند بر عوامل ساختاری تأثیر گذارده و متفاوت از جریان ساختاری جامعه عمل کرد و حتی ساختارهای موجود جامعه را دچار تغییر کند. براین‌اساس، وقوع انقلاب اسلامی ایران شاهدی برای ظهور اراده‌ای آگاهانه و خارج از ساختار حاکم بر جامعة عصر تحقق انقلاب است. 4. مبانی دین‌شناختی براساس مبانی دین‌شناختی، اسلام، آخرین دین الهی و تکمیل‌کنندة شرایع پیشین است. خداوند با شناخت نیازهای انسان، کامل‌ترین برنامه را برای هدایتشان تا روز قیامت ارائه کرده است. دین اسلام برای سعادت واقعی انسان از جامعیت برخوردار بوده و به‌حوزه‌های گوناگون دنیا و آخرت، مادی و معنوی، فردی و اجتماعی پرداخته که قلمرو آن در عرصة اعتقادات و احکام شرعی و ارزش‌های اخلاقی، حداکثری است. (خسروپناه، 1389: 7) بنابراین، اسلام جامع‌نگر برای تأکید بر ارتباط حقیقی بین دنیا و آخرت و آموزه‌های ناظر به‌ابعاد گوناگون انسان، افزون‌بر تأمین سعادت اخروی با بهره‌گیری از معرفت‌های حسی و عقلی، به‌آبادانی دنیا نیز می‌پردازد و با سکولاریسم سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و معنوی که فعالیت دین را در امور فردی منحصر کرده، مخالفت می‌کند. براساس این مبانی اسلامی، به‌روشنی می‌توان دریافت که نوع نگاه دین‌شناسانه چه تأثیری در شکل‌گیری نظریه خواهد داشت. نگاه متفاوت اسکاچ‌پل به‌دین و تعمق نداشتن در تأثیرات آموزه‌های اجتماعی دین اسلام، نتوانسته ایشان را حتی در مقاله بعدی که سعی در اصلاح نظریة پیشین خود داشته، به‌درک صحیحی از ماهیت اسلام شیعی رهنمون سازد. شاید این ناکامی به‌دلیل ضعف پایگاه معرفتی دین‌شناسی از یک‌سو و نحوه حضور دین در جامعة زیستْ‌بومِ وی از سوی دیگر باشد. مسیحیتِ پس از عصر نوزایش، به‌مرور دامن خویش را از چهرة اجتماعی غرب جمع کرده و سر در سایة فردیت خویش فرو برده است. به‌نظر می‌رسد اسکاچ‌پل از همین پایگاه، به‌ارزیابی دین و آموزه‌های اجتماعی اسلام پرداخته و حضور باورها و اعتقادات دینی در شکل‌گیری انقلاب را انکار می‌کند؛ او نه‌تنها جایگاهی برای فرهنگ و ایدئولوژی در تحقق انقلاب‌های اجتماعی قایل نیست، بلکه حتی حضور رهبری انقلاب‌ها را نیز به‌صورت حاشیه‌ای و تحت شرایط و ساختارهای داخلی و بین‌المللی ارزیابی می‌کند. ازاین‌رو، براساس این پایگاه معرفتی و نوع نگاه به‌دین، نتوانسته تحلیل صحیحی از آموزه‌هایی از قبیل قیام امام حسین× را ارائه کند و چنین آموزه‌های دینی را به‌اسطوره(10)  تقلیل داده است. (اسکاچ‌پل، 1379: 200) ارزیابی قیام اباعبدالله الحسین× به‌عنوان یک واقعیت تاریخی که جنبه‌های اجتماعی و فراتاریخی آن در شکل‌گیری وقایع فراوانی در طول تاریخ تشیع تأثیرگذار بوده است، به‌عنوان اسطوره، جای بسی تأمل دارد؛ چراکه نه اسطوره را توان چنین اثرگذاری عمیق در تاریخ است و نه از دین، تلقی غیرعقلانی و غیرمستدل که برخی در تعریف اسطوره انگاشته‌اند، داریم.(11)  افزون‌بر اینکه در کنار وقایع تاریخی همچون قیام اباعبدالله× توجه به‌آموزه‌هایی مانند جهاد، شهادت، امر به‌معروف و نهی از منکر و ... در فرهنگ تشیع و البته باور مهدویت در پویایی و حرکت تشیع و ‌شکل‌دهی انقلاب‌های شیعی از اهمیت ویژه برخوردار است. براین‌اساس، در تحلیل مبانی دین‌شناختی می‌بایست به‌چند نکته توجه کرد. اول اینکه دین اسلام، تفاوت اساسی با مسیحیتِ تحریف‌شده دارد. نکته دوم آنکه، دین اسلام دارای آموزه‌های اجتماعی اثرگذار بوده و به‌همین دلیل نگاه سکولاریستی به‌دین، چنان‌که معتقدین به‌مسیحیت باور دارند، در نگاه اسلامی مردود است. نکته سوم، اهمیت نگاه به‌اسلام از دید اسلامِ جامع‌نگر و پرهیز از نگاه جزئی و بخشی به‌آموزه‌های اسلامی است. چهارم اینکه، دین تفاوت ماهوی با اسطوره دارد. ازاین‌روی، نگاه یکسان به‌دین و اسطوره نیز نمی‌تواند تحلیلی صحیح از ماهیت یک‌انقلاب اجتماعی شیعی به‌دست دهد. با توجه به‌این نکات می‌توان دریافت که برخلاف باور اسکاچ‌پل، فرهنگ، دین و ایدئولوژی، در هدایت انقلاب‌های اجتماعی نقشی فعال و پررنگ داشته و در انقلاب‌های اجتماعیِ شیعی، رهبری، از ابتدای انقلاب عامل اصلی و تعیین‌کننده به‌شمار می‌آید. 5. مبانی فلسفة اجتماعی باور نویسنده به‌اصالت جامعه و ساختارهای اجتماعی در مقابل اصالت فرد، از دیگر مبانی این نظریه است و درنهایت، ایشان را به قبول انکار نقش افراد و توده‌ها در تحولات اجتماعی وادار می‌سازد و نقش هرگونه فکر و ارادة افراد را در تحقق انقلاب‌های اجتماعی انکار می‌کند. ایشان می‌گوید: به‌نظر من انقلاب‌های اجتماعی توسط نهضت‌های انقلابی حقیقی که در آنها یک‌رهبری ایدئولوژی، حمایت توده‌ای را برای خلع ید از یک‌نظام موجود تحت عنوان یک‌جانشین جدید جلب کند، به‌نتیجه نرسیده‌اند؛ به‌خوبی روشن است که رهبران انقلابی معمولاً تا هنگام فروپاشی، یا اصلاً حضور نداشته‌اند و یا شخصیت سیاسی حاشیه‌ای بوده‌اند. (اسکاچ‌پل، 1379: 187) ازاین‌رو، آنچه در اندیشة اسکاچ‌پل از اهمیت برخوردار است، نقش ساختارهای اجتماعی در تحرک‌آفرینی افراد جامعه است و این تأثیرِ ساختارها بر افراد جامعه است که به‌تحولات اجتماعی ازجمله، انقلاب‌های اجتماعی رهنمون می‌سازد. در باور ایشان انقلاب‌ها با ارادة آگاهانه افراد ساخته نمی‌شوند، بلکه ساختارها و شرایط جامعه، در تحقق چنین انقلاب‌هایی نقش اساسی دارند. آنچه باید در تحلیل و بررسی این مبنا بررسی شود، این است که مراد اسکاچ‌پل از تأثیر ساختارها و شرایط اجتماعی چیست؟ آیا منظور ایشان این است که از اجتماعِ افرادِ انسانی، مرکبی حقیقی، به‌نام «جامعه» و درپی آن، ساختارهای اجتماعی پدید می‌آید که آثار و خواصی دارد که در هیچ‌یک از آدمیان مشاهده نمی‌شود. به‌عبارت دیگر، در این صورت جامعه دارای وحدتی، نه اعتباری، بلکه حقیقی است که جدای از ارادة افرادِ تشکیل‌دهندة آن، منشأ اثراتی خواهد بود. اگر مراد اسکاچ‌پل این است که «جامعه»، قوانین و سنّتی جدای از قوانین و سنّت حاکم بر اعضای خود دارد و به‌عبارتی «نفس» و «من»، برای هر انسانی قایل است و اعتقاد به دو روح و دو هویت برای انسان دارند که یکی مربوط به‌اجتماع و گرایش‌های اجتماعی او و دیگری مربوط به‌شخص اوست، این سخن به‌طور کامل باطل است؛ چراکه نفس آدمی، موجودی بسیط بوده که در عین بساطت، دارای مراتب و شئون، قوا و نیروهای متعدد(12)  است. (مصباح‌یزدی، 1380: 80) از‌این‌رو، انسان به‌اجتماعی که به‌صورت قراردادی به آن وابسته است، احساس تعلق داشته و سرنوشت آن‌را سرنوشت خود می‌داند. به‌همین دلیل است که ادعای اسکاچ‌پل مبنی‌بر تأثیرات جامعه بر افراد، به‌گونه‌ای که اختیار را از ایشان سلب کند را نمی‌توان پذیرفت؛ بلکه این اجتماعِ ارادة افراد یک‌جامعه است که می‌تواند در وقوع یک رخداد، نقش‌آفرینی کند و ساختارهای جامعه به‌هیچ‌وجه از انسان به‌طور کامل نمی‌تواند سلب اختیار کند. 6 . روش‌شناسی روش‌شناسی یکی از مهم‌ترین مباحثی است که می‌توان نظریه‌ای را ارزیابی و نقاط قوت و ضعف آن‌را شناسایی کرد. در علوم مختلف به‌شیوه‌های متفاوتی به‌کشف مجهول با ابتنای به‌معلومات آن علم پرداخته می‌شود که البته میزان یقین به‌روشی بستگی دارد که پژوهش‌گر از آن بهره برده است و همه روش‌ها، انسان را به‌معرفت یقینی رهنمون نخواهد ساخت. روش‌شناسی اسلامی مبتنی بر روش قیاسی به‌شیوه تعقلی یا تجربی است. اما نکته‌ای که دقت بیشتری را در روش‌شناسی علوم می‌طلبد، تفکیک «روش تجربی» از «روش استقرایی» است. توجه نداشتن و تفکیک این دو روش، گاهی سبب خلط روشی شده است و «روش استقرایی» که مبتنی بر حدس و گمان است، خود را جایگزین «روش تجربی» که مبتنی بر مجربات می‌باشد، کرده است. (مصباح یزدی، 1379: 109) اسکاچ‌پل در نظریة خود از روش مطالعة تطبیقی ـ تاریخی بهره برده و به‌بررسی انقلاب‌های روسیه، فرانسه و چین می‌پردازد و علت انتخاب این سه کشور را وجود برخی اشتراکات در این جوامع برمی‌شمارد. درحقیقت، اسکاچ‌پل به‌لحاظ نحله فکری ادامه‌دهندة نگرش ساختاری از نوع جدید آن یعنی نئومارکسیسم است. ازاین‌روی، نگرش ساختاری اسکاچ‌پل با نگرش ساختاری مارکسیستی تفاوت‌هایی دارد. مارکسیسم ساختارگرا از نظر روش‌شناسی تحت‌تأثیر مکتب اصالت ساخت بود (ریتزر، 1382: 255) و عمدتاً با ساخت اندیشه و زبان سروکار داشت و به‌همین علت، در برابر مکتب اصالت ساخت در سنت آمریکایی ـ اسکاچ‌پل در زمرة این سنت جای دارد ـ قرار می‌گیرد. در اصالت ساخت آمریکایی، دانشمندان اجتماعی به‌شیوه‌ای تجربی، توجه خود را بر