تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 7 آذر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هر كس كم بخورد، سالم مى‏ماند و هر كس زياد بخورد تنش بيمار مى‏شود و قساوت قلب پي...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1834685223




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

داستانک/ محمدحسن ابوحمزه غُصه آقا


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: داستانک/ محمدحسن ابوحمزه
غُصه آقا
اولین بار بود که عید کریسمس تشریف بردند خانه ما برای تبریک عید. اول مادرم ایشان را دید، همان جا توی حیاط غش کرد. همراهان آقا خواهرم را صدا کردند. خواهرم آمد تا آقا را دید اون هم از خوشحالی غش کرد.

خبرگزاری فارس: غُصه آقا



به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس، محمدحسن ابوحمزه نویسنده پیشکسوت ادبیات دفاع مقدس و داستان‌نویس پرکار تهرانی دارای داستان‌های کوتاه بسیاری است که از جمله آنها می‌توان به «تک برگ پیچک»، «خشمگین»، «هارمونی ریل راه آهن»، «صید ماهی صبور»، «سایبانی از نخل»، «سکه‌ها»، «از ما اصرار از پیرمرد تدارکات انکار»، «این که آمد آن که باید بیاید نیست»، «پایان لبخند خاکی»، «آخرین پیام»، «آخرین پلاک‌ شناسایی‌مان را در مشت می‌فشردیم»، «آچمز» و «جون بکنید بیایید بالا» اشاره کرد. این نویسنده به تازگی داستانکی با عنوان «غُصه آقا» نوشته و در اختیار این خبرگزاری قرار داده است که در ذیل آن را می‌خوانید: «غُصه آقا» پیغام فرستاده بودیم فقط بابایی بیاید، آرام کردن «اِدیک» کار خودش بود. عباس بابایی شاد و خندان با گروه خلبانان از راه رسید یک راست رفت سراغ اِدیک بغلش کرد سرش را بوسید، نوازشش کرد، گفت : - مانوکیان چی شده؟ اِدیک سرش را گذاشت روی سینه عباس هق هق گریه‌اش تازه آن وقت شروع شد. با بغض به عباس حرف‌هایی زد که ما متوجه نشدیم. عباس خندید نوازشش کرد و گفت: می‌دونم، می‌دونم، اما آقا امروز از بیمارستان مرخص شدند. صدای صلوات ما و همت که با گروهش به طرف ما می‌آمدند به اِدیک آرامش داد. اشک‌هایش را پاک کرد. عباس ادامه داد: امروز آقا به سلامتی از بیمارستان مرخص شدند. بقیه بچه‌ها هم از راه رسیدند رفتیم خوش‌گذرانی کنار چشمه بزرگ کوثر، روی تخت‌های بلوری یک در میان با حوری‌ها دور هم نشستیم. فرشته‌ها آمدند برای پذیرایی. عباس جرعه‌ای شربت را که یکی از حوری‌ها جلوی دهانش گرفته بود سرکشید و گفت: - خب مانوکیان حالا اون خاطره قشنگه از حضرت آقا رو تعریف کن. اِدیک روی تخت جابه‌جا شد، دست حوری کناری را توی دست گرفت حوری با گلبرگی که از شاخه آویزان بالای سرشان چید قطره اشک باقیمانده روی صورتش را پاک کرد. اِدیک هیجان زده، گفت: حضرت آقا اولین بار بود که عید کریسمس تشریف بردند خانه ما برای تبریک عید. اول مادرم ایشان را دید، همان جا توی حیاط غش کرد. همراهان آقا خواهرم را صدا کردند. خواهرم آمد تا آقا را دید اون هم از خوشحالی غش کرد. محافظ‌های آقا دست پاچه شدند، رفتند خانه عموی من که همسایه ما بود، عمو را آوردند تا کار درست بشه. عباس آقا عمو هم که آقا را دید، از شوق دیدارشون غش کرد. من هم اون اطراف هی پرسه می‌زدم، می‌خندیم، گریه می‌کردم، حرص می‌خوردم. بچه‌ها و حوری‌ها از خنده ریسه رفتند و غش کردند. بعضی حوری‌ها هم از فرصت استفاده کردند، خودشان را رها کردند توی بغل شهدا. مانوکیان نفس عمیقی از سر خوشحالی کشید، خندید. محمدحسن ابوحمزه 24 شهریور سال 93 انتهای پیام/

93/06/25 - 10:54





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 47]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن