واضح آرشیو وب فارسی:ایسنا: پنجشنبه ۶ شهریور ۱۳۹۳ - ۱۵:۵۷
اصرار بر معرفی شهید رجایی با سابقه یک سال نخستوزیری و یک ماه ریاست جمهوری تنها با یک صفت «سادهزیست»، او را به تمامی به نسل کنونی معرفی نمیکند. به گزارش ایسنا، مهرداد خدیر با ذکر این مطلب طی یادداشتی در «عصر ایران» مینویسد: درست است که رجایی در مقطعی از زندگی که از استخدام ارتش بیرون آمده و هنوز به استخدام آموزش و پرورش در نیامده بود، دستفروشی هم کرده بود تا هزینههای خانواده را تامین کند اما توصیف او تنها با عنوان «دستفروشی که رئیسجمهور شد» و پس از نخستوزیری و ریاست جمهوری سادهزیست بود، تصویر واقعی یک مبارز معتقد را ترسیم نمیکند. محمدعلی رجایی معلم بود و کار تشکیلاتی هم میکرد؛ چنانکه با گروههای مطرح سیاسی در آن سالها - مجاهدین خلق اولیه و نهضت آزادی - همکاری داشت. از اولی قبل از انحراف عقیدتی 54 جدا شده بود و از دومی هم در تیرماه 58 همراه با چند چهره دیگر از جمله مرحوم مهندس سحابی استعفا کرد. جالب اینکه موتلفه اسلامی هم مرحوم رجایی را به خود نسبت میدهد و از عضویت او در این حزب میگوید؛ هر چند خانم عاتقه رجایی همسر او تکذیب میکند. روایت رسمی اما بیاشاره به این موارد، تنها این است: «محمدعلی رجایی یک معلم با سابقه مدت کوتاهی دستفروشی بود که با پیروزی انقلاب کفیل وزارت آموزش و پرورش، وزیر، وکیل، نخستوزیر و رئیسجمهور شد و همه مدارج ترقی ممکن سیاسی را طی تنها دو سال پیمود و سرانجام در 8 شهریور 1360 همراه نخستوزیر باهنر به شهادت رسید». این روایت البته غیر واقعی نیست اما تمام واقعیت را بازنمیتاباند چرا که در دوران فعالیت پیش از انقلاب تنها ویژگی او این نبوده که یکچند مثلا دستفروشی میکرده که در زندگی برخی از روسای جمهور آمریکا هم خواندهایم در مقاطعی به مشاغلی اشتغال داشتهاند که از نظر جامعه فرودستانه تلقی میشود. چرا نباید بدانیم محمدعلی رجایی را میتوان «قهرمان مقاومت در برابر شکنجههای سهمگین ساواک» نامید؟ چرا هنوز برخی به طعنه از آن رفتار مشهور رجایی در سازمان ملل سخن میگویند که آثار شکنجه را روی پای خود نشان داد؟ اینکه رجایی بر جسم خود نشان شکنجه داشت و سند زنده به حساب میآمد مهمتر است یا اینکه سادهزیست بوده است؟ دکتر محمد محمدی گرگانی نماینده مردم گرگان در دوره اول مجلس شورای اسلامی و استاد بازنشسته دانشکده حقوق دانشگاه علامه طباطبایی که پس از انقلاب طیف سیاسی خود را از رجایی جدا کرد و در صف منتقدین قرار گرفت، بارها در بیان خاطرات زندان خود (از جمله در مصاحبهای با ماهنامه چشمانداز ایران) گفته بود که در زندان از دیدن روی رجایی شرم داشتیم چون به خاطر اینکه ما را و مشخصا مرا لو ندهد آن همه رنج و شکنجه را متحمل شده بود و بر خلاف بسیاری دیگر سرانجام هم هیچکس را لو نداد. یکی از دلایل علاقه آیتالله هاشمی رفسنجانی به رجایی نیز همین روحیه بود و ظاهرا از شاهدان یا تصدیقکنندگان مقاومت رجایی است زیرا مانند او در زندان ساواک در معرض آزارهای جسمی قرار گرفته بود. پس در سالروز هشتم شهریور تنها نگوییم رجایی مدتی دستفروشی کرد و زندگی سادهای داشت. این را هم بگوییم که با همه تفاوتهای سیاسی و اختلافات فکری که میان دو جناح خط امام و ملی مذهبیها رخ داد و او تمامقد در طیف خط امامیهای مقابل لیبرالها تعریف میشد، روزی که دکتر یدالله سحابی در مخالفت با معرفی رجایی به عنوان نخستوزیر سخن گفت و یادآور شد: «من این مرد را به دیانت و صداقت میشناسم ولی در جبین او نشان موفقیت نمیبینم»، محمدعلی رجایی هم با نقل خاطرات دوران تدریس در دبیرستان کمال و در دفاع از خود گفت: «من خیلی زود یتیم شدم و دکتر یدالله سحابی برای من حکم پدر را دارد اما پدرها همواره قضاوت درستی درباره پسرها ندارند.» اگر محمدعلی رجایی کسب و کار و تولید ثروت را مذموم میدانست، فرزند او - کمال - در راه تجارت گام برنمیداشت و چشم به رانت و سفره دولت و مناصب میدوخت. اگر رجایی را تنها با خانه سادهای که در آن میزیست معرفی کنیم، نسل تازه شاید بگوید بسیاری دیگر که در این سالها به آلاف و الوفی رسیدند نیز در سالهای اولیه دهه 60 زندگیهای مشابهی داشتند. اما جا دارد در سالروز 8 شهریور صفات دیگر او خاصه مقاومت در برابر شکنجه را ستود و خشونت را تقبیح کرد. چون یاد رجایی مناسبت این گفتار است، یک یادآوری تاریخی دیگر هم مناسبت دارد. در سال 60 که پس از نخستوزیری قصد داشت کاندیدای ریاست جمهوری شود شعار اصلی او «اجرای اصل 44 قانون اساسی» بود و پس از انتخاب نیز بر همین موضوع تاکید کرد؛ منتها منظور او با تلقی امروزی ما از اصل 44 کاملا مغایر بود زیرا «تعدیل ثروت» را مد نظر داشت و کنترل ثروت را و نه واگذاری به بخش خصوصی. انتهای پیام
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایسنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 130]