تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 11 مهر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):كسى از شما حق ندارد از هيچ يك از يارانم چيزى به من بگويد؛ زيرا دوست دارم در حال...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1819994698




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

آیت‌الله بهاءالدینی خودشان چای می‌ریختند


واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: آیت‌الله بهاءالدینی خودشان چای می‌ریختند
فرزند آیت‌الله سیدرضا بهاءالدینی گفت: «ایشان یک سماور کوچک ذغالی داشتند که وقتی مهمان می‌آمد خودشان کنار سماور می‌نشستند و برای مهمان که مهم هم نبود چه کسی باشد چای می‌ریختند و اگر سؤالی داشتند با رویی باز پاسخگوی آنان بودند.»
به گزارش مهر، حجت الاسلام والمسلمین سیدعبدالله بهاءالدینی، فرزند آیت‌الله سیدرضا بهاءالدینی با حضور در برنامه ضیافت شبکه قرآن و معارف سیما به بیان خاطراتی از زندگی و سیره رفتاری پدرش پرداخت. خلاصه سخنان وی را در ادامه می خوانید. * پدر بزرگوارم بسیار زندگی ساده‌ای داشتند ایشان 50 سال در خانه‌ای زندگی کردند که کوچکترین امکاناتی نداشت، اما با همین سادگی هرگاه که مهمانی می‌آمد و افرادی به نزد ایشان می‌آمدند تا ملاقاتشان کنند با روی باز پذیرای آنان بودند. * ایشان یک سماور کوچک ذغالی داشتند که وقتی مهمان می‌آمد خودشان کنار سماور می‌نشستند و برای مهمان که مهم هم نبود چه کسی باشد چای می‌ریختند و اگر سؤالی داشتند با رویی باز پاسخگوی آنان بودند. * ما در آن زمان یک پیکان داشتیم و به یاد دارم که اواخر عمر ایشان که حال عمومی آقا مساعد نبود وقتی می‌خواستیم ایشان را به جایی ببریم به دلیل مناسب نبودن ماشین پدر خیلی اذیت می‌شدند اما متأسفانه اوضاع مالی ما اجازه نمی‌داد که وسیله بهتری را برای رفت و آمد ایشان تهیه کنیم. * ایشان به شدت اهل تفکر و مطالعه بودند به طوری که برای رفتن به حرم و یا تدریس هیچ‌وقت از داخل شهر نمی‌رفتند و همیشه مسیرشان را از حاشیه شهر انتخاب می‌کردند و دلیلشان به گفته خودشان این بود که نمی‌خواستند یک زمان در داخل شهر کسی وی را ببیند و احوالپرسی کند و چون ایشان غرق در مطالعه هستند با فکر مشغول و خدایی ناکرده بی‌اعتنایی پاسخ سلام آن‌ فرد را بدهد. * پدر گاهی در روز 14 جلسه تدریس داشتند به طوری‌ که قبل از این که آفتاب بزند دو جلسه از این تعداد تدریسشان به پایان رسیده بود. * ایشان تلاششان این بود که بنده خوبی برای خدا باشند. بنابراین دوست نداشتند که هرگز مطرح شوند، هر وقت هم که برای کسی هدیه می‌فرستادند سعی می‌کردند شبانه و بدون این که شناخته شوند این کار را بکنند. *پدر همیشه به طلبه‌ها و جوانانی که بعد از نماز مغرب و عشاء برای شنیدن نصیحتی نزد ایشان می‌رفتند توصیه می‌کردند دروغ نگویید و سعی کنید تارک محرمات و فاعل بر واجبات باشید. ایشان همیشه بیان می‌داشتند اگر انسان هوی و هوس را رها کند آن زمان بنده الهی خواهد شد و زمانی هم که بنده الهی بشود ان‌شاءالله همه چیز خواهد داشت. * آقا در عین حال که فرزندان را آزاد می‌گذاشتند و به فرزندان خود اطمینان داشتند اما نسبت به رفتار و نوع گفتار ما نیز بسیار مراقب بودند و به ما تذکرات لازم را می‌دادند، من هر زمان که قرآن قرائت می‌کردم ایشان تأکید می‌کردند که بیشتر به مفاهیم قرآن دقت داشته باش.




تاریخ انتشار: ۳۱ تير ۱۳۹۳ - ۱۶:۴۱





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[مشاهده در: www.javanonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 46]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن