واضح آرشیو وب فارسی:فارس: رونمایی از مجموعه شعر «محمدتقی قشقایی»/2
سوغاتی معنوی از سفر عتبات
شاعر در «کفشها، سینهها، طواف» سفرنامهای احساسی از محیط و مشاهدات دارد که از بدو کودکی و نوجوانی و جوانی به او القا شده و از محراب و مسجد و منبر، شخصیت معنوی او را شکل داده است.

خبرگزاری فارس – گروه ادبیات انقلاب اسلامی؛ کسی که دید شاعری و هنری دارد به محیط و مشاهدات، وقایع و حوادث و... بی تفاوت نیست و آنچه که می یابد با ذهن خلاق خود تجزیه و تحلیل نموده و باورهای القا شده را به صورتی بیان می نماید و زیاد در بند آن نیست که چه مخاطبی دارد و چه استقبالی از اثر او می شود او می خواهد شعور خود را برای ارضای تمایلات عالی و معنوی خود به خود بقبولاند و در این مسیر گاه از قراردادهای دست و پاگیر معمول پا را فراتر می نهد و اثری بدیع و گاه غیر قابل درک و یا مشکل در مفاهیم به وجود می آید و این امر شامل بیشتر آثار هنری اعم از شعر و هنرهای نمایشی و تجسمی هم می شود و یکی از نکات به وجود آمدن سبک ها و مکتب های هنری در این حوزه نهفته است. مجموعه شعر آئینی آقای محمدتقی قشقایی را بهتر است سوغات معنوی سفر عتبات بنامیم. زیرا شاعر آن یک سفرنامه احساسی از محیط و مشاهدات دارد که از بدو کودکی و نوجوانی و جوانی (کلا محیط تربیتی دارد) به او القاء شده و از طریق محراب و مسجد و منبر و محیط زندگی و شخصیت معنوی او شکل داده است. زیرا در ابیات سروده شده اشعار بدون تکلف و با زبانی نو با تو حرف می زند و شاید به همین دلیل مخاطب خود را باید پیدا کند ولی در هر صورت کار نویی است که کمتر به آن برخورده ایم و شاید زمان باید بگذرد تا جا بیافتد. آنچه شاعر را در این سفر روحانی تحت تاثیر قرار داده تشنگی و آب است گو اینکه قیام حسین علیه السلام هدفی متعالی برای انسان های تحت ستم بوده و عدالت گستری، ولی مگر می شود در لابلای ادبیات مخصوصا آئینی از این دست از محسوس پی به احساس نبرد؟ شاعر وقتی از بدو طفولیت اشعار محتشم کاشانی را در ایام عزا زینت بخش مسجدها و حسینیه ها دیده و با هنر کاشیکاری بر اماکن مقدس جلوه ای خاص بخشیده که می گوید: «از آب هم مضایقه کردند کوفیان؛ خوش داشتند حرمت مهمان کربلا» مگر در عزاداری امام حسین علیه السلام جانگدازترین اشعار مربوط به تشنگی و العطش نیست؟ می دانیم هر تراژدی و نمایش منسجمش جرقه ای برای شعله ور شدن خرمن های باور دارد یاد تشنگی در نوحه خوانی ها و مراثی و ختم منابر واعظان برای ادای احترام و شور مجلس است. اما نگاهی کوتاه به بعضی شعرهای این دفتر: گویا شاعر با خانواده خود سفر کرده و به پسر خود تذکراتی می دهد: «اینجا آب... عجب گران متاعی است نریز پسرم ! نریز!»(کربلا تل زینبیه) یا: « پا برهنه باید این راه را چشید کفش ها رغبتی برای همراهی ندارند» در مقابل روح انسان اشیاء توان برابری ندارند. از خیل عاشقان کوی دوست کفشها به ستوه آمدهاند و پاها درد احساس نمیکنند روح قدسی را باعالم خاکی سر و کاری نیست. مسافر عتبات مانند زوّار خانه خداست بعد از رنج راه و سختی ها به طواف و عرفات (شناخت) می رسد تا «هر وقت دل سپردنم شعر میشوی به جای شعر گفتن دل سپردن به جای دل سپردن شروه سر دادن ناشکیب بودن» یا: «به تو که میرسم دست هایم گُر می گیرند به تو که می رسم کتف هایم درد می کند سرم به پایین می افتد و باران بی بهانه به دست و پایم می افتد...» خداوند راهیان دیار معرفت را توفیق دهد. انشاالله یادداشت: جلال جنیدی انتهای پیام/
93/06/02 - 14:34
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 54]