محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1826178149
دستنویس صادق هدایت گم شد/ سرنوشت نامعلوم «بوف کور» در ایران
واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: دستنویس صادق هدایت گم شد/ سرنوشت نامعلوم «بوف کور» در ایران فرهنگ > ادبیات - مجله آزما نوشت:
شقایق عرفینژاد: گاهي در کارهاي پژوهشي اتفاقاتي ميافتد که مسير تحقيق را به طور موقت به سمت و سوي ديگري ميبرد. سمت و سويي که هيچ ارتباطي با اصل موضوع تحقيق ندارد، اما آن قدر جذابيت دارد که اصل موضوع مدتي کنار گذاشته شود و همه فکر و ذهنت را به سمت مسئله ي تازهاي که پيش رويت قرار ميگيرد هدايت کند و اين دقيقاً همان است که در جريان يک تحقيق کتابخانهاي افتاد و ماجرايي را علم کرد که هيچ ربطي به موضوع اصلي تحقيق نداشت و باعث شد که تا اطلاع ثانوي! موضوع اصلي را کنار بگذارم و ماجرايي را پي بگيرم که ذهنم را مشغول کرده بود: گم شدن يک نسخه منحصر به فرد بوف کور به خط صادق هدايت. ماجرا، از ورق زدن يک دوره مجلهي فردوسي سال 49 شروع شد. فردوسي در دهههاي چهل و پنجاه يکي از مجلات به اصطلاح «روشنفکري» به حساب ميآمد. هر چند که بسياري از روشنفکران قبولش نداشتند. اما به هر حال براي من که به دنبال مطالبي درباره ي پروندههاي تاتر ملي آن سالها بودم ميتوانست منبع نسبتاً مناسبي باشد و در مسير اين جستوجو بود که در يکي از صفحات فردوسي سال 48 چشمم به عکسي از صادق هدايت و تيتر مطلبي که در پايين عکس چاپ شده بود افتاد. «بوف کورهدايت» ياد داشتي از محمود کتيرايي نويسنده و پژوهشگر که در مورد زندگي صادق هدايت وآثار او تحقيقات گستردهاي انجام داده و در همان سالها «کتاب صادق هدايت» را منتشر کرده است. در آن يادداشت کتيرايي مطلبي نوشته بود که ذهن مرا يک سره مشغول کرد. سال 1348 کتيرايي در گزارشش در مجلهي فردوسي شماره ي 904 فروردين 1348 نوشته است: «در شمارهي مهرماه ماهنامه نگين، نامهاي از آقاي «محمدعلي جمالزاده» درباره ي صادق هدايت که تاريخ دوم شهريور 1345 از ژنو به تهران فرستاده بودند به چاپ رسيد. در اين نامه آقاي «جمالزاده» از کتاب «بوف کور» که صادق هدايت در بمبئي پلي کپي کرده بود ياد کرده و نوشته بودند «يک جلد از اين کتاب را که با خط خودش (صادق هدايت) به من هديه کرده بود، پارسال براي کتابخانهي دانشکده ادبيات به تهران فرستادم و آقاي افشار (به توسط ايشان فرستادم) به من نوشتند که خيال دارند آن را در کتابخانهي جديدي که ميسازند بگذارند. شرحي در پشت ورق اين کتاب نوشتهام که سوادي از آن ندارم. ولي شرح دادهام که چرا ]هدايت[ تمام مجلدات را از بمبئي نزد من فرستاد و من به چه وسيله برايش به تهران فرستادم.» در ادامه هم کتيرايي توضيحي مينويسد که شرحش آغاز معماي کتاب دستنويس بوف کور است آن چه کتيرايي مينويسد اين است: «با آقاي ايرج افشار دراينباره گفتوگو کردم، ايشان گفتند که آقاي جمالزاده کتاب «بوف کور» صادق هدايت را برايشان نفرستادهاند.» بعد از چاپ نامهي «جمالزاده» و توضيح کتيرايي در مجلهي نگين، «جمالزاده» براي اثبات مدعاي خود فتوکپي صفحهي اول بوف کور همراه دو نامه از ايرج افشار مبني بر دريافت کتاب را براي «کتيرايي» ميفرستد. در اين نامه که تاريخ هشتم بهمن 1347 را دارد و توسط «کتيرايي» در همان مجلهي فردوسي به چاپ رسيده، «جمالزاده» حيرت زده از گم شدن کتاب خطاب به کتيرايي نوشته است: «در يکي از حواشي صفحهي آخر مقاله با علامت استفهام دربارهي يک نسخه از بوف کور که به وسيلهي دوست بسيار عزيز، آقاي افشار، براي کتابخانه دانشکدهي ادبيات فرستاده بودم، اشارهاي رفته بود، مبني بر اين که از ايشان در اين خصوص استفسار فرمودهايد و جواب منفي داده بودند. اسباب تعجب من گرديد و فوراً شرحي به ايشان نوشتم و فتوکپي نامهي رسمي ايشان را که دال بر وصول کتاب بوده برايشان فرستادم و خواهش نمودم که تذکري براي مجلهي «نگين» بفرستند. ايشان نامهي رسمي ديگري را که تاريخ 4/10/47 دارد برايم فرستادند و ذيل آن نامه به خط خودشان نوشتهاند که جواب نامهي مرا بعداً خواهند نوشت. ولي تا به امروز از ايشان نامهاي نرسيده است و نميدانم دو کلمه توضيحي را که خواسته بودم، براي مجلهي «نگين» فرستادهاند يا نه. ميدانم که ايشان به قدري گرفتاريهاي گوناگون دارند که واقعاً به اصطلاح فرصت ندارند سرشان را بخارانند و حق هم دارند. چون کارهاي ديگرشان! به مراتب مهمتر از اين است که براي کار غير مهمي! صرف وقت نموده توضيح براي «نگين» بفرستند. در هر صورت احتياط را شرط دانسته، فتوکپي شرحي را که در پشت صفحهي اول «بوف کور» نوشته بودم و با نامهي نخستين و نامهي دوم آقاي افشار که جنبهي رسمي دارد همه را اکنون تقديم ميدارم.»
اين که چرا «ايرج افشار» براي جمالزاده نوشته که جواب نامهاش را بعد خواهد داد و هرگز چنين نامهاي را ننوشته معلوم نيست. اما نامهي رسمي که جمالزاده از آن صحبت ميکند و در همان شمارهي مجلهي فردوسي و در گزارشي با عنوان «بوف کور هدايت» از «محمود کتيرايي» به چاپ رسيده، متعلق به 3 سال قبل از اين ماجراست و مويد اين است که ايرج افشار نسخهي دست نويس «بوف کور» را دريافت کرده است. دانشمند محترم، جناب آقاي سيد محمدعلي جمالزاده احتراماً به استحضار ميرساند: نسخهاي از چاپ اول «بوف کور» که يادگار مرحوم صادق هدايت به جنابعالي بوده است و حاوي خط نويسنده آن است از طرف جنابعالي رسيد و همان طور که خواستهايد در کتابخانهي دانشگاه تهران ضبط و نگهداري خواهد شد و از اين توجهي که ابراز فرمودهايد اظهار نهايت امتنان ميشود. جهت استحضار خاطر عالي اشعار ميدارد که براي کتابخانه ي مرکزي دانشگاه تهران ساختمان بزرگ دوازده طبقهاي که گنجايش يک ميليون کتاب دارد در دست بناست و قسمتي از آن به همين نوع کتابها اختصاص مييابد. با تقديم احترامات فائقه رئيس اداره کل انتشارات و روابط کتابخانهها ايرج افشار 1/8/44 کتيرايي در انتهاي گزارشش مينويسد که اين بار با در دست داشتن نامهها و مدارکي که «جمالزاده» برايش فرستاده به کتابخانه ي دانشگاه رفته و برخلاف بار اول که «ايرج افشار» وجود کتاب را منکر شده، کتاب را در کتابخانه پيدا کرده است! کتيرايي در گزارشش از رسم کتابداري گله ميکند و مينويسد: «پيوسته مينالند که کتاب خوان کم است. کتاب هست، اما کتابخوان نداريم. اين درست، اما گردانندگان کتابخانهها نيز کمتر در انديشه ي جويندگان و خوانندگان کتاب هستند و گاه حتي اگر دلشان نخواهد که به کسي فلان کتاب را بدهند پاک منکر وجود آن ميشوند.» با اين اوصاف، ماجرا از دو حال خارج نبوده است. يا اين که وقتي بار اول کتيرايي سراغ کتاب را از آقاي افشار گرفته و آقاي افشار منکر دريافت آن شده بودند کتاب واقعاً به کتابخانه سپرده نشده بوده و يا آن طور که کتيرايي نوشته نخواستهاند آن را به او نشان دهند! در هر حال کتاب در آن زمان پيدا ميشود و کتيرايي در گزارشش مينويسد: «اکنون، کتاب «بوف کور» چاپ بمبئي که از روي نسخه ي دست نويس صادق هدايت در تيراژي بسيار کم در سال 1315 به چاپ دستي رسيده، همراه با نسخهي ماشين شدهاي از افسانهي آفرينش در کتابخانهي مرکزي دانشگاه به شمارهي 2287 د 12675 موجود است و بايد بگويم که دسترسي به اين کتاب را مديون پيگيري آقاي جمالزاده هستيم...» سال 1393 جملهي «موجود است» در گزارش «کتيرايي» آن قدر هيجانانگيز است که 46 سال بعد از آن ماجرا، براي پيدا کردن کتاب به دانشگاه تهران و کتابخانهي مرکزياش ميروم. و نميدانم چرا ترديد دارم که بتوانم کتاب را پيدا کنم. آيا در آن زمان کتاب فقط براي اين که سر و صداي جمالزاده و کتيرايي خاموش شود به کتابخانه داده شده تا در فرصتي ديگر از کتابخانه برداشته شود؟ کتابخانه ي مرکزي دانشگاه بر خلاف آن چه آقاي افشار براي جمال زاده نوشته است 12 طبقه نيست. ساختمان دو طبقهاي است که چند کتابخانه و سالن مطالعه در آن وجود دارد. وارد ساختمان ميشوم. در طبقهي هم کف چند کامپيوتر براي جستوجوي کتابها در اختيار مراجعين قرار داده است. با اين که تقريباً مطمئنم شمارهي ثبت کتاب در کتابخانه حالا ديگر آن شمارهاي نيست که محمود کتيرايي در فردوسي نوشته و قطعاً حالا بايد عوض شده باشد، باز هم سراغ يکي از کامپيوترها ميروم تا پيدا کردن کتاب را از اينجا شروع کنم. کتابخانه خلوت نيست. منتظر ميمانم تا چند دانشجويي که جلوتر از من هستند کارشان را انجام دهند. نوبتم که ميشود کپي گزارش کتيرايي در مجلهي فردوسي را از کيفم بيرون ميآورم و شمارهي اعلام شده در آن را در کامپيوتر وارد ميکنم، اما آنقدر براي ديدن «بوف کور» با دستخط هدايت هيجان زدهام که اسم کتاب را چندبار اشتباه مينويسم. اما فرقي نميکند. درست هم که مينويسم دستگاه ميگويد: «کتاب يافت نشد». حتي وقتي اسم «بوف کور» را بدون آن شماره هم مينويسم باز همين پيغام را ميدهد. يکي از کتابدارها را پيدا ميکنم. ميگويم کد قديمي يک کتاب را دارم و نميدانم ميشود با اين کد کتاب را پيدا کرد يا نه. بعيد ميداند، اما به روابط عمومي ارجاعم ميدهد که کمي آن سوتر است. روابط عمومي مردي که در اتاق روابط عمومي، پشت ميز نشسته است مي گويد اطلاعي ندارد. ولي او هم دور از واقعيت ميداند که کتاب با شمارهاي که مربوط به 46 سال پيش است قابل دسترسي باشد. با تعجب ميپرسد يعني واقعاً چنين کتابي در اين کتابخانه وجود دارد؟ ميگويم اميدوارم باشد و به توصيه ي او به بخش نسخ خطي در طبقهي بالا ميروم. بخش نسخ خطي بخش نسخ خطي سالن بزرگي است با چندين ميز بزرگ مطالعه در وسط و چند دستگاه کامپيوتر در کنارهها. در اين بخش، از قفسهي کتابها خبري نيست. اينجا کتابها به صورت CD و ميکروفيلم به مراجعان تحويل داده ميشود. ماجراي کتاب را براي خانمي که از مسئولان اين بخش است توضيح ميدهم. چند لحظه فکر ميکند. بعد ميگويد: «چنين کتابي در اين بخش نيست. اما ميتوانيد کتاب را از طريق کامپيوترهايي که بيرون سالن است جستوجو کنيد». ميگويم با اين مشخصاتي که در دست من است چيزي در کامپيوتر ثبت نشده است. شمارهي قديمي کتاب را از من ميخواهد. کپي گزارش کتيرايي را که در دستم است به او ميدهم و شمارهي کتاب را نشانش ميدهم. اسم و شمارهي کتاب را در کامپيوتري که روبهرويش روي ميز است وارد ميکند و همان پيغام «يافت نشد»! را ميگيرد، ميگويم حتي وقتي بوف کور را هم جستوجو ميکنم کامپيوتر همين پيغام را ميدهد. با تعجب، اسم بوف کور را تايپ ميکند و اين بار هم جوابي نميگيرد. پيشنهاد ميکند به کتابخانهي «محمدعلي جمالزاده» که در همان طبقه است بروم. با اين که جمالزاده کتاب را پنجاه سال قبل براي «ايرج افشار» فرستاده و ايشان هم دريافت آن را تاييد کردهاند و به اين ترتيب ديگر نبايد در کتابخانه جمالزاده باشد به کتابخانه ي جمالزاده ميروم. کتابخانه محمدعلي جمالزاده
کتابخانهي محمدعلي جمالزاده، سالني است که کتابخانهي شخصي جمالزاده در آن قرار دارد. کتابخانه با ديوار شيشهاي از سالن مطالعه جدا شده و درش قفل است. مسئول بخش کليد ميآورد تا در را باز کند و تا در را باز کند از ديوار شيشهاي اتاق کتابخانه را ديد ميزنم. کتابخانهاي است به اندازهي يک ديوار «چهار متر در چهار متر» با عکس بزرگي از محمدعلي جمالزاده در رديف بالا. در باز ميشود و حالا ميتوانم کتابها را از نزديک ببينم. «کليدر» محمود دولتآبادي، «شازده احتجاب» هوشنگ گلشيري و خيلي کتابهاي ديگر است اما بوف کور نيست. از مسئول اين کتابخانه ميپرسم جايي در کتابخانه مرکزي هست که کتابهاي ايرج افشار در آن نگهداري شود؟ ميگويد چنين بخشي وجود ندارد و پيشنهاد ميکند کتابخانهي ادبيات را هم ببينيم. کتابخانه ادبيات کتابخانه ي ادبيات، روبهروي بخش نسخ خطي در آن طرف راهروست. آقايي که کتابدار اين بخش است شمارهي بازيابي را که دارم ميبيند و ميگويد اين شماره قديمي است و با آن نميتوان کتاب را پيدا کرد. بعد در کامپيوترش جستوجو ميکند و شمارهاي را روي يک تکه کاغذ مينويسد و ميگويد اين شمارهي ثبت يک جلد بوف کور در اين کتابخانه است. شماره را ميگيرم و به طرف قفسه ي مربوطه ميروم. رديف کتابهاي هدايت يا آن چه دربارهي هدايت نوشته شده را پيدا ميکنم: سگ ولگرد، مازيار، زني که مردش را گم کرده بود، سه قطره خون، نوشتههاي پراکنده، بحث کوتاهي دربارهي صادق هدايت (دکتر رحمت مصطفوي)، صادق هدايت از افسانه تا واقعيت و (محمدعلي کاتوزيان) و اينجاست: بوف کور. کتاب را باز ميکنم: «در زندگي زخمهايي هست که مثل خوره روح را آهسته در انزوا ميخورد و ميتراشد.» اما نسخه چاپي است، به خط هدايت نيست و نبايد هم باشد. کتابي را که از نسخه دست نويس هدايت در بمبئي پلي کپي شده اين طور در دسترس قرار نميدهند. اين را به کتابدار هم ميگويم. فکر ديگري ندارد. باز به بخش نسخ خطي برميگردم. بخش نسخ خطي نتيجهي جستوجويم را به خانم کتابدار ميگويم. لبخند ميزند. گزينهي ديگري ندارد تا پيشنهاد دهد. ميگويم اگر کتاب جايي در کتابخانهي مرکزي باشد، همان طور که در گزارش مجلهي فردوسي نوشته شده، بايد در همين بخش نسخ خطي نگهداري شود. ميگويد از وقتي که اين جا هستم اين کتاب را نديدهام و مطمئنم در اين بخش نيست. ميپرسم يعني کتابي مثل بوف کور با دستخط نويسندهاي مثل هدايت گم شده است؟ مي گويد: نميدانم. بعد ناگهان مثل اين که جرقهاي در ذهناش زده باشد ميگويد: «بخش کتابهاي نفيس را هم ببين. ممکن است آنجا باشد...» سالن کتابهاي نفيس سالن کتابهاي نفيس در انتهاي طبقهي هم کف است. در را باز ميکنم. سالن بزرگي است با دهها قفسه و صدها کتاب. کسي را نميبينم. در سکوت محض سالن، اطرافم را نگاه ميکنم، چند قدم جلو ميروم و تازه ميفهمم تنها نيستم. پشت يکي از قفسهها خانمي پشت ميز بزرگي نشسته است. وقتي سراغ کتاب گمشده را ميگيرم و شمارهي بازيابي قديم را به او نشان ميدهم. ميگويد شمارهگذاريهايي به اين شکل ندارند و ميگويد اين شماره ، شماره ي ثبت است و نه شمارهي بازيابي. يعني شمارهاي است که با آن، کتاب در کتابخانه ثبت شده است. فقط همين. اما ميشود فکر کرد که کتابي ثبت شود اما به کتابخانه تحويل نشده باشد چون اين شمارهاي نيست که مراجعه کننده از طريق آن، کتاب را در کتابخانه پيدا کند. يک معماي ديگر! آيا کتيرايي فقط به شمارهي ثبت کتاب و نه شمارهي بازيابي آن دست پيدا کرده و آن را اعلام کرده است. بدون اين که اصل کتاب را در کتابخانه ديده باشد؟ از او ميپرسم شمارههاي بازيابي از چه سالي تغيير کردهاند و آيا ميشود بر اساس مدل اين تغيير، شمارهي جديد را پيدا کرد؟ و او در کمال تعجب من ميگويد: شمارهها از سال 50 که کتابخانه راه اندازي شده است تغيير نکرده است و حالا نوبت من است که تعجب کنم. به دو دليل. يکي از اين بابت که تا به حال از مسئولين سالنهاي ديگر شنيده بودم شمارهها تغيير کردهاند. دليل دوم، اما دليل مهمتري است. چون متوجه ميشوم که اين کتابخانه در سال 1350 تأسيس شده و نه سال 1348 که محمود کتيرايي خبر پيدا کردن بوف کور در کتابخانه مرکزي دانشگاه تهران را اعلام کرده است. بعدتر که به سايت دانشگاه تهران هم مراجعه ميکنم، تاريخ 1350 را تأييد ميکند. در تاريخچه ي تاسيس کتابخانه ي دانشگاه ميخوانم: «هستهي اصلي کتابخانه مرکزي دانشگاه تهران در سال 1328 با مجموعهي اهدايي سيد محمد مشکوه استاد دانشگاه تهران شامل 1329 جلد نسخهي خطي تشکيل گرديد. بناي فعلي کتابخانه در يکم مهرماه سال 1350 گشايش يافت». وقتي از خانم کتابدار ميپرسم که چه طور در سال 1348 نويسندهاي به نام محمود کتيرايي از ديدن اين کتاب در کتابخانهي مرکزي خبر داده است ميگويد قبل از سال 1350 کتابها در دانشکدههاي مختلف جمعآوري شده بودند تا به کتابخانه در حال ساخت انتقال پيدا کنند. ممکن است اين کتاب بين آنها بوده است. او که نامش «کرم رضايي» است، کتاب قطوري را از کنار دستش برميدارد که اسم خودش به عنوان مولف روي آن ثبت شده و فهرستي است از تمام کتابهاي خطي موجود در اين کتابخانه است. کتاب را باز ميکند و با هم نگاهش ميکنيم. فهرست به ترتيب حروف الفبا و بر اساس اسم نويسنده است و چندان طول نميکشد که متوجه ميشويم کتاب گمشده در اين ليست هم نيست. او در کامپيوترش، فهرست کتابهاي دانشکدهي ادبيات را هم ميبيند و نتيجه باز همان هيچ است. «کرم رضايي» که حالا خودش هم براي پيدا کردن کتاب کنجکاو شده، کپي گزارش مجلهي فردوسي را از من ميگيرد و نگاه ميکند. ميگويد اين جا نوشته «کتاب بوف کور... با نسخهاي ماشين شده از افسانهي آفرينش در کتابخانه موجود است. اين شماره يک نسخه افسانهي آفرينش به خط ايرج افشار است. ممکن است بوف کور هم ضميمهي همين نسخه باشد» و کاغذي که شمارهي افسانهي آفرينش را رويش يادداشت کرده به دستم ميدهد: حقوق ج 354 به بخش نسخ خطي برميگردم شماره را روي ميز خانم کتابدار ميگذارم و او بعد از چند دقيقه CD اي را برايم ميآورد که اسکن شدهي افسانهي آفرينش به خط ايرج افشار است. CD را در دستگاه ميگذارم و برابرم روي صفحه کامپيوتر صفحهاي باز ميشود با خط ايرج افشار و با اين نوشته: «اين نسخه از روي چاپ نمايشنامهي افسانهي آفرينش نوشته صادق هدايت مرحوم که به تعداد بسيار کم توسط مرحوم دکتر شهيد نورايي در پاريس چاپ شده است. در سال 1329 در تهران از روي نسخهاي که به دوستي تعلق داشت و اينک در اين جهان نيست استنتاخ شد براي خودم. اکنون که گمان ميکنم ديگر به آن احتياج ندارم و نسخههاي چاپي آن کم است، آن را به کتابخانهي دانشکدهي حقوق تهران که در آن جا خدمتگزار هستم، تقديم ميکنم.» ايرج افشار 5/10/33 تهران در ادامه هم به ترتيب تمام صفحات کتاب اسکن شدهاند. تا صفحهي آخر نگاه ميکنم. به اين اميد که شايد کتاب گمشده هم در ادامهي همين کتاب اسکن شده باشد و بتوان از اين طريق اصل کتاب بوف کور به خط صادق هدايت را پيدا کرد. اما باز به در بسته ميخورم. وقتي CD را به خانم کتابدار بر ميگردانم ميگويد: «به بخش اسناد هم سر بزن ممکن است در اسناد مربوط به جمالزاده قرار داده شده باشد». بعد تلفن را برميدارد و با کسي در بخش اسناد صحبت ميکند و ماجرا را توضيح ميدهد. حالا تقريباً همه آنهايي که براي جستوجوي بوف کور دست نوشته هدايت به آنها مراجعه کردهام کنجکاو شدهاند و سعي دارند براي پيدا کردن کتاب کمک کنند. تلفنش که تمام ميشود راهپلهاي در بيرون سالن را نشان ميدهد که به بخش اسناد ميرسد. بخش اسناد اين جا شباهتي به سالنهاي کتابخانههاي ديگر ندارد. وارد که ميشوم رنگ خاک روي چشمهايم مينشيند. همه چيز در اينجا کهنه است. اين جا قفسههاي فلزي کهنهاي وجود دارند که کتاب هاي کهنه روي آنها چيده شده. ماجراي کتاب گمشده را براي پنجمين بار از صبح تا به حال براي خانمي که نامش متقي است توضيح ميدهم. ميگويد: ما در اين جا جزوهها و نوشتههايي را نگهداري ميکنيم که به صورت کتاب تعريف نشدهاند و بر اساس نويسندگانشان دستهبندي شدهاند... بعيد ميداند بوف کور دستنويس را در اين جا پيدا کنم. اما به سمت قفسهاي راهنمايي ام ميکند که اسناد جمالزاده در آن است. داخل قفسه کتابها، فايلهاي فلزي وجود دارند که داخل هرکدامشان چند جزوه و کتاب باريک است و روي فايل فلزي اسم نويسنده چسبانده شده است. اسناد متعلق به جمالزاده در دو فايل نگهداري ميشوند. فايلها را برميدارم و از راهروي قفسهها بيرون ميآيم و آنها را روي ميز ميگذارم. در هر فايل چند جزوهي کوچک کهنه از دست نوشتههاي نويسندگان مختلف قرار دارد. بين جزوهها ميگردم، اما کتاب گمشده همچنان گمشده باقي ميماند. خانم متقي ميگويد اين بخش همزمان با کتابخانهي مرکزي افتتاح شده و احتمال ميدهد کتاب در حملات دانشجويان در روزهاي انقلاب مثل خيلي از کتابهاي ديگر از بين رفته باشد. بخش نسخ خطي با دست خالي باز به بخش نسخ خطي برميگردم و اين بار ميخواهم رييس اين بخش را ببينم. خانم کتابدار، اتاق خانم دکتر اصيلي در انتهاي سالن را نشان ميدهد. وارد اتاق که ميشوم، خانم دکتر پشت ميزش نشسته است. در اتاق کوچک او يک قفسه پر از کتاب و يک ميز و دو صندلي قرار دارد. خانم دکتر توضيحاتم را که ميشنود جملهاي ميگويد که اميدوارکنندهترين جملهاي است که از صبح شنيدهام: «کتاب در همين بخش است» بعد اضافه ميکند: «اما نميدانم کجاست». و دو روز وقت ميخواهد تا کتاب را پيدا کند. دو روز بعد، سالن نسخ خطي دو روز بعد وارد دفتر دکتر اصيلي که ميشوم. پيش از آن که حرفي بزنم، ميگويد کتاب را پيدا نکرده است، اما باز هم اصرار دارد که کتاب را ديده است و حتي روي کاغذ، دستخط هدايت را در نوشتن «بوف کور» روي جلد کتاب تقليد ميکند. ميگويد : «آن قدر ذهنم را درگير اين کتاب کردهاي که ديشب هم خواب آن را ديدهام». و ميخندد. تلفن را برميدارد و از کسي آن سوي خط، دربارهي کتاب گمشده پرس وجو ميکند. به او توضيح ميدهد اين کتاب، هماني است که پارسال در نمايشگاه کتابخانهي مرکزي به نمايش گذاشته شده است. کسي که آن سوي خط است اطلاعي ندارد. تلفن را که قطع ميکند بلند ميشود و قفسه ي کتابخانهي داخل اتاق را هم نگاه ميکند، با اين توضيح که: «البته هيچ وقت چنين کتابي را اين جا نميگذارم». ميگويم اگر لازم است جاي ديگري را هم بگرديم ميتوانم کمک کنم. پشت ميز مينشيند و ميگويد: «کار خودم است.» و اطمينان ميدهد آن را پيدا ميکند. شماره تلفنم را هم روي کاغذ مينويسد و با چسب به گوشه ي مونيتور روي ميزش ميچسباند و ميگويد: «به محض پيدا شدن کتاب خبرت ميکنم.» به او ميگويم مسئول بخش اسناد احتمال ميدهد که اين کتاب در روزهاي انقلاب از بين رفته باشد! قاطعانه ميگويد: «خير، چنين اتفاقي نيافتاده است». و کتاب گمشده، گمشده باقي ميماند... در طول روزهاي بعد باز هم سراغ کتاب را از خانم دکتر اصيلي ميگيرم. اما باز هم خبري نيست و باز هم خانم دکتر ميگويد مطمئن است که کتاب را ديده و مطمئن است که پيدا ميشود و از خودم ميپرسم آيا خانم دکتر اصيلي واقعاً کتاب را ديده و يا تصويري از روي جلد کتاب زنده به گور يا افسانه آفرينش در ذهنش مانده و گمان ميکند که بوف کور را ديده است؟ هر چه هست، کتاب گمشده، همچنان گمشده باقي مانده است. *صد و سومين شماره مجله آزما منتشر شد. آزما مجله ويژه هنر و ادبيات است كه با مدير مسوولي ندا عابد و سردبيري هوشنگ اعلم منتشر می شود. در اين شماره، در پروندهيي با نام «ادبيات، از ياد تا نهاد» به مساله زبان در ادبيات فارسي پرداخته شده و در گفتوگوهايي با كوروش صفوي، ميرجلالالدين كزازي، قطب الدين صادقي، ابوتراب خسروي و... موضوع فقر واژگان در ادبيات معاصر بررسي شده است. هنر و مدرنيسم هم عنوان گفتوگوي محمدرضا اصلاني با آيدين آغداشلو است. در اين شماره همچنين گزارشي از گم شدن نسخه دست نويس بوف كور صادق هدايت به چاپ رسيده است
5757
دوشنبه 23 تیر 1393 - 17:09:51
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 39]
صفحات پیشنهادی
پاسخ به حواشی «ایران در گذر روزگاران»/ حقوق ممیزها افزایش مییابد
پاسخ به حواشی ایران در گذر روزگاران حقوق ممیزها افزایش مییابد فرهنگ > کتاب - مهر گزارش داد مدیر دفتر توسعه کتاب و کتابخوانی از تغییر شیوهنامه بررسی کتاب که در آن دستمزد ممیزان بهبود یافته است خبر داد شجاعی صائین همچنین با بیان اینکه «صدور مجوز به کتاب&zدر سالگرد حمله ناو آمریکایی به ایرباس ایرانی مستند «پرواز صبح یکشنبه» در نشست فیلمسازان جوان سینمای
در سالگرد حمله ناو آمریکایی به ایرباس ایرانیمستند پرواز صبح یکشنبه در نشست فیلمسازان جوان سینمای اکران میشودهمزمان با سالروز حمله ددمنشانه ناو وینسنس آمریکایی به مسافران هواپیمای ایرباس 655 ایرانی در سال 1367 مستند پرواز صبح یکشنبه اکران و بررسی میشود به گزارش خبرگزاری فارس«هالیوود، اسب تروا» مستندی با هدف واکاوی تاثیرات محصولات هالیووی بر جامعه ایرانی+تصاویر
هالیوود اسب تروا مستندی با هدف واکاوی تاثیرات محصولات هالیووی بر جامعه ایرانی تصاویرمستند هالیوود اسب تروا ساخته داوود جلیلی به بررسی استفاده ابزاری هالیوود از زن و تاثیرات محصولات هالیوودی بر حامعه ایرانی میپردازد به گزارش خبرنگار سینمایی فارس مستند هالیوود اسب تروا به کدیدار شاعران با رهبری، هدایت کننده جریان جدید شعر ایران است/ حمایت بنیاد از دیدار نویسندگان با رهبری
فرهنگ و ادب ادیبات ایران مدیرعامل بنیاد شعر و ادبیات داستانی دیدار شاعران با رهبری هدایت کننده جریان جدید شعر ایران است حمایت بنیاد از دیدار نویسندگان با رهبری مدیرعامل بنیاد شعر و ادبیات داستانی گفت رضایت رهبری از اشعار جوانان نشان داد که این جلسه به تنهایی میتواند هدایتآنچه سینمای ایران از فلسطین به دنیا نشان داد/1 «سرب» ؛ فیلمی که زیربمباران برای فلسطین ساخته شد
آنچه سینمای ایران از فلسطین به دنیا نشان داد 1سرب فیلمی که زیربمباران برای فلسطین ساخته شدفیلم سینمایی سرب را میتوان نخستین محصول سینمای ایران در حمایت از مردم فلسطین و اشغالگرایی رژیم صهیونیستی با محوریت ارض موعود دانست به گزارش خبرنگار سینمایی فارس سرب نام فیلمی است ایرا«سال تحویل» به خانه هنرمندان ایران میآید
سال تحویل به خانه هنرمندان ایران میآیدفیلم سینمایی پسر مریم و فیلم کوتاه سال تحویل ساخته حمید جبلی روز دوشنبه در خانه هنرمندان به نمایش در میآید به گزارش خبرگزاری فارس پنجاه و دومین برنامه سینماتک خانه هنرمندان ایران به نمایش فیلم سینمایی پسر مریم و فیلم کوتاه سال تحویل1700 کیلو آهن هر شب در دکور «ماه عسل» بالا و پایین میرود/ فضا امن است
1700 کیلو آهن هر شب در دکور ماه عسل بالا و پایین میرود فضا امن است پیمان قانع طراح دکور ویژه برنامه ماه عسل تأکید کرد که این دکور 1700 کیلو آهن است که هر شب بالا و پایین میرود اما امنیت آن برای مهمانانی که داخل دکور قرار دارند تضمین شده است به گزارش خبرگزاری مهر پیمان قانعبررسی معضلات فضای مجازی در زندگی ایرانیها در «یه کلیک کوچولو» سلیمانی: تئاتر ایرانی را نمیتوان آنی
بررسی معضلات فضای مجازی در زندگی ایرانیها در یه کلیک کوچولوسلیمانی تئاتر ایرانی را نمیتوان آنی خصوصی کردکارگردان نمایش یه کلیک کوچولو با بیان اینکه نمیتوان تئاتر را آنی خصوصی کرد گفت اینجا ایران است اگر بخواهیم ساختار خصوصی به تئاتر بدهیم زیرا این امر مستلزم ایجاد سازوکار مشجاعی صائین در گفت وگو با فارس: هرگونه فعالیت «انتشارات امید ایرانیان» ناشر آثار مهاجرانی غیرمجاز اس
شجاعی صائین در گفت وگو با فارس هرگونه فعالیت انتشارات امید ایرانیان ناشر آثار مهاجرانی غیرمجاز استمدیر اداره کتاب از غیر مجاز بودن فعالیت انتشارات امید ایرانیان ناشر آثار مهاجرانی خبرداد علی شجاعی صائین مدیر اداره کتاب در گفتوگو با خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس پیرامون فعهم زمان با روز ملی کودک و نوجوان «یاد آذر» در زادگاه پدر ادبیات کودک و نوجوان ایران برگزار میشود
هم زمان با روز ملی کودک و نوجوانیاد آذر در زادگاه پدر ادبیات کودک و نوجوان ایران برگزار میشودپنجمین یادمان مهدی آذریزدی هم زمان با سالروز درگذشت پدر ادبیات کودک و نوجوان ایران در یزد برگزار میشود به گزارش خبرگزاری فارس پنجمین یادمان پدر ادبیات کودک و نوجوان کشور مرحوم مهدیایران و ترکیه فیلم مشترک میسازند/ «طاووس مست» از خوی تا قونیه
ایران و ترکیه فیلم مشترک میسازند طاووس مست از خوی تا قونیه مجتبی راعی که نگارش فیلمنامه طاووس مست درباره شمس و مولانا را به پایان رسانده است با مساعدت سازمان سینمایی این پروژه سینمایی را با همراهی ترکیه به تولید میرساند به گزارش نامه نیوز به نقل از مهر مجتبی راعی کارگردان سیجایزه جشنواره «فرسکو» ارمنستان برای کارگردان ایرانی
جایزه جشنواره فرسکو ارمنستان برای کارگردان ایرانیفیلم کوتاه سیاه و سفید به کارگردانی جلال ساعدپناه جایزه بهترین فیلم نخستین دوره جشنواره بینالمللی فیلمهای معناگرای فرسکو درکشور ارمنستان را از آن خود کرد به گزارش خبرگزاری فارس فیلم کوتاه داستانی سیاه و سفید رهش و سپی Blackآغاز هفته فیلم ایران در والیوو صربستان با «زمانی برای دوست داشتن»
آغاز هفته فیلم ایران در والیوو صربستان با زمانی برای دوست داشتنهفته فیلم ایران با نمایش فیلم زمانی برای دوست داشتن در مرکز فرهنگی شهر والیوو در صربستان آغاز شد به گزارش خبرگزاری فارس در مراسم افتتاحیه هفته فیلمهای سینمایی ایران در مرکز فرهنگی شهر والیوو صربستان برمیلوش اسمیلدر گفتوگو با فارس مطرح شد مستند «به دنبال هکتور» به انیمیشن و جلوههای ویژه رسید/فعالیت هستهای ایر
در گفتوگو با فارس مطرح شدمستند به دنبال هکتور به انیمیشن و جلوههای ویژه رسید فعالیت هستهای ایران به رویات محقق آمریکاییسیدمحسن موسوی کارگردان مستند به دنیال هکتور از آغاز مراحل جلوههای ویژه و انیمیشن این مستند خبر داد سید محسن موسوی کارگردان مستند انیمیشن به دنبال هکتور دردر آستانه 14تیرماه سالروز اسارت 4دیپلمات ایرانی گرهگشایی از گرونگانگیری دیپلماتهای ایرانی/«کمین جولای
در آستانه 14تیرماه سالروز اسارت 4دیپلمات ایرانیگرهگشایی از گرونگانگیری دیپلماتهای ایرانی کمین جولای 82 در فضای مجازی منتشر شدحمید داوودآبادی نویسنده و پژوهشگر دفاع مقدس در آستانه 14تیرماه سالروز اسارت 4دیپلمات ایرانی در لبنان کتاب کمین جولای 82 را در فضای مجازی منتشر کرد بهآخرین اخبار از مراحل ساخت فیلمی با موضوع حمله آمریکا به پرواز «۶۵۵» ایرباس ایرانی
آخرین اخبار از مراحل ساخت فیلمی با موضوع حمله آمریکا به پرواز ۶۵۵ ایرباس ایرانی فرهنگ > سینما - مهر نوشت قاسم قلیپور تهیهکننده سینما و یکی از نویسندگان فیلمنامه «یو اس اس وینس » با موضوع حمله آمریکا به پرواز «۶۵۵» ایرباس ایراسرنوشت اکران «رستاخیز» این هفته مشخص میشود/ پایانی بر حاشیهها یا آغاز دوباره اختلافات
سرنوشت اکران رستاخیز این هفته مشخص میشود پایانی بر حاشیهها یا آغاز دوباره اختلافات پروانه نمایش فیلم سینمایی رستاخیز به کارگردانی احمدرضا درویش به زودی و تا آخر این هفته صادر می شود فیلمی که به دلیل نمایش چهره تعدادی از معصومین مورد انتقاد برخی چهرههای مذهبی است و برخی دیگر-
فرهنگ و هنر
پربازدیدترینها