واضح آرشیو وب فارسی:مهر:
فرهنگ و ادب > ادیبات ایران گلایههای نویسنده «باغ مارشال»:
چرا به خاطر یک شوت در فوتبال میلیاردها تومان میدهند اما نویسنده را باید شهرداری دفن کند؟
حسن کریمپور گفت: این روزها نویسنده باید کنج خانه باشد و فقط بعد از مرگش از تالار وحدت تشییع شود. یک نفر با پا به توپی شوت میزند و میلیاردها تومان میگیرد اما نویسنده را شهرداری باید دفن کند. این درد را به چهکسی و کجا بگوییم؟
حسن کریمپور نویسنده در گفتگو با خبرنگار مهر، با گلایه از شرایط موجود و عدم توجه به نویسندگان، گفت: این روزها از فوتبالیستها و هنرپیشهها حمایت میشود اما نویسندگان را هنرمند نمیدانند و فقط در حد تشییع جنازهشان از تالار وحدت از آنها حمایت میشود. وی افزود: پدری داشتم که در درگیریهای کازرون کشته شد. بعد از آن از 14 سالگی به تهران آمدم و شروع به کارگری کردم. به یاد دارم که مواقعی 3 روز به 3 روز غذا نمیخوردم، اما کتاب از دستم نمیافتاد. من در سن 17 سالگی ازدواج کردم. اما چه ازدواجی! خودم تنها بودم و نزد پدر دختر رفتم و گفتم «دخترت را دوست دارم و او هم من را دوست دارد.» بعد از کارگری، در یک چاپخانه مشغول به کار شدم و درس هم میخواندم. بعد از آن هم دیپلم، لیسانس، فوق لیسانس و رفتن تا دکترا که به دلیل به دنیا آمدن فرزندانم نتوانستم مقطع دکترا را به پایان برسانم. این روزها دلم از شنیدن این حرف میسوزد که میگویند اگر پدر و مادر هم خرج شما را بدهند، میتوانید رشد کنید. این داستاننویس ادامه داد: به یاد دارم در کلاس ششم ابتدایی، انشایی با این موضوع که در تعطیلات نوروز چه کردید؟ نوشتم. وقتی انشا را در کلاس میخواندم، احساس کردم همکلاسیها دارند گریه میکنند و معلم هم در پایان به من گفت: تو یک روز نویسنده میشوی. از آن روز به بعد برای خودم داستان مینوشتم تا سال 70 که اولین کتابم به نام «درماندگان عشق» به چاپ رسید و در همان سال هم تا چاپ سوم رفت. فکر میکنم در حال حاضر در چاپ پانزدهم باشد. نویسنده رمان «باغ مارشال» گفت: اما این روزها شگفتزده هستم از این که عدهای سر زبانها هستند که در واقع کتابهایشان فروشی ندارد. من نمیخواهم سر زبان باشم. چون عمرم را کردهام و 70 سالم است. اما این روزها عدهای سر زبانها هستند که کتابهایشان آنطور که باید و شاید، مردم را شاد نمیکند. کریمپور همچنین گفت: هنر هرچهباشد و هرچهنباشد، آیا صرف اینکه یک نفر ادای پسر ناصرالدین شاه را خوب درمیآورد، هنرمند است؟ و اویی که از هیچ، داستانی خلق میکند که با 300 نفر سر و کار دارد و هیچکدام هم از دستش نمیافتند، هنرمند نیست؟ آیا او هنرمند است و باید از او حمایت شود در حالی که نویسنده باید کنج خانه باشد و فقط بعد از مرگش از تالار وحدت تشییع شود؟ دارم درباره این بیعدالتی بر سر تقسیم امکانات درد دل میکنم. یک نفر با پا به توپی شوت میزند و میلیاردها تومان میگیرد اما نویسنده را شهرداری باید دفن کند. این درد را به چهکسی و کجا بگوییم؟ وی در ادامه گفت: واقعا شرایط چگونه است؟ چرا و برای چه؟ سوال من این نیست که چرا آنها پول میگیرند. طبیعی است که جامعه است و این را میپذیرد اما چرا به نویسندگان ارج نمینهند؟ چرا اصلا حال نویسنده را نمیپرسند. آیا از نویسنده میپرسند که با این سن و سال وسع تو میرسد که داروهایت را بخری؟ این چیزهاست که باعث میشود دل بسوزد. ما نویسندگان هم آدمیم و مردم را کتابخوان کردهایم. من به شخصه در طول روز، 20 تا 25 تلفن از افرادی دارم که اصلا کتاب نخوانده بودند ولی میگویند کتابهایم را خوانده و از آنها خوششان آمده است. یک بار به مغازه تعویض روغنی رفته بودم که یکی از کتابهایم را در گوشه مغازه دیدم. از مرد تعویض روغنی پرسیدم این چیست؟ گفت من کتابخوان نبودم اما نمیتوانم این کتاب را زمین بگذارم. این داستاننویس در پایان سخنانش گفت: این روزها حرفهای زیادی درباره نویسنده شدن و مکاتب مختلف میشنوم اما به نظرم قصه، طرحی است که در ذهنمان شکل میگیرد و باید آن را به خوبی بنویسیم؛ همین.
۱۳۹۳/۷/۶ - ۱۰:۱۸
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 35]