واضح آرشیو وب فارسی:ایرنا: از ضبط صوت دو کیلویی تا رکوردر چند مثقالی زاهدان- ایرنا- وقتی ضبط صوت را روی دوش می گذاشتم و با دو چرخه راهی مصاحبه می شدم سنگینی آن بعضا سخت آزارم می داد اما عشق به نوشتن و آگاهی دادن به من قوت می داد که بیشتر کار کنم و زمانی که خبرم منتشر می شد تمامی خستگی ها از تنم رخت بر می بست.
سال 61 بود که وارد عرصه خبر و خبرنگاری شدم، به من گفتند عرصه سختی است و باید شب و روز کار کنی، وقت و بی وقت محل کارت باشی، گفتند اگر دنبال حقوق و پول در آوردنی از همین حالا وارد این میدان نشو، گفتم فعلا کارم را شروع می کنم، عشق پول ندارم اما کنجاو و فضولم و می خواهم از هر کاری سر در آورم.
گفتند: تا حالا کار خبری کرده ای؟ گفتم: نه؛ پس از اتمام تحصیل به سربازی رفتم و بعد از بازگشت از سربازی در بسیج نام نویسی کرده و عازم جبهه شده ام و اکنون در خدمت شما هستم.
دستور صادر شد که فعلا بنشینم و فقط روزنامه بخوانم، دو هفته تمام کارم روزنامه خواندن بود، حوصله ام سر رفته بود گفتم کاری بدهید انجام دهم روزنامه خواندن بس است، کتاب و جزوه دادند که بخوانم، یادگرفتم خبر نوشتن را، به عنوان خبر نویس پشت میز نشستم، چه روزها و شبهایی که تا نیمه شب به پیاده کردن نوار کاست و نوشتن خبر و مصاحبه گذراندم.
حرفه سختی بود اما دوست داشتنی، آنقدر عاشق این حرفه شدم که شب و روزم را صرف آن کردم، روزها با دوچرخه و ضبط صوت بزرگی از این اداره به آن اداره و از این خیابان به آن خیابان رفتن و با مردم و مسوولان گفت وگو کردن چه لذت بخش بود.
خستگی زیادی داشت، اما وقتی خبرها و مصاحبه ها و گزارشهایم در روزنامه چاپ می شد انگار برروی تشک پَر قو لَم داده و چای می نوشم، خیلی لذت بخش است وقتی مسائل و مشکلات مردم را به مسوولان منتقل می کنی و متقابلا حرفهای مسوولان را به مردم می رسانی، زمانی که مشکلی از مردم و جامعه با یک گزارش و خبر حل می شود، اگر کوه هم کنده باشی و خستگی عالم بر بدنت باشد ، همگی در لحظه ای پر می کشند و می روند و راحتی وجدان خبرنگار را به وجد می آورد.
** برای گرفتن عکس یک کیلومتر در گل و لای سینه خیز رفتم
در آن دوران امکانات زیادی نبود، با سختی کار می کردیم، یک روز دوستی تماس گرفت و گفت در زابل اتفاق خاصی افتاده و بطور حتم خبر مهمی است چون هیاتی از یک سفارت خانه خارجی و وزارت امور خارجه آمدند و عازم زابل شدند.
به سرعت من هم عازم زابل شدم، در آنجا شنیدیم که هواپیمایی در فرودگاهِ در حال ساخت زابل فرود آمده، رفتم فرودگاه اجازه ورود ندادند، رفتم فرمانداری خبری ندادند و گفتند محرمانه است، به ناچار عازم یکی از روستاهای اطراف فرودگاه شدم با یکی از باغداران که باغش در نزدیک دیواره انتهایی فرودگاه بود، طرح دوستی ریخته و اجازه خواستم دقایقی را زیر درختان باغش قدم بزنم، در فرصت اندکی از دیوار پریده و حدود یک کیلومتر در داخل جوی آب و گل سینه خیز رفتم تا به نزدیک سیم خاردار فرودگاه و هواپیما رسیدم، دو حلقه فیلم سیاه و سفید عکس گرفتم، هر دو حلقه را در جورابهایم پنهان کردم و فیلم سوم را در دوربین گذاشتم که اگر دستگیر شوم همان فیلم را تحویل دهم.
کسی متوجه نشد، برگشتم و با اولین وسیله خود را به زاهدان و فرودگاه رسانده و فیلم و خبر را به رسانه ام فرستادم، همان روز در صفحه اول روزنامه چاپ شد.
اکنون سالها از آن حادثه و سوژه می گذرد، دوربین ها دیجیتال رنگی و ضبط صوت ها به رکوردرهای کوچک تبدیل شده اند، حالا با تلفن همراه می توان عکس گرفت و با رکوردر کوچکی که در جیب کوچک کت جا می شود می توان مصاحبه ها را ضبط کرد البته بعد از سالها کار کردن دیگر نیازی به ضبط صوت ندارم، هر چه می گویند می نویسم.
یکی از دوستان می گفت اگر نوشته هایت را در مقابل نور آفتاب بگذاری راه می روند، این چه دست خطی است که داری، خودت می توانی آن را بخوانی، وقتی برایش بطور کامل خواندم نزدیک بود چشمهایش از حدقه در آید چون می گفت امکان ندارد این نوع خط را کسی بتواند بخواند، اینکه خط نیست خط خطیه.
خبرنگاری با وجودی که حرفه سخت و زیانباری است اما دنیایی از عشق و زیبایی است، یک لحظه آن را به دنیایی عوض نمی کنم.
همین عشق است که حسین ضامن را به جبهه ها کشاند تا با خونش بنویسد: ˈ زرمندگان اسلام شهر و روستایی دیگر را از چنگ متجاوزان بعثی خارج کردند.ˈ
همین عشق است که محمود صارمی را به مزار شریف کشاند تا بنویسد و بگوید طالبان اکنون وارد کنسولگری ایران شدند من چه وظیفه ای ....
همین عشق است که خبرنگار را بدون هیچ ترسی به دل انفجار مسجد علی ابن ابیطالب (ع) و مسجد جامع زاهدان می کشاند و با آغوش باز به سراغش می رود تا گوشه ای از ددمنشی دشمنان را به تصویر بکشد.
همین عشق است که خبرنگار را به صحنه های دلخراش کودک کشی در عراق، سوریه و غزه می کشاند تا مظلومیت مردم مظلوم را به تصویر بکشند .....
سربازان و افسران جبهه مقابله با جنگ نرم و شبیخون فرهنگی روزتان مبارک ....
حیدر سرایانی ایرنا زاهدان
653
17/05/1393
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایرنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 26]