واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: گفتوگو با بازیگر نقش حامد در سریال انقلاب زیبا
بازیگر مجموعه تلویزیونی «حامد» در مجموعه «انقلاب زیبا» معتقد است این شخصیت در طول سریال بلاتکلیف نیست و در حقیقت یک انسان معمولی است که جمع اضداد است.
«علیرضا کمالینژاد» بازیگر نقش «حامد» در مجموعه تلویزیونی «انقلاب زیبا» توانست نظر بسیاری از بینندگان را جلب کند، آنچه در ادامه میخوانید گفتوگو با این بازیگر است:
**آقای کمالینژاد درباره حضورتان در سریال انقلاب زیبا توضیح بدهید.
کمالینژاد: این چهارمین یا پنجمین کاری است که من با حامد عنقا داشتهام. با آقای عباسیزاده هم سریال میلیاردر را کار کرده بودم. با بهرنگ هم دوستی دورادوری داشتم. تا اینکه دعوت شدم و یک گپ و گفتی زدم. خودش هم نمیدانست که من انتخاب درستی هستم یا نه. چند جلسه مفصل هم با هم صحبت کردیم و در نهایت قسمت شد که در این سریال حضور داشته باشم.
**نقش شما از جمله نقشهایی بود که مخاطب نمیتوانست پیشبینی درباره آن داشته باشد و در مواجه با شخصیت حامد، تکلیفش مشخص نبود. این موضوع چقدر به جذابیت نقش شما کمک کرد؟
کمالینژاد: من فکر میکنم یکی از آسیبهایی که در کارهای تلویزیونی و بعضا سینمایی اتفاق میافتد این است که شخصیتها را مثبت و منفی میکنیم. در حالی که یک دزد ممکن است پدر خیلی خوبی باشد. همسر خوبی باشد و در یک بخشی هنجارشکنی میکند. یک شخصیت مثبت هم میتواند معایبی داشته باشد. حامد تلفیقی از این دو بود. در کنار محاسنی که دارد، معایبی هم دارد. اما نویسنده معایب را کاور نکرده و مخاطب آنها را میبیند. یک انسان معمولی مانند همه انسانهاست و جمع اضداد است. ممکن است کفه محاسنش مقداری سنگینتر از معایبش باشد. اما بلاتکلیف نیست. من امروز صبح که تصمیم میگیرم از خانه بیرون بروم، نمیدانم چه اتفاقی میافتد. صبح با آرامش بیرون میآیم اما تا ظهر ممکن است در موقعیتی قرار بگیرم که یک بخش دیگری از وجودم بیرون بزند. حامد هم همینطور است و بلاتکلیف نبود و با قصه جلو میرفت.
**خود حامد بلاتکلیف نبود، بلکه مخاطب را با رفتارهای متضاد و مختلفش بلاتکلیف میکرد و نمیدانست چه مواجهای باید با این شخصیت داشته باشد.
کمالینژاد: یا مخاطب باید آگاهتر از شخصیتهای داستان باشد یا خیر. وقتی که همراه ما قدم برمیدارد و گره باز میکند، اما این انتظار و دوگانگی و عدم تشخیص صحیح باید وجود داشته باشد و معنای تعلیق همین است. اینکه مخاطب بتواند همه چیز را پیشبینی کند، بحث تعلیق را زیر سوال میبرد.
**اما گاهی به نظر میرسد شخصیت حامد به قدری از مثبت به منفی و عکس آن حرکت میکند که معکوس جواب میدهد.
کمالینژاد: در ریزهکاریها، به برخی موارد اشاره شده که مخاطب خیلی زیاد باید برای کشف آن دقت کند. مثلا جایی که حامد از زندان آزاد میشود و به دیدن زیبا میرود و به زبان بی زبانی میگوید که دیگر علاقهای به او ندارد و بعد هم به بهرامی میگوید که به زودی از همسرم جدا میشوم و به مادرش میگوید که اگر زیبا با من باشد در خطر است و بهتر است که ما از هم جدا باشیم. در این هجمه اتفاقات کلیدهای کوچکی قرارداده شده است که اگر مخاطب تیزهوش باشد، آنها را درک میکند.
**شما پلیس امنیتی هم داشتید؟ یعنی حرف حامد این را مسجل نکرد که گروه دیگری هم در پرونده دخیل بوده اند یا خیر.
کمالی نژاد: بالاخره وقتی یک موضوعی امنیت ملی می شود از دایره پلیس و اگاهی خارج می شود و ممکن است تعاملی با هم داشته باشند ولی من فکر نمی کنم حامد هم پلیس باشد.
**برای اینکه حامد از وجه شخصی وارد ماجرا شد و این به نظر نمی رساند که او هم بخواهد به جایی وابستگی داشته باشد.
کمالی نژاد: اتفاقا این موضوع از عمد بود.
**پس چرا از رخدادی که برنامه ریزی شده بود، این نیروی امنیتی هم جا ماند؟ یعنی در قسمت آخر ما دیدیم که نیروی نفوذی در پلیس به راحتی توانست شاه کلید قصه را از بین ببرد.
کمالی نژاد: چه کسی جابر پروا را می کشد؟ او برای چه کسانی مهره سوخته است؟ باید قصه پیش برود که ماجرا را ببینیم. کسی هم که دسیسه ها را می چیند بسیار هوشمند است و کار خود را به خوبی انجام می دهد.
**آقای عباسی زاده از معدود تهیه کنندگان اصیل هستند. این روزها به قدری تعریف تهیه کنندگی تغییر کرده که حتی دیده شده مثلا یک ماست بند هم تهیه کننده شده است.
کمالی نژاد: در این باره باید برایتان یک خاطره بگویم... یک روز ما در خیابان مشغول فیلمبرداری بودیم که دیدیم یک آقا با لباس خانگی و بیژامه و دمپایی جلوی در آمد و گفت آقا ما سریال شما را می بینیم. من هم گفتم خیلی ممنونم. بعد پکی به سیگارش زد و کش شلوارش را جابه جا کرد و گفت ما هم یکی ساختیم. من در تصور اینکه حتما طبقه بالای خانه اش را ساخته، گفتم چی؟ گفت: فیلم!من هنوز باور نکرده بودم. گفتم با کی؟ گفت فلان کارگردان. باز هم اعتماد نکردم. گفتم با کدام بازیگران؟ گفت فلانی و فلانی و فلانی. بعد هم گفت این کارگردان سر ما کلاه گذاشته. الان هم میخواهیم آن را به نسخه سینمایی تبدیل کنیم. البته کارگردان سر من کلاه گذاشته. اول گفت با 75 میلیون فیلم را می سازم اما شده 350 میلیون. این افراد هم برای ما بازی کردند. فلانی هم بچه بدی نبود فقط کمی سر دستمزدش ما را اذیت کرد. همش هم سر صحنه رد بول (نوشابه انرژی زا) می خورد و می گفت خوابم می آید و هزینه آن را هم خودم باید می دادم. رفت و 2 هلو انجیری هم برای ما آورد. واقعا تعریف تهیه کنندگی و کارگردانی و بازیگری تغییر کرده است. امکان دارد چند سال دیگر از ما بپرسند که با چقدر سرمایه آمدی توی کار؟ چون الان اینطوری شده. طرف می آید و می گوید فیلم چند؟ بهش می گویند 300 میلیون. می گوید خوب این هم 300 میلیون. برو بابا... برو بازی کن.
قرار گرفتن عباسی زاده، عنقا و توفیقی یک اتفاق بزرگ بود. آقای عنقا یک اشراف بسیاری بر متن داشت و بهرنگ هم توانایی خود را نشان داد. یک گام بالاتر هم جسارت مدیران. چون امروز تلویزیون تبدیل به یک تردمیلی شده که افراد بدون اینکه حرکت رو به جلویی داشته باشند فقط روی آن میدوند و کالری می سوزانند. اما جسارت مدیران شبکه یک مانند آقای فرجی و آقای سیفی آزاد عزیز این مجال را فراهم کرد که یک ساختار شکنی به وجود بیاید.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 44]