تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 23 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام موسی کاظم (ع):کم گویی ، حکمت بزرگی است ، بر شما باد به خموشی که آسایش نیکو و سبکباری و سبب تخفی...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1815352689




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

نگاه شما:انتخاب رشته باخوش پوشهای خوشبو


واضح آرشیو وب فارسی:تابناک: نگاه شما:انتخاب رشته باخوش پوشهای خوشبو
بخش «نگاه شما» برای ارائه و معرفی «نگاه» مخاطبان «تابناک» به همه موضوعات است. هر مخاطب «تابناک» می‌تواند با مد نظر قرار دادن شرایط همکاری با این بخش، «نگاه» خود را ارسال کند تا در معرض دید و داوری دیگر مخاطبان قرار گیرد.
کد خبر: ۴۲۳۴۶۵
تاریخ انتشار: ۱۶ مرداد ۱۳۹۳ - ۱۳:۳۸ - 07 August 2014


محمدتقی جلایی در مطلب ارسالی برای «نگاه شما» نوشت:

«انتخاب رشته با دست پینه بسته یا با دست خوش پوش های خوش بو؟»

سالها پیش بعضی از پدران ما هم درگیر تفکر به این مهم بودند که دانشگاه را برای ادامه ی زندگی انتخاب کنند یا کار را؟تفکری که بر پایه ی هیچ منطقی نبود و نیست مگر همان موضوع لوس و بی مزه ی «علم بهتر است یا ثروت؟»

برای نسل گذشته و نسل ما:

تفاوت دلمشغولی ما با آن بندگان صالح خدا-نسل پیشین- در این بود که ما به این فکر می کنیم که در شهر خودمان درس را ادامه بدهیم یا برویم به سراغ استقلال آرمانی و ایده آلیست خودمان یعنی شهری دیگر و جایی دیگر به دور از خانواده و قوم و خویش ،در حالیکه آن ها به این فکر می کردند که حالا که اصلا در دانشسرا های عالی(به قول خودشان) قبول  می شوند چطور پدرانشان را راضی کنند که آقا به خدا قسم ما علاقه ای به کشاورزی نداریم!علاقه ای به تعمیر کاری نداریم!علاقه ای نداریم که بهترین قناد شهر بشویم!یا بهتریم نجار این روستا!یا هر کار دیگری که پدرانشان و پدران پدرانشان و خلاصه هفت جد شان با آن هر روز پولی در می آورده اند که لقمه ای حلال در سفره ی پاک و روحانی شان باشد.

آنروز نه اینترنتی بود نه حتی تلویزیون زیادی!روزنامه ی محلی بوده و بس!یا اسمشان بود یا نبود.دانشگاه فراگیر و آزاد و مجازی و غیرانتفاعی و... هم وجود نداشت که بفهمند لذت قدرت انتخاب یعنی چه!؟یکسال با پولی که خودشان (اغلب)در می آوردند کتاب هایشان را می خریدند و زیر چراغ نفتی و چراغ های غیر برقی دیگر صفحه می زدند و باز هم به قول خودشان از بر می شدند!و بعد از یک سال هم باز با پول خودشان از روزنامه فروش محلی روزنامه ای می خریدند و یا خوشحال سر کار می رفتند یا با کمی غم باز هم به سر کار می رفتند!خبری هم از در اتاق را یک روز روی خود بستن و افسردگی و... نبود!

نسل پدرانمان کنکور را اگر پلی شکسته و خطرناک به روی رودخانه ای خروشان می یافتند برای عبور و راه یابی به دانشگاه اما نسل من آنرا پلی می یابد مستحکم و مطمئن به جوی آبی باریک که آماده اش کند تا چهار سال بعد لیسانس زیر بغلش باشد و لبخندی مضحک روی صورتش!

نسل گذشته به قول خودشان با مدرک دیپلم دبیر می شدند و چه دبیری که فرقی نداشت دبیر ریاضیات یا ادبیات جملگی بوستان و گلستان را از بر بودند و زیر کرسی بجای سر زدن به وایبر و لاین و... مثنوی معنوی می خواندند و غزلیات شمس ورق می زدند!

اما نسل من حالا بعد از چهار سال از یک دانشگاهی که مشخص نیست اصلا مدارکش اعتباری دارد یا خیر بیرون می آید لیسانسش را در کشوی مدارک پدر می گذارد که اتفاقا دیپلم مذکور هم در آن است بعد مستقیم می رود سراغ روزنامه ی همشهری صفحه ی اخبارش را همان جا روی نیمکت پارک کنار دکه زیر خودش می اندازد،رویش می نشیند و صفحات کار و سرمایه نیازمندی ها را ورق می زند!و نه خبری هم از کرسی هست نه حضرت مولانا نه جناب سعدی!

چیزی که باعث می شود تا من با پدرم یا نسل من با نسل پدرانشان تا این حد تفاوت کنند چیزی نیست جز هدف.آنها درک می کردند که چه قدر این واژه ی سه حرفی اهمیت در پس حروفش نهفته است و ما حتی نمی فهمیم که این واژه کجای زندگی مان را پر کرده است.شاید به خاطر انگیزه ای باشد که در دست های زخمی و پاهای خسته ی آنها بود، انگیزه ای که نمی شود در این دست های ما که نمی فهمند لمس بیل زدن را پیدا کرد.پا هایی که نمی فهمند سه ماه زیر گرما راه رفتن را!

گذشتگان برگه ی انتخاب رشته که می آمد اول فکر جیب پدر و جیب خود و زمین های شخم نخورده ی پدر را می کردند و بعد با همان دست های پینه بسته و زخمی خود را به سوی پزشک شدن یا یک مهندس خوب یا یک حقوقدان خوب(از همان علاقه های کلیشه ای و با نمک گذشتگان در کودکی)نزدیک می کردند.آنها با تنی خسته می رفتند برای شدن.

اما ما و این روز ها...

این روز ها:

این روز ها هم مثل خیلی از روز های دیگر که بازاری برای افرادی داغ است بازار کنکور و انتخاب رشته برای مشاورین و صاحبان موسسه های کنکوری داغ داغ است.اصلا نمی دانید چه خبر است!خودشان را به در و دیوار شهر می زنند !باید کنکوری باشید تا بفهمید روزی چهار پنج پیامک از چهار پنج موسسه ی مختلف جهت انتخاب رشته و عدم اشتباه و ... یعنی چه!افرادی که ماشین های سرمایه داری سوار می شوند و از کنارتان که رد می شود بوی ادکلنشان تا ته مغز ات رسوخ می کند!همان هایی که این گمان را درذهن مردم ایجاد می کنند که بابا شغل راحت می خوای بی دردسر؟برو معلم شو!ومردم هم یادشان می رود که معلمی نه تنها شیوه که اصلا شغل انبیاست و این جارچی های سالی یکباری که با برگزاری همایش و جلسه و ... قصد دارند تا پول یکسالشان را در بیاورند و بروند تا شهریور را آنتالیا بگذرانند نه معلمین را می شناسند که نه قصد ادامه شغل انبیا را دارند.فقط می دانند چطور می شود ذهن عده ای مثل خود من را که درگیری اصلی این روز های ذهنش مهمترین انتخاب زندگی اش است را به بازی بگیرند و هی با شیرینی بگویند :درست انتخاب رشته کنی قبول می شی!بعد یک باور کن غلیظ هم آخرش می گذارند که باور کنی و راه دیگری نیست!

غرض از این یادداشت این بود که به سازمان سنجش بگوییم آقای سازمان سنجش محترم!چرا یکروز قبل از بسته شدن سایت و اتمام مهلت انتخاب رشته زمانی که دیگر کسی نمانده تا انتخاب رشته کند لطف می کنی و اصلاحیه صادر می کنی؟تا حالا به روستا های اطراف شهر خودت رفته ای؟اینترنت ملاحظه فرموده ای؟کامپیوتری وجود داشته؟

این خبر را بنده روز سه شنبه یعنی دیروز در موسسه ی گروه انتخاب رشته ی سنجش دانشگاه تهران شنیدم توسط یکی از مشاورینشان جلوی ده ها انسان بالغ و عاقل!که سازمان سنجش همین سال گشته روز قبل از بسته شدن سایت برای تعدادی از رشته های اتفاقا مهم و دانشگاه های برتر کشور کد جدید گذاشته است!کدی که شاید می توانست زندگی یک انسان را عوض کند و هیچ وقت خوانده نشد.گاهی واقعا باید مثل فامیل دور سرمان را تکان دهیم و بگوییم من دیگه حرفی ندارم!

حالا با این شرایط انتظار از من منقد این جریان می رود که در این موسسه ها ثبت نام نکنم!خب پس راه کار چیست وقتی انقدر قوانین پیچیده اند؟وقتی خواندن دفترچه ی انتخاب رشته حد اقل برای فهمیدنش نیاز به ده روز دارد؟آن هم در این روز های سخت و غریب.

خلاصه آن از نسل گذشته که با چند انتخاب کم اما منطقی می فهمید چه کند و این از ما و نسل مان که با این همه دانشگاه و آموزشگاه و... گیج سخنان گوهر بار و ضد و نقیض عده ای خوشبو و خوشپوش شده است!

حالا شما بفرمایید :چه کنم با غم دل؟












این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تابناک]
[مشاهده در: www.tabnak.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 47]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن