تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 28 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):سنگهاى زیربناى اسلام سه چیز است: نماز، زکات و ولایت که هیچ یک از آنها بدون دیگرى درس...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

آراد برندینگ

سایبان ماشین

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

ثبت نام کلاسینو

خرید نهال سیب سبز

خرید اقساطی خودرو

امداد خودرو ارومیه

ایمپلنت دندان سعادت آباد

موسسه خیریه

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1806847902




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

یک////نعمت «آب» هیرمند و «خاک» سیستان


واضح آرشیو وب فارسی:ایسنا: شنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۳ - ۱۱:۱۸



‌«چرا سرزمین سیستان با داشتن سهمی از آب رودخانۀ عظیمی چون هیرمند و خاک غنی و عمیق و گستردۀ حاصلخیزی چون دشت و جلگۀ سیستان از ویرانی متناوب رنج می‌برد؟» به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، منطقه سیستان و بلوچستان، غفور لکزایی یکی از کارشناسان بومی این استان پیش‌تر در مقاله‌ای که ایسنا آن را با عنوان «گزارشی از علل یک خشکسالی، چگونه راه نفس‌ها در سیستان بند آمد؟ » منتشر کرد در سلسله گزارشی تازه که نسخه‌ای از آن در اختیار این خبرگزاری قرار گرفته، به بررسی وضعیت موجود آب و خاک سیستان پرداخته است. معمای بزرگ آب هیرمند هیرمند بار دیگر «آب» آورده است. این رودخانه بزرگ همواره با هدیه آبش این معمای بزرگ مرموز را نیز به همراه می‌آورد که «چرا سرزمین سیستان با داشتن سهمی از آب رودخانۀ عظیمی چون هیرمند و خاک غنی و عمیق و گستردۀ حاصلخیزی چون دشت و جلگۀ سیستان از ویرانی متناوب رنج می‌برد؟» به امید گشودن گره‌ای از این معمای غامض چشم‌ها را از غبار بینش‌های ناکارآمد کهنه می‌شویم و به دیدار آب می‌شتابم تا از نزدیک‌ترین فاصلۀ ممکن قدر آن را بدانم و پیام آن را بشنوم.(برای رعایت اختصار در ادامۀ این گزارش و همۀ نوشته‌های راجع به سیستان باید گفت دشت از آب افتاده سابق سیستان از شیله تا شهر سوخته را «دشت سیستان» و ناحیۀ شهرها و روستاهای فعلی آن را«جلگه سیستان» و ناحیۀ تالاب و نیزار و مرتع آن را که با سیل‌بندی سراسری از جلگه جدا شده است، «هامون سیستان» می‌نامم.) کاروان قندک وقتی از دوراهی می‌پیچم وانت‌هایی را می‌بینم که پشت سرهم از روبرو می‌آیند. وقتی از کنارم می‌گذرند، می‌بینم "قندک بار".(قندک: خربزۀ نرم وشیرین و آبدار و معطر زابل) دارند. خیلی به هم نزدیکند. پیوستگی این قطار چشمم را به دوردست جاده می‌کشاند و تا جایی که می‌بینم ادامه کاروان قندک است که جاده را در انحصار خود گرفته است. این کاروان فوران نعمت آب و خاک سیستان را بار دارد و سفیران استعداد عظیم منابع بنیادی حیات آن است. پس از پل شیله، کنار قندک فروشی که موتور ماشینش را با آب سرد می‌کند، ترمز می‌کنم. سرش را بالا می‌کند. جوانی رشید و کشیده و قدری آفتاب‌سوخته است، با موی مشکی که صاف تا بالای چشمش پایین افتاده‌، حضورم را با خوشرو‌یی پذیرا می‌شود که گویی سال‌ها با هم دوست بوده‌ایم و اینجا وعده دیدار داشته‌ایم و منتظر رسیدن من بوده است. با مخلوط زابلی و بلوچی صمیمانه‌ای می‌گوید: بار مال پالیز خودش نیست. کیلویی 400 تومان خریده است‌ و قدری از کار و بارش‌ و محلی که می‌خرد و می‌فروشد‌ و مدتی که در راه می‌گذراند، می‌گوید. وقتی خداحافظی می‌کنم با اصرار یک قندک در ماشینم می‌گذارد. اگر نعمت آب هیرمند این بار را به بار نیاورده بود شاید این جوان رشید اکنون بار ممنوع شده‌ای به جای آن بر پشت وانت داشت که همۀ عابران جاده را تهدید و مزاحم می‌انگاشت و به هیچ کس نزدیک نمی‌شد؛ چه رسد به این که چنین گشاده رو و گشاده دست مرا و بزرگتراز مرا شرمنده کند. وقتی این موجک ناپایدار آب هیرمند در فرصتک کوتاهی که داشت با خاک مستعد سیستان همدست شد و این فوران نعمت را به بار آورد که برکات آن تا گنبد و گرگان و شاهرود و سمنان می‌رود، این همه کار تولید کرد و این همه جوان از عزلت دلگیر خانه ها به صحنۀ پر امید تلاش زندگی کشاند، این همه غبار فلاکت شست، راه فساد بست، و مهربانی و گشاده رویی آفرید، اگر همت کنیم و حجم سیل های عظیم آن را در مخازنی به صورت پایدار ذخیره کنیم چه قیامتی از آبادی ونعمت و شور زندگی به پا خواهد کرد. دشت تشنۀ چشم به راه آب اینک از شیله گذشته ام. در دشت پهناور سیستان در چپ وراست، اینجا و آنجا گردبادها تنوره می کشند. مستانه می چرخند و خاک دشت را در تونلی خاکیرنگ به هوا می کشند تا به باد فنا بسپارند. جسم دشت که به سفیدی می زند در هرم آفتاب نیمروز تاجایی که چشم می بیند گسترده است؛ بوته ها ودرختچه ها چون نقاط تیره ای آن را خال خالی کرده اند؛ از عطش بی هوش افتاده است، و چشم به راه دم مسیحائی آب است تازنده شود و قیامتی ازفوران زندگی و آبادی و کار و نعمت و ثروت و شور زندگی به پاکند. چه درد ناک است چنین دشتی داشتن و بر روی آن بر خاکستر فقر زانوی فلاکت دربغل گرفتن! آیا روزی همت ملی ما آنقدر بلند می شود که این مادر مدهوش زندگی رازنده کند؟ جنایتکاری که در صحنۀ جنایت حضور دارد وقتی یادمان شهدا را می بینم به ذهنم می خزد که اگر این دشت را زنده می کردیم کمینگاه جانیان و قتلگاه شهیدان نبود. قاتل اصلی این شهیدان در محل جنایت حضور دارد: همین ویرانی گسترده در پهنۀ دشت، همین ضایع شدن و متروک ماندن و فراموش شدن چنین دشت و منبع حیاتی با این گستردگی و عظمت. رشد عظیم صنعتی که از چشم ها پنهان می ماند پیش از این که به جلگۀ سیستان سرازیر شوم در سمت راست تابلو بزرگ شهرک صنعتی رامشار پیش چشمم می آید؛ از چشم انداز دروازه زیر آن تا ته خیابان پیش رو را می جویم تا خود شهرک را پیدا کنم، ساختمانکی در انتها چشم به راه است که در این خلوت دشت رهگذری سری به آن بزند. تابلوی زنگ زده و رنگپریده دیگری در کنار جاده عمر زیاد این دروازه بزرگ و خیابانک و ساختمانک پشت آن را نشان می دهد تا مجموعه کاریکاتوری نقش برجسته و تمام عیارشود بر صفحۀ خلوت دشت، و در گوش رهگذرانی که پرشتاب می گذرند فریاد کند که اگر کشاورزی سیستان ویران شد صنعت آن را آباد کردیم! توسعۀ بی نظیر شهر سازی سیستان مقابل شهرک رامشار مردی چشم به ماشین ها دارد که یکی ترمز کند. ترمز می کنم. می نشیند، صورتش غرق عرق است،اشک چشم ها سرازیر شده تا عرق را از بینایی بشوید، چشم ها دو پیالۀ خون. سال ها وبارها از مقابل رامشار گذشتم، فقط ساختمان دیدم و آدم ندیدم، عجب که این بار آدمیزادی نیز درمقابل این نوشهرک متروک که از خلوت به شهر ارواح می ماند پیداشد! با همین پرسش سر حرف را باز می کنم: چند سال پیش برای خرید یکی از واحد های شهرک پول ریخته، ساخت شهرک چند بار به تعطیلی و تأخیر خورده. مبلغی که فعلا باید بپردازد خارج از توان مالی اوست و قیمت تمام شده گران است. از زابل40 کیلومتر آمده است که انصراف دهد.در زابل مرجعی برای این کار نیست.به یاد دارد در سال 68 که از سربازی مرخص شده بر اثر سیل عظیم تصمیم گرفته می شود خشت شهرک گذاشته شود؛ بر دشت رامشار مشرف به جلگۀ سیستان ، تا از تاراج سیل هیرمند در امان باشد. می گوید بیشتر ساکنان فعلی رامشار دست اندرکاران ساخت آن هستند. تا 10 سال دیگر بعید است که با اسکان جمعیت آباد شود. سه ساله بوده که با خانواده اش به علی آباد گرگان جلای وطن کرده. در جوانی با آمدن آب به وطن برگشته، مدتی در زاهدان جوشکار سیار بوده، مدتی با سواری در راه زابل- زاهدان مسافربری کرده، اکنون بیکار است و از من سراغ کار می گیرد، تاجمله ای در جوابش جور کنم راحتم می کند که: «لابد کار شما هم خوابیده است». این هم ماجرای در به دری و خانه به دوشی مردم سیستان که پیش از این که به سراغش روی به استقبالت می آید وقصه بارانت می کند. و این هم شناسنامۀ ساختمان شهرکی که بیش از 20 سال از آغاز بنایش می گذرد برای پناه دادن اندکی از مردم بی پناه از بیم سیل و هنوز با خالی بودنش به شهر ارواح می ماند. و این هم آشفتگی کار عمرانی در نبود چشم انداز جامع توسعۀ پایدار سیستان که شهرکی که برای دفع خطر سیل ساخته می شود در دوره ای آمادۀ بهره برداری می شود که آتش خشکسالی روستاها را می سوزد و تخلیه می کند. و این هم کاریکاتور نقشبرجستۀ دیگری بر صفحۀ خلوت دشت که به آواز رسا در گوش رهگذرانی که پرشتاب می گذرند فریاد می کند که:« اگر با ضایع کردن آب هیرمند روستاها را ویران کردیم ببینید که شهر ها را چنین آباد ساختیم». و ذهن گریزپایم فوری به اعماق کریم آباد و شیرآباد و بابا ئیان زاهدان می پرد و کوی به کوی و کوچه به کوچه نشان می دهد که این هارا هم آباد کرده ایم. و هنوز از زاهدان بازش نگرفته ام که در خیابان ها و محلات زابل می دود و شتابزده پارچه نوشته ها را بر در ودیوار بسایری از خانه ها می خواند که به فروش می رسند تا مورد دیگری از آباد کردن شهر ها از قلم نیفتد. میلیون ها ستاره چشمکزن جاری بر آب هیرمند روی سد زهک چشم در چشم هیرمند دوخته ام، و سراپا گوشم؛ سپرده شده به خروش آب آن. اولین دریچه را قدری گشوده اند. آب با نیروی عظیم از زیر آن فواره می زند، در برخورد با آب کم سرعت پشتی به صورت امواج عظیم بالا می آید، این امواج عظیم برسطح آب آوار می شود و از این برخورد امواج دیگری برمی خیزد، این رقص مستانه با آهنگ خروش آب هماهنگی می کند، و هر چه از پشت دریچه دور می شود نرم و نرمتر می شود، تا جایی که در آغوش با وقار رودخانه آرام می گیرد. و رودخانه زیر تابش خورشید عصرگاهی، پر از ستاره های کوچک چشمکزن جاری است که با آهنگ پیچ و خم آن پیچ و تاب می خورند، و چشمک می زنند، و از چشم دور و دورتر می شوند؛ میلیون ها نور امید شناور جاری بر آب، که هیرمند می برد تا به زنگی ها هدیه کند. این ستاره باران جاری را بازتاب عکس خورشید عصرگاهی در چین های ریز و آهنگین صورت آب ایجاد کرده است. غرش آب در جلو سد سرم را به سوی خود می چرخاند. گردابی سهمگین دهان باز کرده و با غضبی عظیم می خواهد هرچه را در پیرامون می یابد ببلعد و به عمق برد.با خشم حول انگیزی هوا می کشد و از هوا پر می شود و کف بر لب می آورد و خفه می شود. دوباره کف را فرو می دهد و دهان می گشاید و غرش می کند؛ چون غرش اژدهایی عظیم و غضبناک در بند؛ که غول آسا به خود می پیچد و دریچه را می لرزاند که از جا بکند و خود را از بند برهاند. امید نداشتم که عظمت شاخه ای از ته مانده آب هیرمند پس از این که در دو شاخه ای های بالا دست دو بار تقسیم شده و به یک چهارم رسیده تا این حد اعجاب انگیز باشد. چشم بر داشتن، دور شدن، و دل کندن از این لحضات مغتنم سخت است،اما باید پی رد پای آب بروم؛ شاید گرهی از معمای غامض مرموز آن باز کنم که چرا با چنین آبی و چنان دشت و جلگه و هامونی،سیستان عطشان به ورطۀ ویرانی افتاده است.دور می شوم و خروش آب تا وقتی در ماشین می نشینم به بدرقه ام می آید. تونل طوفان، کانون ریزگردها هیرمند در بالادست سد کهک دو شاخه می شود. یک شاخۀ آن به سمت میلک می رود و تا آنجا خط مرز ایران و افغانستان را ترسیم می کند و «پریان» نام دارد. این مسیر را در پیش می گیرم. همۀ کانال های احداثی و شاخه های طبیعی هیرمند سهم خود را از آب می برند، و عبور از روی پل های آنها دلنواز است.در عبور از محل قدیم رودخانۀ نیاتک به تونل طوفانی پوشیده از تل های ماسه بادی بر می خورم که حجم عظیم و پهنۀ وسیع آن حتی درختان عمیق ریشه و سخت جان و صبور گز را خشکانده است. اسکلت این علمداران باوفای حافظ آب و خاک هنوز برپا ایستاده و با آخرین اثر وجودی خود از بر باد رفتن خاک پیشگیری می کند. در می یابم که یکی از کانون های غباری که از دور افق سیستان را خاکی می کند همین تونل است. وقت تنگ است، رفتن به داخل این تونل را به وقت دیگری می گذارم. فعلا علی الحساب به کسانی که در تصمیم گیری و تعیین سر نوشت سیستان نقشی دارند شتابزده می گویم؛ نپندارید که کانون برخاستن ریزگردها فقط هامون است، هرناحیه ای از جلگه و هامون که از آب بهرۀ کافی نبرد بیابان می شود و گرد آن به هوا برمی خیزد. خاک جلگه که براثر شخم و دیگر فعالیت های کشاورزی هوازده است سست تر و سبک تر است و زود تر و بیشتر با چنگال باد کنده می شود و به هوا می رود. این تونل، خاک نوشته ای است در پهنۀ جلگه که آدرس دقیق خاستگاه ریزگردها بر آن نوشته شده است تا به آدرس غلط نرویم و نپنداریم که اگر آب را از روستاها و کشاورزی سیستان بگیریم و به هامون دهیم به هوای پاک دست پیدا می کنیم.اگر کسی در این تردید دارد بیاید تا برویم و سر و ته این تونل های گرد خیز را در سطح منطقه با هم گز کنیم و با چشم مسلح مسیر حرکت ریز گردها را ببینیم، و اگر دور بینی یافت شود به تصویر کشیم. دور بین ها هستند اما از ویترینی در دروازۀ سیستان تصویر می گیرند که پیش چشم دیگران و مردم جهان است، هیچوقت به عمق فاجعۀ زیست بوم که بستر مرگ تدریجی ساکنان آن است نزدیک نمی شوند. کدام مخلّ امنیت خطرناکتر از «ویرانی»؟ در مسیر میلک جاده به پریان نزدیک می شود و موازی آن پیش می رود. چند سال قبل اگر ازاین جاده می گذشتی می توانستی یک چشم به جاده داشته باشی و یک چشم به رودخانه، و بر ساحل چشم نواز آب برانی. اما این بار دیواری بلند و پیوسته و عبوس می بینم که بین من و پریان حایل است؛ دیوار مرز. هرچه پیش می روم منفذی ندارد که از آن بتوان پریان را دید. به میلک نزدیک می شوم ؛ نقطه ای که از آن رودخانه به داخل خاک افغانستان می پیچد و دیگر امکان دیدار نیست. خارشی از ندیدن پریان بر دل افتاده است که دست بردار نیست. با احتیاط به برجک ها و قرارگاه های مرزداری نزدیک می شوم و از مرزداران راهنمایی می خواهم. تعجب می کنند که چرا می خواهم پریان را ببینم. سر انجام با عبور از کنار چند قرار گاه به قرار گاه پل میلک یعنی پل ارتباط ترانزیتی ایران و افغانستان راهنمایی می شوم؛ و در آنجابه فرمانده قرارگاه راهنمایی می شوم که اجازه دهد پریان را ببینم.اما فرمانده بحدی غرق مسائل امنیتی است یا می خواهد چنین شخصیتی از خود نشان دهد که از این که با او دست داده ام و احوال پرسیده ام اظهار نگرانی می کند. و با همین زبان و پرستیژ غلوآمیز از دوربین ها و تفنگ های خودکار می گوید که هر جنبنده ای را در نوار مرز می بینند، و شیلّیک می کنند. از در شوخی وارد می شوم تا اندکی از خشکی و پرستیژ نظامی گری زیادی اش بکاهم. ضمن این گفت و گو که بر روی پل در جریان است آب پریان را می بینم که بسیار افت کرده. مرز داران نیز همین را می گویند. از مرز داران و با آخرین نگاه از رودخانۀ پریان خداحافظی می کنم و غرق اندیشه ای رد پای آب را پی می گیرم. همچنان کانال ها و نهر ها آب می برند، پالیز ها پربار و سبز و شادابند، خرمن های گندم کانون های امیدند، و روستاها شادند، اما آن اندیشۀ مزاحم امان نمی دهد که از این همه، حظّی ببرم. به دیواری می اندیشم که گمان می کنم از حرمک تا گمشاد کشیده شده باشد؛ با برجک ها و قرار گاه هایش، و مرزداران و دستگاه های مربوطه اش برای تأمین «امنیّت». و این پرسش در ذهنم بی تابی می کند که آیا ویرانیی که دارد سکنۀ روستا ها را آواره می کند، و در شهرهای سیستان مردم ازبیم آن خانه و ملکشان را به ثمن بخس به فروش گذاشته اند خطرش کمتر از تردد مرزی است؟ کدام مخل امنیت خطرناکتر از «ویرانی» ؟ ساختن این دیوار عریض و طویل و بلند و عبوس برای تأمین امنیت، و نداشتن چشم انداز جامعی برای توسعه و عمران پایدار سیستان نتیجۀ این بی برنامگی بنیادی را از پیش فریاد می کند که علی رغم صرف هزینه های هنگفت رسیدن به امنیت پایدار و بهروزی ماندگار محال است. فعلا موج آب هیرمند موج ویرانی و مهاجرت را کند کرده، اگر برای حفظ و ذخیره و پایدار کردن این سرمایۀ عظیم کاری نکنیم این فرصت نیز می سوزد. چاه نیمه ها ، گودال هایی که برای نجات سیستان به مدار آب آن اضافه شد و امروز بیم آن میرود که بلای جان آن شود به هامون پوزک می رسم. از روی چند پل و کانال می گذرم که آب را از آن طرف مرز به هامون می آورند. آفتاب غروب کرده است.اما هنوز به حدی روشن است که سرسبزی و شادابی و بالندگی گز و بوته زارها و علفزار های هامون چشم و دل را بنوازد. برق آب نیز در سایه روشن غروبگاه، گُله به گُله، اینجا و آنجا زمینه ساز می شود تا جایی از این چشم انداز از زندگی و آبادی خالی ننماید. وقتی به پاسگاه گمشاد می رسم اذان می گویند.مرزداران را می بینم که وضو می گیرند برای نماز. راه باز است و من امید وارم که از جلو پاسگاه بگذرم و تا لب آب پیش روم. اما در چند قدمی، خارَکنگهبانی را می بینم با سیخ های تیزش رو به بالا، که آماده اند لاستیک هر گذرنده ای را پنچر کنند. دندۀ عقب می گیرم، ماشین را کناری می زنم، و بر سر خاکریزی از دور به تماشای آب می ایستم که در گرگ و میش بعد از غروب گُله به گُله سفید می زند. گُله های تیره گیاهان هامونند که دیگر روشنایی کفایت نمی کند که سبزی شان به چشم رسد. چشم انداز امیدبخشی است اما چشمی را که تشنۀ دیدار آب وسیع و مواج هامون است سیراب نمی کند. کسی در گوشم نجوا می کند که دیگر آب هامون را وسیع و مواج نخواهی دید. شمه ای از وسعت و موج آن را در گودال های چاه نیمه می توانی ببینی که به مدارآب سیستان اضافه شد تا آن را از مرگ نجات دهد. و می دانم که اگر نقش و حد این گودال ها درست و دقیق تعیین نشود چون زائده سرطانی زیستبوم را می کشد، و آب آشامیدنی که در خود ذخیره می کند نوشدارویی خواهد بود بعد از مرگ سهراب. و می دانم که اگر ساختار این گودال ها اصلاح بنیادی شود، و نقش و حد آن ها حساب شده و آینده نگرانه و همه جانبه نگرانه تعیین شود می تواند عضو مفید بی بدیلی باشد برای تنظیم مدار آب درچرخۀ حیات زیستبوم. در برگشتن، باد نسبتاً تند روحنوازی از جانب هامون می وزدکه جایی برای خستگی سفر در جسم و جان نمی گذارد. اگر حضور میمون آب هامون نبود این باد، سموم جهنم بود و خاک آن چشم را می خراشید. «چرا سرزمین سیستان با داشتن سهمی از آب رودخانۀ عظیمی چون هیرمند و خاک غنی و عمیق و گستردۀ حاصلخیزی چون دشت و جلگۀ سیستان از ویرانی متناوب رنج می برد؟» به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) منطقه سیستان و بلوچستان، یکی از کارشناسان بومی این استان پیشتر در مقاله ی که ایسنا آن را با عنوان «گزارشی از علل یک خشکسالی؛ چگونه راه نفس‌ها در سیستان بند آمد؟ » منتشر کرد در سلسله گزارشی تازه که نسخه ای از آن در اختیار این خبرگزاری هم قرار گرفته، به بررسی وضعیت موجود آب و خاک سیستان پرداخته است. قسمت اول این گزارش در تاریخ 5 مرداد در ایسنا انتشار یافت و اینک قسمت سوم؛ فوران نعمت سبز نیزار صبح روز دوم در پی رد پای آب راهی گودال های پشت ادیمی می شوم. روی سیل بند ساحل جنوبی هامون که فعلا از بیکاری کار جادۀ ساحلی را می کند در شمال ادیمی به سمت شرق می رانم. هامون سمت چپ من است، وبر روی این سیل بند بلند بر آن مشرفم، و اگر آب قابلی در کاسه خود داشته باشد از دور دیده می شود، آنچه به چشم می آید جنگل نا انبوه و پراکنده و بی رمق گز است، برخی از آن دست کاشت است؛ برای تثبیت خاک و پیشگیری از پرواز ریزگردها. اما از آب اثری نیست، هرچه پیشتر می تازم برق آب نمی بینم. سر و ته می کنم و نشانی آب را از کسانی می پرسم که بار نی بر پشت وانت ها و موتور سیکلت ها دارند. بارها به حدی پهن و بلند چیده شده اند که وانت ها و موتور سیکلت ها در زیر آنها گمند، کله موتور سوارها و پوزه وانت ها به زحمت دیده می شود. نی های بریده شده جوانه های نازک نورسته اند، مدتی صبر باید کرد تا نی به حد کافی ریشه بدواند و ساقه آن ستبر شود؛ آنگاه بریدن شاخه ها بن را بر نمی اندازد. ظاهراً این جوانه ها با داس بی رحمانه حرص سر بریده می شوند،و این جنایت یعنی سربریدن جنین تالابی که قرار است احیاء شود، اما برای قضاوت نهائی هنوز زود است. احیای پایدار تالاب و بهره بردن کامل از نعمت عظیم آب هیرمند کاری خطیر است که ما هنوز از آن مرحله بسیار دوریم،فعلا همین بهره ناچیز از این نعمت عظیم را که دراین باتلاق بی برنامگی، آب فرار هیرمند مجال پیدا می کند به سفره مردم پرتاب کند مرور می کنم. علاوه بر این بارهای متحرکی که در کف هامون می بینم در مسیری که به اینجا آمدم بسته ها و بارهای نی سبز بر وانت ها یا از درهای باز و نیمه باز خانه ها یا بر پشت بام آغل ها نمود چشمگیری داشت. بگذرم و پی رد پای آب بروم شاید گرهی از این معمای غامض مرموز بگشایم که چرا ما بهرۀ اندکی از نعمت عظیم آب هیرمند می بریم و عمدۀ آن را ضایع می کنیم؟ نی برها می گویند گودالی که نی را از آن می برند یک متر عمق دارد، این را از جایی که دستشان را کنار تنشان می گیرند و می گویند این قدر عمق دارد تخمین می زنم. وسعت آن را نیز در حد مشاهدات خود توصیف می کنند، شکی نمی ماند که اینجا نیز از آن آب وسیع و عمیق و مواجی که در پی آنم خبری نیست. بیابانی که جای دریا نشسته است صابری به باور ما بومیان قعر هامون و سمبل عمق و عظمت آب آن است. در سال 69 که در جادۀ چاه خرما کار کرده ام هر روز از ساحل مشرف شمالی این شکوه مواج زلال آبیرنگ را تماشا کرده ام. به آن ساحل و آن جاده می شتابم، یعنی در جاده زابل- نهبندان بعد از میل نادر به جاده ای مرزی و متروک به سمت راست می پیچم و به ساحل شمالی هامون می افتم. جاده نوار راه راه و ارّه ارّه ای است با دندانه های درشت و بد هنجار و شکسته و تیز و ناهموار و تکان دهنده و خراشنده هرچه بر آن بگذرد. هیچ دستی به این دور دست نرسیده است که به سر و روی آن کشیده شود. انتهای آن پاسگاه مرزی چاه خرما است. در چنین جادۀ مشرفی در سمت راستم هامون صابری است، و چشمم در پی دیدن برق آب آن. اما برهوت عریان مات و یکنواخت خاک یرنگی می بینم که آب نیست، سراب نیست، بیابان نیست، زیرا همرنگ آب گل آلودی است که در همین دیدار در نواحی دیگر هامون دیده ام. برچنین جاده ای می رانم و این معمای گسترده درسمت راستم کشیده شده است. به جایی می رسم که جاده از پرتگاه دشت به کنار هامون سرازیر می شود و مماس با این معمای کشیده پیش می روم و هرچه پیشتر می روم ناباورانه می بینم بیابان عریان یک دست یکرنگی است همرنگ رسوبات سیلاب هیرمند. متناوباً جاده به پرتگاه های دشت مشرف بالا می رود و پایین می آید. و من که در سال 69 از این پرتگاه های مشرف دریای آب زلال مواج را زیر پایم تماشا کرده ام باید باورکنم که اکنون به جای آن دریا این بیابان نشسته است. اینک میل های مرزی به حدی نزدیک است که می توانم آن ها را بشمرم. و پس از ردکردن پیچ بعدی به پاسگاه چاه خرما می رسم. پیشروی بی فایده است. باید بپذیرم که صابری دیروز همین برهوت یک دست مردۀ امروز است که حتی یک بوتۀ کوچک جرئت نکرده است به خلوت آن پا بگذارد. ماشین را کناری می زنم تا اندکی از کفر بالا آمده ام را در دامن دشت تخلیه کنم. باد به حدی شدید است که با اندکی غفلت در ماشین را می کند. تابلو آبی بی غباری که نشان می دهد خاستگاه ریزگردها اینجا نیست بر پرتگاه این دشت قدم زنان پهنه هامون را تماشا می کنم، تا جایی که چشم کار می کند و ساحل جنوبی هامون و پوشش گیاهی آن به صورت نوار تیره ای در افق نمایان است باوجود چنین باد شدیدی آسمان آبی و افق دید صاف است و گرد و غباری دیده نمی شود. آبرفتی که سطح این بیابان عریان را پوشانده هنوز جوان است و هوازده نشده است. اگر هوازده شود و باد فرصت کند که با چنگال تیزش بر پوستش خراش اندازد و به لایه های نرمتری دست یابد دیری نمی پاید که در آن بادکند های عمیقی حفر کند. این چشم انداز در پهنه ای از هر طرف گسترده تابلو آبی بی غباری است که نشان می دهد خاستگاه ریزگردها اینجا نیست. پس به آدرس غلط نرویم و نپنداریم که اگر آبرا از روستا ها و کشاورزی سیستان