رفتار و روابط افراد متمرکز می‌کنند تا از آن راه، ساخت جامعه را دریابند. درحالی‌که در اصالت ساخت فرانسه، ساخت‌ها از روی زبان و اندیشة مردم است. (بشیریه، 1378: 297 و 298) دربارة روش‌شناسی نظریة مورد بررسی توجه به‌چند مطلب لازم است. اول اینکه، نظریه‌پرداز در تحقیق خویش از روش تطبیقی ـ تاریخی بهره برده و با مطالعة سه مورد روسیه، فرانسه و چین به‌این جمع‌بندی رسیده است. دوم اینکه، روش اسکاچ‌پل در طرح این نظریه روش استقرای ناقص است که مبتنی بر حدسیاتی است که نویسنده براساس مطالعة چند مورد و مشاهدة خصوصیات مشابه، بدان دست یافته است. این روش افزون‌بر اینکه نمی‌تواند یقین‌آور و مورد اعتماد باشد، نخواهد توانست ملاکی کلی برای موارد مشابه ارائه دهد. مطلب سوم اینکه، روش اسکاچ‌پل در این نظریه بر پایة استقرای ناقص است که نباید این روش با روش مطالعة تجربی که مبتنی بر «مجرّبات» است، یکسان انگاشته شود. مطلب آخر اینکه، برخی نتایجی که از موارد مورد مطالعه خویش استنتاج کرده است، با تغییر روش‌شناسی نظریه به‌ «روش تعقلی» و یا «روش تجربی» نه‌تنها ضرورتاً چنین نتایجی به‌دست نخواهد آمد، بلکه کلیت به‌دست‌آمده را نیز دچار چالش خواهد کرد. مسئلة دیگری که لازم است در مبانی روش‌شناختی به آن توجه شود، این است که برای تحلیل و ارائة هر نظریه‌ای، دست‌کم توجه به‌دو امر لازم است. نخست، توجه به «بسترها» و زمینه‌هایی است که شرایط وقوع رخدادی را فراهم می‌کند و دیگری این است که در شکل‌گیری هر نظریه‌ای توجه به‌شرایط سیاسی ـ اجتماعی، سیستم حاکمیت موجود، بحران‌ها و شورش‌های سیاسی و اجتماعی، شرایط اقتصادی و ... می‌تواند بسیار اثرگذار باشد. این عوامل را می‌توان به‌عنوان عوامل ظاهری و به‌اصطلاح «صورت»های یک‌رخداد فرض کرد. بنابراین وقتی یک نظریه می‌تواند از اتقان بیشتری برخوردار باشد که در طراحی آن به‌دو امر پیش‌گفته توجه شود. در صورتی که یکی از این دو امر در مراحل مختلف شکل‌گیری نظریه، مورد غفلت واقع شود، می‌تواند نظریه را آسیب‌پذیر کند. به‌رغم اینکه اسکاچ‌پل تلاش فراوانی در راستای تحقیق و تطبیق انقلاب‌های مورد بررسی انجام داده است، اما تمامی تحقیقات و توجهات او به‌مسایلی است که در حکم روبناهای اتفاقات این جوامع به‌شمار می‌رود و درواقع، تنها به صورت مسایل موجود در آن جوامع پرداخته است. البته شاید به‌دلیل تشابه مبانی و پیش‌فرض‌های موجود در جوامع مورد مطالعه، این نظریه قابل تطبیق بر آن جوامع بوده باشد، اما آنچه این نظریه را با چالش رو‌به‌رو کرده، توجه نداشتن نویسنده به‌بسترهای متفاوت فرهنگی، اجتماعی، مذهبی، تاریخی و ... است که در وقوع انقلاب ایران و





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 42]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن