واضح آرشیو وب فارسی:ایسنا: جمعه ۷ شهریور ۱۳۹۳ - ۰۱:۳۸
سعید بیابانکی میگوید طنزی که درباره فاجعه نوشته میشود، طنز تلخ و سیاه است و ما طبیعتا با این طنزها قهقهه مستانه نمیزنیم. این طنزپرداز در گفتوگو با خبرنگار ادبیات خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، درباره اینکه آیا طنز نوشتن درباره فجایعی مثل جنگ یا قتل کار درستی است، گفت: یکی از کارهای اساسی هنر تلطیف خشونت و وقایع خشن است. به نظر من طنز بیشتر میتواند این کار را انجام دهد، چون طنز علاوه بر تلطیف واقعیت میتواند با یک تبسم به این تلطیف چیزی اضافه کند. البته گاهی تبسم شکل استهزا و تمسخر میگیرد و این به هنر طنزپرداز بستگی دارد که چگونه از وقایع بنویسد. او در ادامه درباره پیامکهای شوخی که بعد از وقوع فجایع منتشر میشوند، گفت: کسانی که از طریق تلفن همراه چیزی را منتقل میکنند، طنزپرداز نیستند. وقتی از طنز حرف میزنیم، معیارمان آثار طنزپردازانی است که خود را تثبیت کردهاند. بیابانکی افزود: طنز در شیرینترین نوع خودش همیشه با یک نوع تلخی همراه است. میگویند «کسی که میگرید، یک درد دارد و کسی که میخندد، هزار و یک درد». منظور خنده توأم با تفکر و تعقل است، نه خندهای که از سر هزل و تفنن باشد. گاهی خنده به هدف نهایی تبدیل میشود. این دیگر طنز نیست. در طنز، خنده ابزار و هدف ثانوی است. هدف اول طنزپرداز بیان کژی، ناراستی و باور ناصواب است که با زبانی شیرین بیان میشود و یک انبساط خاطر و تبسم به همراه خود دارد که گاه در حد لبخند است و گاه قهقهه. طنزی که در آثار حافظ، مولانا، گلستان و بوستان سعدی میبینیم از این جنس است. طنزپردازی یک مرحله بالاتر از فرزانگی و خردورزی است. شاعر مجموعه شعر طنز «سکته ملیح» همچنین گفت: مطالب طنزآمیز فرمهای مختلف دارند. اگرچه از یک خانواده هستند، ولی هر کدام با کارکرد خاصی به کار میروند. نمونههایی از آنها هزل، شوخی، مطایبه و همچنین هجو است. یک نمونه هم طنز است که متعالیترین شکل محسوب میشوند. همه اینها در خنداندن مشترک هستند، ولی در هدف اصلی اشتراک ندارند. مرز تشخیص این مطالب در اهدافی است که پشت هر کدام نهفته است. او افزود: خیلی از شعرهای حافظ با زبانی طنزآمیز بیان شده است. نمونهاش بیتی است که میگوید: «ترسم که صرفهای نبرد روز بازخواست/ نان حلال شیخ ز آب حرام ما». این یک بیان طنزآمیز است، هرچند وقتی شما آن را میخوانید، خندهتان نمیگیرد، اما شکل بیان آن که با استفاده از حرفهای تناقضآمیز رخ میدهد، طنزآمیز است. یا شعر «ز کوی میکده دوشش به دوش میبردند / امام شهر که سجاده میکشید به دوش». اگر کاریکاتورِ چنین موضوعی را بکشند، میبینیم که تصویرش کمیک است، اما جنس این طنز با طنزی که مخاطب عام انتظار دارد، مخالف است. طنز زبان فرزانگی و خردورزی است. هنرمند وقتی به زایش و آفرینش هنری مسلط شد و همه مراحل را طی کرد، به طنز میرسد. طنز چیزی نیست که کف زمین افتاده باشد. طنز منتهاالیه و آخرین نقطه آفرینش هنری است. بیابانکی سپس در پاسخ به این سؤال که چه محدودیت و خط قرمزی برای نوشتن طنز وجود دارد گفت: محدودیت طبیعتا هست؛ آنچه ما به آن خط قرمز میگوییم. اما عرف اجتماع این محدودیت را با توجه به شرایط خاص مشخص میکند. خیلی چیزها ممکن است زمانی خط قرمز باشند و زمانی دیگر نباشد. این خط قرمزها میتوانند مقدسات، باورها، سنتها و مسائل مربوط به قومیتها باشند. چیزهایی که عرف جامعه به آنها احترام میگذارد، دایرهای است که ما واردش نمیشویم. او سپس درباره کار طنزپردازان هنگام وقوع فجایع اظهار کرد: طنز سعی میکند کژیها و ناراستیهای انسانها را به آنها گوشزد کند. این انسانها میتوانند در هر جایی و در هر شغلی باشند. خطاهای انسانی در هر شرایطی هست. ممکن است این انسان خلبانِ هواپیما باشد که با خطایش جان خیلیها را به خطر انداخته باشد. البته همدردی با خانوادههای آسیبدیده در این فجایع وظیفه ماست، اما پرداختن به این مسائل به خط قرمز ارتباطی ندارد. ولی جنس این طنزها، طنز تلخ و سیاه است. طبیعتا ما با این طنزها قهقهه مستانه نمیزنیم. «خنده تلخ من از گریه غمانگیزتر است / کارم از گریه گذشته است به آن میخندم» مصداق همین موضوع است. باید این نگاه را اصلاح کنیم که طنز باید مخاطب را به قهقهه بیندازد. انتهای پیام
کد خبرنگار:
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایسنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 34]