بگیریم و به هامون دهیم ریزگردها می خوابد، و هوا پاک، و آسمان آبی می شود. در مقالۀ « احداث مخازن زیر زمینی آب افق امید احیاء هامون و توسعۀ پایدار سیستان» در یک چشم انداز کلی حداقل کاری که برای احیای پایدار تالاب باید بکنیم نشان داده ام و در آینده جوانب و جزئیات بیشتر آن را بیان می کنم. فعلا با تمام وجود براین تأکید می کنم و هشدار می دهم که برای حل معظل آب و احیای زیست بوم سیستان باید بلند و وسیع و همه جانبه ببینیم، دقیق و با متدهای کارامد همه جوانب را مطالعه کنیم، برای این که چون بارهای قبل حاصل مطالعات به ظاهر علمی ما را به راه خطا نبرد از دستگاه های مطالعه کننده ضمانت معتبر بگیریم، سندچشم انداز جامع معتبر و مورد اجماع و مصوب تهیه کنیم، آنگاه در حدتوان و همت مان عمل کنیم. مرض فراموشی مان را درمان کنیم و به یاد بیاوریم که همۀ طرح های عظیم و پرهزینه ای که در مدیریت کلان آب اجرا کردیم در عمل آزمایشی پس داد که علمی بودن آن ها را زیر سؤال سنگین می برد. زیست بوم سیستان شامل دشت و جلگه و هامون و تالاب با گونه های گیاهی و جانوری اش، و شهر و روستا و مردمش، و کشاورزی و شیلات و آب شربش، یک تنزنده تجزیه ناپذیر است و «آب» خون این بدن؛ که باید با دقت و ظرافت کامل مدار گردش آن در این بدن تنظیم شود. تا حیات پایدار و رشد و بالندگی آن را تضمین کند. هر ناحیه ای از این بدن ندیده گرفته شود و به جبر آب به سوی دیگری کشیده شود بحران ایجاد می کند. وقت آن رسیده است که جسم صد چاک این زیست بوم کهن غریب رنجور مظلوم را از زیر کارد متولیانی که هریک چون دولتی خود محور تکه ای از آن را متناسب با زور و نفوذش می کند و مثل گوشت قربانی بین خود تقسیم می کنند آزاد کنیم. سازۀ بی مصرفی به عظمت دیوار چین هنوز بر پرتگاه این دشت مشرف به هامون ایستاده ام. در انتهای افق دیدم به سازه ای در ساحل جنوبی می اندیشم که صبح از بالای آن هامون را رصد کردم؛ سیل بندی که بعد از سیل سال 68 ساخته شد با این توجیه که روستا های مجاور را از بیم طغیان امواج هامون بیمه کند. 120 کیلومتر طول دارد و از ورمال تا گمشاد کشیده شده است. در جایی که اندازه گرفتم عرض میانگین آن 13 متر و بلندی آن 7 متر است، یعنی حدود6 متر از تراز آب هامون در اوج پرآبی بلندتر؛ با پل های بتن آرمه بسیار در ورودی هر آبراهی، و بر نوار شمالی تاجش دیوار بتنی جدول مانندی دارد که احتمالاً برای پیشگیری از فرسایش باد ساخته شده است. این سازۀ عظیم پس از ساخت فایدۀ بسیار ناچیزی داشت. راه علاج بی آبی ها و طغیان های متناوب آن راهی دیگر است. این سازه اکنون بالش پت و پهن و طویل و بی حاصلش مثل دیگر پروژه های آبیاری و زهکشی، کارهای عظیم نسنجیدۀ بحران زایی را نشان می دهد که در نبود بینش بلند همه جانبه و آینده نگر در سیستان انجام شد. فرصت های طلائی سوخت، و بودجه های هنگفت به جایی برگشت که چیزی از آن به صورت ماندگار به سفرۀ زندگی مردم نیامد، یک گام بنیادی برای پایدار کردن آب ناپایدار هیرمند و قابل برنامه ریزی کردن نوسانات تکاندهندۀ آن برداشته نشد. گزارش از "این گزارش ادامه دارد....." خبرگزاری ایسنا










این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: ایسنا]
[مشاهده در: www.isna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 40]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن