واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین:

بهترین ابزار برای بیان تجربههای عرفانی به زبان بشری شعر است آنچه وصفناشدنی است قریحه و معرفت الهی گون شعری در باطن خود ذوق و طبع لطیفی را خواهان است که شاعر با تمسک به این قوه میتواند لطیفترین مضامین را به زیباترین قالبها بیان نماید.
اما زمانی که از تاثیر عرفان بر شعر سخن به میان می آید لاجرم باید از تاثیر عارفان و ژرف اندیشی ایشان در این وادی سخن گفت که چگونه توانسته اند یک صنعت زیبا را در اختیار بیان مفاهیم عمیق معنوی و تراوشات روحانی خویش قرار دهند. عارف نامی ابوسعید ابوالخیر از پیشگامان این امر است که مضامین بلند عرفانی را با شعر درآمیخت و بنیانی وزین در انداخت. ابوسعید تفکر ژرف معنوی را در قالب رباعی به نظم می کشید تا ظاهر و باطن سخنانش همه لطیف و پر مغز باشد. وی درباره آمرزش گناهان بشر در بارگاه عفو الهی به زیباترین بیانی که نشان از یک رخداد روحی (اشراق معنوی) دارد می سراید: دارم گنهی ز قطره باران بیش / از شرم گنه فکنده ام سر در پیش آواز آمد که غم مخور ای درویش / تو در خور خود کنی و ما در خور خویش همین مضامین را پیر هرات نیز در قالب سجع به زیبایی بیان می نماید که باز آثار اشراق گونه و رشحات معنوی متجلی از باطن کلمات خواجه عبدالله انصاری حاکی از عمق سلوک روحی و ژرفای تفکر عرفانی است که «کلمه» قالبی برای بیان آن گردیده است. این شیوه بیان را در عرفای شاعر باید جستجو نمود نه در شاعرانی که عرفانیات سروده اند. این منظری است که مولانا پیش روی ما گشوده است. وی عارفی است از بند رهیده و به جانان در رسیده و از این روست که شعر نه به خود می گوید. قافیه اندیشم و دلدار من/ گویدم مندیش جز دیدار من و می سراید: من چه گویم یک رگم هشیار نیست/ شرح آن یاری که او را یار نیست این دیدگاه از آن رو مطرح می شود که شعر گفتن عارف نه از اندیشیدن در قوافی و اوزان شعری است، بلکه عارف، کسی است که معارف و کشفیات غیبی و شهودی نموده و آن تجلیات و افاضات معنوی را که در سیر روحانی در آفاق و انفس بر وی رخ داده است در قالب کلمات موزون عرضه می دارد: تو مپندار که من شعر به خود می گویم/ تا که هشیارم و بیدار یکی دم نزنم عارف شاعر از این منظر زبان گویای حق است. عمان سامانی که اثری زیبا و لطیف در واقعه عاشورا از خود به یادگار نهاده در این باره بیانی نغز دارد: کیست این پنهان مرا در جان و تن / کز زبان من همی گوید سخن اما گاهی نیز می شود که سخن نه با بیان رمز و کنایت درست می آید و نه محرم اسراری هست که شاعر، زبان به بیان مفاهیم برای او بگشاید، از این رو گله و شکایت تنها راه است چنانکه حکیم ملاهادی سبزواری(اسرار) به کنایت می سراید: گوش اسرار شنو نیست مگر نه اسرار/ برش از عالم معنی خبری نیست که نیست گاهی نیز شعر زبانی تعلیمی است برای این که عرفا از قالب های خشک و خشن نثر خارج شده و با لطافت های زبانی، مبانی اخلاقی و آموزشی را بیان نمایند که بسی خوش تر و قابل قبول تر خواهد بود و فهم آن به سبب موزون بودنش آسان. در مواردی نیز مفاهیم فلسفی که با بیان نثر و عبارات غامض فلسفی بیانش دشوار و متعاقباً فهمش نیز سخت است، قالب شعری و توسل به مثال های عینی قابل درک تر می گردد. برای مثال جامی در ابیاتی زیبا موضوع اعیان ثابته و نحوه ارتباط آن با جهان خلقت را به زیبایی بیان می دارد که شاید تاثیر آموزشی و تفهیمی آن بسیار عمیق تر از متون درسی و رسمی باشد: اعیان همه شیشه های گوناگون بود /کافتاد در او پرتو خورشید وجود هر شیشه که سبز بود یا زرد و کبود / آن نور در آنچه او بود نمود مولوی نیز در مثنوی کبیر مفاهیم فلسفی ژرفی را کاویده و به شیوایی بیان داشته است تا جایی که برخی افاضل موضوعات فلسفی مطرح شده در مثنوی شریف را چند برابر موضوعات بیان شده در اسفار ملاصدرای شیرازی قلمداد کرده اند. ما همه شیریم شیران علم / حمله مان از باد باشد دم به دم حمله ها پیدا و نا پیداست باد/ جان فدای آنچه ناپیداست باد عارف شاعر در بیان این مفاهیم، قالب فکری خویش را متجلی می سازد که به قول عطار شیرازی «سالک فکرت» را به چه سو هدایت کرده و مرغ جان او از چه باغ و بوستانی بهره برده و رخ چه دلستانی را دیده است. از این رو می بینیم عارفانی ژرف اندیش چون شمس مغربی تنها یک موضوع را در تمام اشعارشان بیان کرده اند و آن وحدت است و توجه مدام به حق تبارک و تعالی و شاید تنها راه درک مفاهیم این شاعران درک نمودن حال روحانی و منظر معنوی ایشان است چرا که خود شمس مغربی اذعان می کند: سخن با مرد صحرایی الا ای مغربی کم گو / که صحرایی نمی داند زبان اهل دریا را اما در کل توان گفت شعر عارف شاعر بیان زیبایی هاست در قالب زیباترین ابزار بشری برای فهم آن مفهوم روحانی و معنوی که جان شاعر از آن چشیده و سعی دارد این حس نورانی را با همنوعان خویش تقسیم نماید و نقش عشقی پدید آورد برای ثبت در جریده عالم اما در نهایت این حق است که سخن می گوید: این همه آوازها از شه بود/ گرچه از حلقوم عبدالله بود امیر هاشم پور / جام جم
سه شنبه 25 شهریور 1393 2:15 بازدید:1
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 27]