واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین:
خواندنیهایی از آنسوی میز شکنجه و گرفتن اعتراف... فرهنگ > کتاب - فریدون مجلسی در اعتماد نوشت:
كتاب «تاريخ سري جنايتهاي استالين» كتاب تازهيي نيست. نسخه اصلي به روسي و انگليسي نوشته الكساندر آرلوف، در سال 1983 در امريكا منتشر شده و آنچه من در دست دارم چاپ دوم ترجمه فارسي 1389 به ترجمه عنايتالله رضا از نشر كتابسراست. نخستين كتابي هم نيست كه درباره استالين و دوران حاكميت رعبانگيز او خواندهام. اما اين يكي شرح عملكردهاي ماليخوليايي وحشتناك مردي عامي و بي ظرفيت است كه سروري بر امپراتوري و حكومتي را به ارث برده بود كه مدعي اجراي ايدئولوژي عدالتگستر و براندازنده اختلافات طبقاتي و فراهم آورنده رفاه و آسايش عمومي بود؛ مردي كه فقط به بقاي خود در قدرت ميانديشد. تا كنون آنچه درباره فجايع استالين خوانده بودم، گذشته از زندگينامهها يا گزارشهاي كلي سياسي بود كه بعد از افشاگريهاي خروشچف به طور محدود و در لفافه منتشر شد يا شرح حال و زندگينامههاي قربانيان بود كه هر كدام از بلاهايي كه بر سر خودشان آمده يا شاهد آن بودهاند سخن گفتهاند. بسياري از اين قربانيان ايراني بودهاند. اغلب از اعضاي حزب توده كه يا به دنبال سراب به سرچشمه آن پناه برده بودند، يا بعد از 28 مرداد 32 و لو رفتن فهرست سازمان نظامي حزب توده از ترس تعقيب در ايران به شوروي گريختند و... و يا آثاري بود مانند «در دادگاه تاريخ» اثر برادران مِدوِدُوف كه كيفرخواستي از مجموعهيي از نمونههاي رنجديدگان از آن نظام خبيث فراهم آورده بودند يا عصيان آندرئي ساخاروف، دانشمند هستهيي شوروي كه بر آن نظام شوريد و حتي اصلاحات گورباچف را كافي نميدانست... اما، اين يكي از آن سوي ميز نوشته شده! از آن سويي كه متهمان كتك خورده و نخوابيده و گرسنه و تشنه را ساعتها درمقابل خود مينشاند و به جايي ميرساند كه خواهش كنند هرچه آن سوي ميز دلش ميخواهد بنويسند و فقط اجازه دهند آنان در ديگر سوي ميز آن را امضا كنند و بميرند و اين هم كافي نبود. گويي بايد متفقا سناريو يا نمايشنامهيي افسانهيي ميساختند، مينوشتند و ايرادهاي پليسي و احتمالي آن را برطرف ميكردند. اين كتاب از آن سوي ميز است! از آن سوي ميز كه كارشان لابد «به اميد نان بود» اما به بهاي «بيم جان». سرنوشتسازاني كه نه فقط سرنوشت مرگبار آن سوي ميز بلكه سرنوشت مرگبار خودشان را نيز رقم ميزدند كه شاهد و گواهي نماند و نابود ميشدند و باز جايشان پر و باز خالي ميشد! نويسنده كتاب آلكساندر آرلوف كه از آن سوي ميز نوشته است، لاجرم اطلاعات هولناك و بسياري دارد كه آن را بسيار دير و در خزان زندگي و پس از طي زندگي فقيرانه و پنهاني در دوران آوارگي و پناهندگي نوشته و تنظيم كرده و بار گرانش را برزمين نهاده است تا آيندگان بدانند كه نه در زمان بختالنصر، چنگيز و تيمور، كه در قرن بيستم چنين وقايعي رخ داده و چگونه رخ داده و چقدر عبث و بي معني اما با اعتقاد به حقانيت رخ داده است، مانند جنايات امروزي داعشيها كه به لطف امكانات گسترده زمان در برابر چشمانمان انجام ميشود و خود را ناجيان بشريت مينامند! اظهارنظر ويراستار روس در پايان كتاب نيز جالب است كه از جمله مينويسد: «نگارنده كتاب نه تنها يكي از روساي برجسته سازمان امنيت شوروي بلكه شخصيتي حزبي نيز بود. از اين رو ضمن كوششي فراوان، استالين را در نقطه مقابل لنين قرار داده، بياختيار ياران نزديك لنين از جمله تروتسكي، زينويف، كامنف، بوخارين و ريكوف را به صورتي آرماني مجسم كرده و به انگاره سازي دست زده است. در حالي كه همين زينويف و كامنف بودند كه پس از مرگ لنين از قدرتطلبي، سلطهجويي و بيرحمي تروتسكي به هراس افتادند و با استالين متحد و عليه او دست به كار شدند... و تروتسكي را سرنگون و تبعيد كردند. پس از اين ماجرا استالين با بوخارين متحد شد تا كا ر زينويف و كامنف را بسازد... استالين همين كه كار آنها را ساخت به انهدام بوخارين پرداخت» و به بدكاريهاي ساير قربانيان نيز پرداخته و خود نويسنده را نيز به دليل مشاركتش در جنايات تا زماني كه جانش در مخاطره نبود بينصيب نگذاشته است! اما نكته پاياني از مترجم ارجمند، شادروان عنايتالله رضا نيز جالب و آموزنده است. رضا خودش از قربانيان سراب شوروي و مشمول رنج و آسيب استالين بوده كه بعدها با توجه به تعيين و نفوذ خانوادگي به ايران بازگشته و با دانش و علمي كه اندوخته بود گنجينهيي از آثار روسي را به فارسي برگردانده است. او در يادداشت خود به نسل جوان و به ويژه به جواناني كه با انگيزه اصلاح جامعه و كسب آزادي و بهروزي به سازمانهاي سياسي و فعاليتهاي تشكيلاتي با آنگونه آرمان روي ميآورند هشدار ميدهد كه: «فرزندان جوان! من كه اكنون واپسين ادوار عمر خويش را ميگذرانم، در روزگار شباب دست از كار و حرفه، زندگي شخصي و امتيازهاي مشروع خود كشيدم و جان بر كف در سازماني حزبي از اين نمط يكسره به كار سياسي و تشكيلاتي پرداختم. بهترين سالهاي زندگاني من در راهي پر نشيب و فراز... گذشت و تنها اندوخته من مشتي تجربه آميخته با دريغ و افسوس بود... جوانان عزيز، اجازه ندهيد تبليغات فريبنده و دروغين احساس و انديشه شما را مسموم و وجودتان را تسخير كند...» 6060
یکشنبه 2 شهریور 1393 - 09:14:00
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 37]